Monday, October 29, 2012

گردگیری
روزی باز به اینجا سر خواهم زد
به زودی

Thursday, May 04, 2006

دو سال پیش، اهدای جایزه نخل طلا به فیلم کم ارزش مایکل مور در ایران واکنشهای مثبت زیادی را در بین مطبوعات دولتی برانگیخت.
عدم قبول حتی یک فیلم از ایران در جشنواره کن امسال واکنشهای منفی افراطی را در همان مطبوعات باعث شد.
مدیریت ابلهانه جشنواره کن به سرعت از آبرو و اعتبار خود خرج میکند و سیاست را داخل هنر کرده است.
این موضوع البته جای کمترین اعتراضی برای ما ندارد.

Monday, June 27, 2005

هشت سال پیش، بعد از پیروزی حیرت ‌آور آقای خاتمی در برابر آقای ناطق نوری، مقالات زیادی در تحلیل شرایط نوشته شد که هر یک، این پیروزی اصلاح طلبان را از زاویه‌ای بررسی می‌کرد. اما یکی از عجیب ترین و خواندنی ترین تحلیل این پیروزی را آقای عمید نائینی سردبیر مجله پیام امروز نوشت.

اجازه دهید به مناسبت پیروزی حیرت آور آقای شهردار، بخشی از این نوشته را با هم بخوانیم.

...."دوم خرداد" " انقلاب آرام" هر چه بود و هر چه نام گیرد این واقعیت جهانیان را مبهوت کرد سیاستمداران و گروههای سیاسی را غافلگیر ساخت و حتی مردم را بر پیش بینی ناپذیر بودن یکدیگر واقف کرد.
آیا پیش بینی ناپذیر بودن مردم ایران را که در سیر تاریخ نیز پیشینه دارد، باید مشخصه‌ای مثبت به حساب آورد؟ حاصلی که اینک از آن پیش روست نه تنها مثبت که بی تردید در زندگی کنونی و آینده این جامعه تاثیری عمیق و ماندگار خواهد داشت، اما این مشخصه را به هیچ روی نمیتوان در ستون وجه تمایز مثبت یک جامعه جای داد. این مشخصه از کم و کاستی‌های بی شمار این جامعه خبر میدهد: جامعه ای که هیچ ابزاری در آن بدقت نظریه افکار عمومی را نمی‌ستاند و باز نمی‌تاباند و اصولا فاقد چنین ابزاری از نوع رسانه‌ای یا غیر رسانه‌ای آن است، جامعه‌ای که مردمانش از سر بیم و واهمه یا نیاز، خود را بدرستی نمی‌شناسانند، نه به خود، نه به یکدیگر و نه به بافت‌های حکومتی. درونشان راهی دیگر می‌رود و زبانشان حرفی دیگر می‌زند، جامعه ای که از دیر باز نهادهایش چشم فرو می‌بندد، پیوسته فریب می‌خورد و پیوسته فریب می‌دهد و احتمال دارد تا دم آخر به حقیقت دست نیابد، جامعه‌ای که از سازماندهی فراگیر سیاسی خالی است و هر گروه سیاسی با حلقه‌ای تنگ از پیرامونیانش، می‌تواند به این توهم بغلتد که نظرات آن حلقه تنگ، نظرات کل مردم کشور است، جامعه‌ای که بلند پایگان و محترمانش نه به تصویری دقیق از خود دست می‌یابند و نه بر وجاهت،‌ اعتبار و برد حرف خود آگاه می‌شوند، ونه سرانجام در خواهند یافت که جایگاهشان نزد مردم کجاست،‌ جامعه‌ای که ممکن است در یک خاموشی فراگیر چنین وانمود کند که همه مسیرها و روشها درست انتخاب شده است و متقابلا نهادهای حکومتی در خوابی فراگیر بپندارند که هر چه هست دلخواه همگان است و نه در تصحیح آن بکوشند و نه در بهبودش. و سرانجام روز بیداری آشکار شود که همه یکدیگر را فریب داده‌اند ولی هر یک برای آن توجیهی داشته‌اند.
جامعه آزاد، متعادل، متوازن و سالم به یک معنای عام یعنی جامعه‌ای متشکل از مردمانی پیش بینی پذیر که هیچ حیرتی را در چنین حیطه‌هایی سبب نمی‌شوند، زیرا پیش از آن با بهره گیری از حقوق شهروندی و با پشتیبانی قانون و از طریق احزاب سیاسی، سازمانهای دانشجویی و کارگری، تشکل‌های صنفی و حرفه‌ای، سندیکاها، مطبوعات و رادیو و تلویزیون و دیگر نهادها خود را باز تابانده‌اند. به عبارت دیگر بازتاب نظرات آنهاست که نشان می دهد احزاب و سازمانهای سیاسی، چه کسانی را با چه برنامه‌ای باید به صحنه آورند که رای و پشتیبانی عمومی را به خود جلب کند و بخت آنها را برای پیروزی بیفزاید.

Wednesday, May 25, 2005

این نوشته آقای کوچکی در خصوص کمک شرکت صنایع چوب و کاغذ مازندارن به حفظ محیط زیست زیاد خنده دار نیست.
من فکر میکنم با همین روش است که در طول دو دهه گذشته به ما ثابت کردند که خیرمان دقیقا شراست و برعکس
گردانندگان سایت محسن رضایی علیرغم ظاهری دمکراتیکی که میگیرد بعضی وقتها دم خروس را بدجوری بیرون میاندازند. کافی است در انتهای یکی از خبرهای این سایت پیامی ملایم اما مخالف سیاست اصلی گردانندگان سایت بگذارید تا ببینید که چطور پیام شما حذف میشود.
گاف بزرگ را دو روز قبل دادند که همسو با آقای کوچک زاده به خبرنگاران بد و بیراه گفت و اقدام آقای شمس الواعظین را زیر سئوال بود.
اما بامزه ترین نوشته این سایت همین لینکی است که امروز بهش برخوردم.
گردانندگان سایت فکر کرده اند که اگر در مکانی و در زمانی اکثریت مردم نظر داشته باشند که کره زمین به شکل کلوچه است چطور باید این خبر را منتشر کنند؟

Tuesday, May 24, 2005

به عقیده من که اصلا اهل سیاست نیستم، رد صلاحیت معین و بعد ابلاغ حکم حکومتی یکی از بهترین روشهای تحریک مردم برای شرکت در انتخابات و افزایش میزان رای ملت است.
شرکت معین در انتخابات یک حسن دیگر هم دارد، اگر کسی میل نداشته باشد مثل من آقای رفسنجانی را دوباره در لباس ریاست جمهوری ببیند...
فکر میکنم حتی اگر به فرض محال معین نتواند آنقدر رای رفسنجانی را بشکند که به نفع لاریجانی تمام شود ( در حالی که مردم دوست دارند به کسی که مظلوم بوده و توانسته در دقیقه نود کمی از حقش را بگیرد کمک کنند) و خودش رییس جمهورآینده کشور شود باز به نظر خیلی ها بهتر از رفسنجانی است.

Monday, May 16, 2005

درباره نمایشگاه کتاب امسال (2)


یک توضیح ضروری: علیرغم این که دو روز است نمایشگاه کتاب تعطیل شده، اما من بیشتر به قصد معرفی کتابهای جدید این مطالب را مینویسم.



نوشی با همکاری انتشارات اندیشه سازان کتابش را منتشر کرد. حتما خودتان خبرش را خوانده اید. اما نکته ناراحت کننده این که انتشارات اندیشه سازان از نشر کاروان جدا شده است. به همین دلیل در طول مدت جشنواره کتاب در گروه ناشران آموزشی جا گرفته بود و کسانی که به سراغ اینگونه ناشران میرفتند معمولا دنبال کتاب آموزشی بودند و نه کتاب ادبی.
مشکل دوم این است که این گروه ناشران کتابفروشیهای مخصوص خود را هم دارند. سری به کتابفروشیهای روبروی دانشگاه بزنید و تفاوت کتابفروشیهای عمومی و کتابفروشیهای فروشنده کتابهای درسی را ببینید.
اندیشه سازان معمولا کتابهایش را در گروه دوم پخش میکند. البته میدانم که مسئول این انتشاراتی بسیار مایل است که در زمینه ادبیات هم فعالیت کند و اصلا به خاطر همین عشق و علاقه بود که به این وادی پر دردسر وارد شد و با کمک کاروان جایزه ادبی یلدا را بنیان گذاشت.
شاید اندیشه سازان همچنان به کار ادبی اش ادامه دهد. اینبار مستقل یا با کمک یک ناشر دیگر.
به هر حال امیدوارم کتاب نوشی عزیز دچار مشکلات پخش نشود که پخش بد آفت یک کتاب خوب است.


نشر ققنوس در زیر گروه علوم خالص کتابی چاپ کرد به اسم بعد از نخستین سه ثانیه. کتابی در خصوص اولین ثانیه های بعد از انفجار بزرگ.
پسرکی سیزده ساله را دیدم که این کتاب را برداشت کمی در صفحات آن غرق شد و بعد ناگهان به فروشنده گفت آقا این کتاب رو به من بده. برای فروشنده انگار چندان چیز غریبی نبود. من این کتاب را زمستان سال گذشته گرفته بودم. بیشتر به خاطر اسم عجیبش و علاقه ای که به فهمیدن آن سه ثانیه و قبل و بعد از آن دارم. اما علیرغم این که طبق ادعای نویسنده مطالب این کتاب بسیار ساده نوشته شده است، دریافت محتوای خیلی از نمودارها و مطالبش احتیاج به تمرکز زیادی دارد و من مدتی است که نمیتوانم با تمرکز زیاد کتاب بخوانم.
مطالعه این کتاب را گذاشتم برای فرصتی دیگر. حالا وقتی دیدم که این پسرک دوازده سیزده ساله این کتاب را با این علاقه بررسی کرد و خرید، راستش به جای کنجکاوی حسادتم گل کرد. آنقدر با چشم دنبالش کردم تا این که دیدم برادر بزرگتری دارد که در گوشه سالن منتظرش است.
خیالم راحت شد.



همینجا تا یادم نرفته از آخرین کتاب اتوود هم چیزی بگویم. اوریکس و کریک کتابی است که سال 2003 از این نویسنده منتشر شده است. اتوود نویسنده ای است که به همت نشر ققنوس به ایرانیان معرفی شده است. ظاهرا بهترین نویسنده زنده کاناداست. اگر کارهایش را بخوانید از ضعیف تا خوب و خیلی خوب خواهید یافت. خلاصه همه را راضی نگاه میدارد. اگر از من بپرسید دو تا از کارهایش را به شما توصیه میکنم گریس دیگر (‌نشر نیلوفر) و همین اوریکس و کریک.
اگر به ژانر علمی تخیلی علاقه ندارید این کتاب دومی را حذفش کنید.


دو تا کتاب شاهنامه به نثر میشناسم ( اگر شما بیشترش را میشناسید لطفا به من هم بگویید)‌یکی همان کتاب خانم میترا مهر آبادی که نویسنده با نثر فارسی سره این کتاب را به نثر در آورده است و در حال حاضر ناشر آنرا تمام کرده است (نشر روزگار) اما اگر مایل بودید میتوانید در کتابفروشیهای روبروی دانشگاه پیدایش کنید و دومی کتاب بیست و شش جلدی دکتر سیاقی که نشر قطره منتشر کرده است.

نشر قطره امسال دوباره تکانی به خود داده است. در همه زمینه ها کتابهای خوبی منتشر کرده است. اینقدر روزنامه شرق از تازه های نشر افق و ققنوس و نیلوفر میگوید که اگر کسی بازار نشر را از طریق این روزنامه دنبال کند فکر میکند در ایران فقط سه ناشر داریم. یک سر به انتشارات قطره بزنید.

در روزهای نمایشگاه بسیاری از تماشاچیان سراغ کتاب شرم اثر برگمان را از این ناشر میگرفتند( کتابهای این ناشر در ویترین و دور از دسترس قرار داشت)‌ مسئول محترم انتشارات ناچار بود مرتب به مردم توضیح دهد که این کتاب متن فیلمنامه است و نه چیز دیگر. راستش این بدترین عکسی بود که به نظرم ناشر میتوانست برای این کتاب انتخاب کند. اما جالب اینجاست که دقیقا به خاطر همین عکس بود که تماشاچیان مرتب سراغ این کتاب را میگرفتند.......

Saturday, May 14, 2005

درباره نمايشگاه کتاب امسال


روز اول نمايشگاه کتاب و مطبوعات براي کساني که در اولين ساعت شروع به کار نمايشگاه به محل نمايشگاه رفتند چندان خاطره خوشي نداشت. ساعت کار نمايشگاه در روز اول از دو بعد از ظهر شروع ميشد و اين براي ما که در ماشين خبر را از طريق راديو ميشنيديم و يک روز مرخصي گرفته بوديم چندان خبر خوشي نبود. کساني که پشت درهاي ورودي نمايشگاه مانده بودند اجازه نداشتند براي شنيدن سخنان رييس جمهور داخل شوند.
در بين چهره افرادي که پشت درهاي بسته مانده بودند ميتوانستيد ناشراني را بيابيد که با تعدادي کتاب در دست منتظر بودند. امنيت جان رييس جمهور فرقي بين جان مردم عادي و ناشر نميگذاشت.

امسال بر خلاف سالهاي قبل از دستفروشهايي که در قسمت در شمالي نمايشگاه دو طرف پياده رو را اشغال ميکردند خبري نبود. برخورد شهرداري با اين افراد بسيار قاطع بود. به اين ميگويند شهردار مردمي.

چينش غرفه ها نسبت به سالهاي قبل هيچ تفاوتي نداشت. حالا گيريم که حرف الف رفت سالن شش و حرف نون آمد سالن پنج.

نمايشگاه کتاب تهران در حقيقت شامل چند فروشگاه است. نمايشگاه مطبوعات ( که به تنهايي معني کلمه نمايشگاه را به دوش ميکشد) فروشگاه کتاب و اسباب بازي کودک، فروشگاه کتاب خارجي، فروشگاه کتاب فارسي (ناشران داخلي)، فروشگاه کتابهاي آموزشي ( کنکور) و کتابهاي دانشگاهي و فروشگاه سي دي. مواظب باشيد چيزي را از دست ندهيد.

سه سالن يک و دو و سه در کنار در غربي مخصوص مطبوعات بود اما بخش زيادي از مطبوعات منتقل شده بودند به سالن سي و پنج که فاصله زيادي از اين سه سالن داشت.

نشر صدرا ناشر کارهاي آقاي مطهری کتابها را تا شصت درصد تخفيف ميداد. مگر هزینه تولید کتاب برای اینها چقدر تمام شده است؟

نشر نگاه در بروشور معرفي کارهاي چاپ شده امسالش، از کتابي به نام چه کسي پالومينو مولرو را کشت اثر يوسا نام برده بود. حتي قيمت کتاب هم مشخص شده است 1500 تومان. اگر کتاب را مطالبه ميکرديد به شما ميگفتند که چاپ و صحافي شده اما اجازه نشر ندارد.

همين ناشر کتاب سالهاي سگي از اين نويسنده را منتشر کرده. البته تاريخ نشر برميگردد به زمستان گذشته. تاريخ چاپ اول اين کتاب هم برميگردد به سال 1369 به نام عصر قهرمان ترجمه آقاي هوشنگ اسدي. اما مطالعه دوباره اين کتاب با ترجمه روان آقاي گلشيري لطف ديگري دارد.

داخل محوطه نمايشگاه پر شده بود از ساندويچ نيک و هايلا و يکي ديگه به نام آيلا يا همچين چيزي. قيمت ساندويچها به همان قيمت ساندويچ هايدا و آيدا و ويدا است(‌کسي ميدونه کدوم يکي از اين سه تا اولين بودند؟)
به هر حال کيفيت ساندويچها اصلا خوب نبود. معلوم نيست چرا به هايدا يا ويدا براي عرضه محصولاتشان غرفه داده نشد.


راهنمايي رانندگي غوغا کرد در اين ده روز. تقريبا از ترافيک خبري نبود. اين البته با بستن کل مسير مخصوص توقف تاکسيها ميسر شده بود. پارکينگ بزرگي که ميتوانست جايي براي تاکسيها هم داشته باشد شده بود مخصوص ميني بوس و اتوبوس براي مسيرهاي خاص و با قيمت صد و پنجاه تومان. کساني که مايل بودند با تاکسي سفر کنند بايد خيلي عذاب ميکشيدند.


مکاني که نصيب نشرهاي ققنوس و کاروان شده بود همان سالنهاي کوچک شماره 25 و بيست و شش بود. سالنهايي که ماکان سال گذشته از دورافتادگي آنها بسيار شاکي بود. و الحق که اين سالنها خلوت بود. حتي نشر ققنوس هم مثل هر سال شلوغ نبود. نشر کاروان امسال کتاب جديد نداشت يا خيلي کم داشت. شايد به خاطر اختلافي که با شريکش پيدا کرد و به سلامتي از هم جدا شدند فرصت انتشار کتاب جديد را از اين ناشر گرفت و همين موضوع باعث خلوتي اش باشد شايد هم به خاطر اينکه در سالن دور افتاده اي ساکن شده بود يا شايد ديگر مردم از تب خواندن مزخرفات کوييلو افتاده اند(‌ببخشيد سليقه شخصي است)

در همين سالن نشر ماهي هم قرار داشت که در يک گوشه غرفه کوچکي با چند کتاب برپا کرده بود. به جز رمان همنام که حتما تا حالا آنرا خوانده ايد‌ رمان قطوري از توماس مان منتشر کرده به اسم خانواده بودنبروك‏ها. يکي از مطرح ترين آثار اين نويسنده .

راستي صحبت از همنام شد. سه ترجمه از اين کتاب منتشر شده است. توصيه جدي همان ترجمه آقاي حقيقت است. من ترجمه خانم فريده اشرفي را نتوانستم بيش از چند صفحه تحمل کنم.


اگر مايل بوديد ميتوانستيد اي ميليتان را به نشر افق بدهيد و بعد از اين از آخرين اخبار نشر اين ناشر با خبر شويد. نشر افق در زمينه اطلاع رساني عالي عمل ميکرد. اين ناشر فعلا گير داده به پل استر و تا همه کارهاي اين آقاي پست مدرن را به خورد ملت ندهد دست بردار نيست. دو کار اولي که از اين نويسنده خواندم برايم غير قابل تحمل بود اين البته برميگردد به سليقه کلاسيک من، شما فرصت را از دست ندهيد! اگر از خوانش کتابهاي ايشان لذتي برديد به من هم بگوييد. قرار است که با چاپ دو کتاب ديگر از اين نويسنده فعلا پرونده ايشان بسته شود. دو کتاب به اسمهاي شب پيشگويي و لوياتان. البته اگر آقاي استر تا آن موقع مرتکب اثر جديدي نشود.

اما درعوض همين ناشر کتابي چاپ کرد از کينگزلي ايميس به نام عاقبت کار. فرصت مطالعه يک اثر از اين نويسنده کمتر شناخته شده در ايران آنهم با قلم نيک فرجام را از دست ندهيد.

خانم زهرا زواريان هم سر از اين انتشاراتي در آورد. با کتاب ديانا که بود. اين جمله البته جهت معرفي آثار اين خانم نيست. سالها قبل که آثارشان را در مجله ادبيات داستاني ميخواندم برايم غير قابل تحمل بود. خب بعضي هستند که فکر ميکنند مبهم گويي هر قدر غليظتر باشد کتاب عميقتر است. هر قدر خواننده کمتر بفهمد نويسنده با سوادتر است. اگر کسي اين کار اين خانم را خواند و دريافت که چيزي در ايشان عوض شده به من هم بگويد لطفا.

از رمان پاگرد هم حرفي بزنم؟ يعني کسي هست که به رمان ايراني علاقه داشته باشد و اين کتاب را نخوانده باشد؟‌

نشر افق کتاب گفتگو با تاريخ خانم فالاچي را منتشر کرده است. درست است که قبلا اين کتاب منتشر شده است اما اين بار تمام گفتگوهاي مطرح در اين کتاب جمع شده است. از جمله گفتگو با آقاي بازرگان، آقاي خميني و شاه سابق. گفتگوها بسيار خواندني هستند خصوصا بعد از گذشت دو دهه از اوج فعاليت اين آقايان. در ضمن اگر بخش گفتگو با سرهنگ قزافي را بخوانيد متوجه ميشويد که اين بنده خدا از دو دهه قبل قاطي داشت.

نشر افق در زمينه کتابهاي کودک و نوجوان هم فعاليت ميکند اما به هزار دليل که بهتر است در اينجا بازگويي نکنم به شما توصيه ميکنم اگر کودک خردسال داريد اول سري به نشر قدياني بزنيد. اينقدر کتاب در طول سال منتشر ميکند که خوراک يک سال فرزندتان را پر کند اگر کم آورديد آنوقت سري به ونوشه ( چشمه) مريم ( مرکز)‌ افق و ققنوس بزنيد..............

Thursday, December 09, 2004

روزنامه اي در ايران منتشر ميشود به اسم سلامت. تاکنون دو شماره از اين روزنامه منتشر شده است و فعلا هم به صورت هفتگي وروزهاي شنبه منتشر ميشود.
سلامت قرار است روزنامه اي باشد که فقط در چهار چوب مسائل بهداشتي مقاله داشته باشد. شماره دوم اين روزنامه( که هنوز هم ميتوان آنرا تهيه کرد) نظر من را نسبت به اين قبيل روزنامه ها به کل عوض کرد.
سالها قبل در اوج انتشار آزادانه روزنامه هاي اصلاح طلب مجله خانواده که اولين مجله از گروه مجلات عامه پسند بود تصميم گرفت که روزنامه اي به همين اسم منتشر کند. اين روزنامه نتوانست بيشتر از يک سال دوام بياورد. مردم استقبال نکردند. روزنامه خانواده روزنامه اي بود کاملا شبيه مجله اش. پر شده از خبرهاي خبرگزاريها و مطالب بي ارزش ديگر.
روزنامه سلامت حرفه اي تر از اين حرفهاست. صفحات اين روزنامه تقسيم شده است به خانواده جامع، تغذيه، زيبايي، درمانگاه، محيط و کار و ...
حتي صفحات حادثه اين روزنامه که جزو پر خواننده ترين صفحات هر روزنامه است و قرار است دامي براي جلب مشتري باشد قرار است بيشتر به بررسي علل حادثه بپردازد. تبديل اين هفته نامه به روزنامه با شرط رعايت کيفيت کار چندان آساني نبايد باشد.
سري به سايت اين روزنامه هم بزنيد

Monday, November 29, 2004

در ماجراي خليج فارس يا خليج ( کلمه اي که بارها از تلويزيون سحر شنيده ايم ) جالبترين عکس العمل را از سوي وزارت ارشاد شاهد بوديم.
مسئولان وزارت ارشاد بهتر است به ياد داشته باشند که موسسه نشنال جئوگرافيک يک موسسه صد در صد علمي است که در جهت اعتلاي علم و فرهنگ جغرافي تلاش ميکند و آثار منتشره از سوي اين موسسه صرفا علمي هستند و حتي اگر پشت پرده و در پي بده و بستان غير اخلاقي تصميم گرفتند که نام يک خليج را عوض کنند چيزي از اهميت مطالب علمي آن کم نميکند. ممنوعيت فروش محصولات نشنال جئوگرافيک تنها ايرانيان را از يک سري مقالات علمي محروم کرده است و نه بيشتر.
دوم اين که کساني که اين بده بستان پشت پرده را انجام دادند دقيقا همان کشورهاي عربي هستند که دو سال قبل نماينده اي از کشورمان از آنان خواهش کرد ايران را هم جزو آنان بپذيرند و پاسخ منفي توام با غرور ازآنان شنيدند.
سوم اين که عليرغم اينکه نوشته آقاي شبح را در بست قبول دارم که تنها راه زندگي در صلح دوستي با همسايگان عرب و ترک و .. است اما اين داستان را از نوشته هاي آقاي بهنود بد نيست آويزه گوش کنيم

می گويند حاج حسين آقا هر ملک که می خريد اول آن که به آبادانی اش همت نمی گماشت و هيچ يک از روستاهای تحت تملک او چندان آبادانی نيافت که از ديگر مالکان بزرگ حاصل شد.علت آن بود که می گفت اگر خيلی آباد شود قدرت حاکم و اذنابش سر می رسند. پس بماند و وقتی قيمتش بالا رفت می فروشيم و همين می کرد و به همين شيوه زمانی بزرگ ترين ثروتمند ايران شده بود. دوم توصيه اش به مباشران اين بود که زود به زمين های اطراف تجاوز کنند و چند صد متری از آن ها را نيز زير مهميز بشکند. اين باعث می شد که مدام جنگ و جدل و عدليه و درگيری بود اما حاج حسين آقا می گفت بهتر از آن است که آن ها تجاوز کنند و ما پی شان بدويم. حالا آن ها مدت ها می دوند تا ما را برگردانند سر جای خودمان.

Tuesday, November 16, 2004

چند روز پيش در سايت بازتاب و روزنامه جام جم وهمشهري و شرق خبري در مورد افسانه تاکسيهاي پرنده در لندن که قرار است ظرف چندسال آينده شروع به کار کنند منتشر شد
اما خبر جالبتري هم در روزنامه شرق خواندم که از قول مدير عامل ايران خودرو گفته بود توليد پيکان قطع نخواهد شد و سال آينده هم ادامه خواهد يافت
تقارن اين دو خبر برايم جالب بود

Sunday, November 07, 2004

اين وبلاگ براي مدت دو روز تعطيل خواهد بود
خيلي وقته ميخوام اين سايت را معرفي کنم
کتاب صوتي با چهار کيفيت که بدترين کيفيتش مجانيه.
اما حتي کيفيت بدش هم به خوبي قابل شنيدن است.

Tuesday, October 05, 2004

خبر را بخوانيد:
نويسندگان و منتقدان مطبوعاتي در پنجمين دوره انتخاب كتاب سال از ميان نامزدهاي نهايي خود درحوزه رمان و مجموعه داستان هيچ اثري را به عنوان كتاب سال معرفي نكرد.احمد غلامي؛ دبير پنجمين دوره انتخاب كتاب سال منتقدان و نويسندگان مطبوعاتي؛ ضمن اعلام اين خبر گفت:« كتاب هاي منتشر شده در سال 82 در بخش رمان و مجموعه داستان، داراي ارزش هاي غير قابل انكاري هستند و نسبت به آثار سال گذشته تفاوت چنداني ندارند و حتي در برخي آثار پيشرفت چشمگيري ديده مي شود اما با اين همه اين آثار معرف هويت و ديدگاه نويسندگان و منتقدان مطبوعات نيستند. در جلسه نهايي داوران با اكثريت آرا و بدون هيج اختلاف نظري همه متفق القول بودند كه نه تنها كتاب هاي نهايي بلكه كتاب هاي ماقبل نهايي نيز ارزشمند هستند اما همه براين باور بودند از ميان كتاب هاي سال 82نمي توانند كتابي را برگزينند كه متناسب با ديدگاه هاي نويسندگان و منتقدان مطبوعات باشد.»
احمد غلامي درباره انتخاب هاي دوره هاي پيشين گفت: اگر به كتاب هاي ما در سال هاي گذشته توجه كنيد با محدوديتي كه در آثار ادبيات داستاني جدي وجود دارد خواهيد ديد ما به آثاري توجه كرده ايم كه با انتخاب آن ها سليقه و نگرش علمي خود را نسبت به داستان امروز نشان دهيم. تصور مي كنم عده محدودي كه داوري هاي نويسندگان و منتقدان مطبوعاتي را دنبال مي كنند از ما انتظار دارند كه به روش خود وفادار باشيم و عدم انتخاب ما شايد به نوعي وفادار بودن به اصول خودمان و آدم هايي است كه آثار برگزيده ما را دنبال مي كنند. خوشبختانه منتقدان و نويسندگان مطبوعاتي جمع جوان و نوپايي است كه بعيد است انتخاب يا عدم انتخاب كتاب سال آن ها كسي را خوشحال كند يا بيازارد. در چند دوره گذشته نيز نويسندگان و منتقدان مطبوعاتي در بيانيه هاي خود بارها اين نكته را گفته اند كه انتخاب آن ها تلاشي است براي پيشنهاد صداهاي تازه به خوانندگان؛ چه در محتوا و چه در فرم و هرگز ادعا نداشته اند كه اين انتخاب ها مطلق اند."

چند نکته براي من در اين خبر مشخص نشد.

اول اين که چطور کتاب يا کتابهايي ارزش غير قابل انکار دارند ولي در عين حال نسبت به آثار سال گذشته تفاوت چنداني ندارند. در اين صورت چرا سال گذشته کتابي به عنوان کتاب سال انتخاب شد اما امسال اينطور نبود؟ عنايت کنيد به اين جمله خبر نسبت به پارسال در برخي آثار پيشرفت چشمگير ديده شده است
اين جمله که اين آثار معرف ديدگاه نويسندگان و منتقدان مطبوعات نيست يعني چه؟ قرار است نويسندگان کتابي بنويسند که که در خدمت تعريف هويت و ديدگاه نويسندگان و منتقدان مطبوعات باشد؟ آيا هنگام اعلام شرايط شرکت در مسابقه اين شرايط ذکر شده بود؟
اينکه برگزار کنندگان اين جايزه همواره نگاه مشوقي به نوآوري در رشته ادبيات داستاني داشته اند غير قابل انکار است اما در اين صورت بدون شک بايد مرزي براي سبک نويسندگان و نوآوري تعريف شود. اگر آقاي صفدري که سال گذشته به خاطر کتاب من ببر نيستم .... برنده کتاب سال شدند در طي سالهاي آينده کتابي بنويسند با وفاداري به همان سبک و سياق اما بسيار قوي تر از کتاب من ببر نيستم... با اين سياست دبيران نبايد برنده جايزه شود؟ چرا که لااقل نسبت به کارهاي قبلي اين نويسنده نوآوري نداشته است؟ اگر اينطور نيست چرا کتاب من تا صبح بيدارم آقاي مدرس صادقي برنده جايزه نشده است. چون نسبت به کارهاي قبلي همين نويسنده نوآوري نداشته است؟ نسبت به کارهاي ديگر نويسندگان چطور؟
کاش دوستان متولي اين جايزه اين گونه ابهامات را روشن ميکردند.
فکر ميکنم با اين ذهن کلاسيکي که من دارم انتخاب کتاب سال يعني اين که از بين کتابهايي که در سال 1382 منتشر شده اند يکي به عنوان بهترين انتخاب شود. رقابت انتخاب بهترين کتاب سال نسبت به آثار منتشره در سالهاي گذشته نيست همانطور که نسبت به ادبيات کشورهاي ديگر هم نيست. تنها، انتخاب کتابي به عنوان بهترين کتاب سال براي تشويق نويسنده گان و گسترش فرهنگ کتاب خواني است.

Tuesday, September 28, 2004

مقاله اي در مجله شماره 67 کتاب ماه ادبيات و فلسفه چاپ شده بود به نام از بابل تا ديلماج تا مترجم امروزي به قلم برنارد لويس و ترجمه حسن کامشاد.
براي خالي نبودن عريضه چند نکته از اين مقاله را اينجا مياورم.
1- قديميترين بحث ترجمه درباره ترجمه متون مقدس از عبراني به آرامي است. يهوديان از همان ابتدا بر آن بودند که ترجمه نوشته هاي مقدس جايز است و تورات عبري به آرامي سپس به يوناني و به ساير زبانها برگردانده شد
2- در نظر مسيحيان ترجمه انجيل نه تنها جايز بلکه واجب است و برخي از ترجمه ها خود تقدس دارند. از جمله ترجمه لاتيني کتاب مقدس به نام وولگات
3- موضع مسلمانان کاملا متفاوت است. ترجمه قران نه تنها تشويق نميشود بلکه مشخصا قدغن شده است. قران کتاب آسماني، غير قابل تقليد، خلقت ناپذير و جاوداني است،‌ و ترجمه آن عملي گستاخانه و بي اعتنايي به مقدسات محسوب ميشود. از قران البته ترجمه هايي شده است. اکثر مسلمانان امروزي عربي نميفهمند و کلام الهي مي‌بايد به نحوي به آنها افاده گردد. اين کار به صورت تفسير انجام ميپذيرد!
4- نياز به آموختن زبانهاي خارجي از ديرباز نزد مسيحيان احساس شده بود. مسيحيان زبان بومي اشان هر چه بود اگر ميخواستند فاضل و تحصيل کرده به شمار روند ميبايست دو زبان باستاني – لاتيني و يوناني- و اگر ميخواستند متون مقدسشان را به زبان اصلي بخوانند دو زبان ديگر- عبراني و آرامي- بياموزند. از اين گذشته خودشان هم به زبانهاي متعدد صحبت ميکردند: رشيد الدين فضل الله مورخ ايراني قرن چهاردهم،‌با شگفتي مينويسد که"‌فرنگان بيست و پنج لغت سخن ميگويند و هيچ طايفه زبان طايفه ديگر فهم نکند"
5- زبانهاي متعدد در نزد مسلمان يا از بين رفت يا بي اهميت گرديد. و هر گاه چيزي از آنها بر جا ماند به صورت مکتوب در متون و مناسک مذهبي بود. پس از گسترش اسلام تنها زبان عربي مهم شمره ميشد. مسلمان عربي زبان براي چه زحمت فراگرفتن زبانهاي کفار و وحشيان خارج از مرزهاي ديار اسلام را به خود دهد؟عربي همه احتياجات او را فراهم ميساخت، و اگر کسي را با او صحبتي است برود عربي ياد بگيرد. اين عينا حالتي نيست که امروزه در قسمتهايي از جهان انگليسي زبان به چشم ميخورد؟
6- اندکي بعد ابتدا يک زبان(‌فارسي)‌سپس زبان ديگر(‌ترکي)‌به کشورهاي عربي زبان افزوده شد. اما در خاورميانه اسلامي و در شمال افريقا زبان ديگري نبود هر چه بود نوعي گويش محلي بود نويسنده عربي در قرون وسطا ميگويد:" زبان کامل زبان عربي است و کمال بلاغت سخنوري اعراب است،‌ بقيه ناقص اند. زبان عربي در ميان ساير زبانها همچون اندام انسان در ميان حيوانات است. همانگونه که انسان اشرف مخلوقات است زبان عربي هم غايت کمال زبان بشري و هنر نويسندگي است.
7- اما در جنگها و يا قراردادها اقتصادي استفاده از ديلماج اجتناب ناپذير مينمود. اولين ديلماجها شامل دريانوردان،‌ اسرا،‌ و پناهندگان بودند که زبان دومي را ياد گرفتند.
8- بيشتر دولتهاي اروپايي دير يا زود بر آن شدند که نميتوان به اين افراد تکيه کنند و چاره اي نيست جز اين که جوانان خود را آموزش دهند. جوانان انگليسي فرانسه اتريشي و روسي ماموريت يافتند که زبان بياموزند. فرانسويان با نوعي کار اموز زبان به اين امر پرداختند. اينها را پس از آموزش مقدماتي در سفارت آن کشور در سمتي که امروز انترن ميخوانيم به خدمت ميفرستادند. اتريشيها در مرحله اي اصرار داشتند که حتي خود سفيرشان هم ترکي صحبت کند. روسها به گواهي ادلوفس سليد روش بسيار ساده تري به کار بستند،‌ هر وقت چيزي ميخواستند ميگفتند:"‌چنين کن و گرنه جنگ اعلام ميکنيم" و اين از قرار معلوم معمولا کارساز بود.
9- يکي از موضواعات مهم ترجمه غلط (‌نه از روي سهو بلکه عمدي)‌بوده است نامه هاي سلاطين عثماني به ملکه انگليس و پاسخهاي ملکه به آنان در دست است مکتوبات سلطان البته به ترکي است و ترجمه اي هم به ايتاليايي ضميمه دارد که انگليسيها بتوانند بفهمند. از ديدگاه عثمانيان، سلطان عثماني فرمانرواي جهان بود،‌خارجيان يا دشمن بودند يا باج گزار، و اصول تشريفات عثماني اجازه نميداد براي اينان القابي به کاررود. به اين ترتيب در نامه اي به ملکه با اينکه همه دوستانه و مودبانه اند وي "ملکه ولايت انگليس" خوانده شده است. امپراتور مقدس روم را با همه کبکبه اش در وين"‌پادشاه وينه" ميناميدند خود نامه ها هم لحن مشابه اي دارد مثلا وقتي سلطان نامه اي به ملکه انگلستان ميفرستد جان کلامش اين است که خوشوقت ميشود وي را به باجگزاران تخت و تاج امپراتوري خود بيفزايد، و اميدوار است وي به زبان رسمي"‌در طريق ايثار و سر سپاري کماکان ثابت قدم باشد" هيچ يک از اين جملات در ترجمه ايتاليايي که براي سفير انگليس شد و او به انگليسي به لندن فرستاد وجود ندارد.
10- اين رويه رفته رفته مشکل ساز ميشد مترجمهاي در استخدام مرتب متن پيغامها را تغيير ميدادند. نگراني سفرا از اين بابت غالبا بر زبان مي آمد. سفيري که با وزير خارجه مذاکره ميکند، بايد بداند طرف دقيقا چه ميگويد. مقداري پيرايش و ويرايش مجاز است ولي تحريف،‌جعل جو حاکم بين دو حکومت، قابل قبول نيست. اين نارضايتي در جانب عثماني ديده نميشود.
11- اجماع ادبي در مورد ترجمه به طور کلي بدبينانه است. احمد هاشم وقتي از او پرسيدند که جوهر شعر چيست گفت:" آنکه در ترجمه از دست ميرود" فرانسوي شوخ طبعي ترجمه ها را به زنها تشبيه کرده است:" بعضي زيبايند، بعضي وفادار، کمتر هر دو صفت را دارند" يک عبارت کلاسيک ايتاليايي لب مطلب را گفته است:"traduttore traditore"
مترجم، خائن

برنارد لوييس کتابي بسيار خواندني دارد به نام خاورميانه، دو هزار سال تاريخ،‌از ظهور مسيحيت تا امروز که به قلم همين مترجم و توسط نشر ني منتشر شده است.

Wednesday, September 22, 2004

در کتاب WHO IS WHO ويژه شاعران قرن بيستم براي نمونه حتي يک خط شعر از شاعران ايراني چاپ نشده است. مطبوعات سال گذشته در مجموع هفت دليل را بر اين امر دخيل دانسته اند:
1- دولت 2- ايرانيان مقيم خارج 3- صهيونيسم 4- صدا و سيما 5- فرهنگستان 6- خط 7- بومي بودن
اينها دلايلي است که توسط آقاي موسوي فريدني در مجله دنياي کتاب در شماره 169 فهرست شده اند اما آقاي موسوي فريدني ضمن اينکه اين مسائل را رد نميکند مشکل ديگري را عنوان ميکند:
" آخرين دستاورد ما که ارزش جهاني دارد از مقوله معماري است: مدرسه چهار باغ اصفهان. پس از آن ديگر هيچ عنصر معماري اي پديد نياورديم که همتراز آن باشد.... معماري به کنار نام کدام ايراني در تاريخ اختراعات و اکتشافات جهان ثبت شده است؟ کدام راز علمي يا فلسفي را در اين 300 سال گشوديم.
در شناخت خودمان اعم از تاريخي علمي فرهنگ و ادب کدام اثر ارزنده را پديد آورديم؟ فرهنگ و ادب پيش از اسلاممان را که به ما بازشناساند؟ شاهنامه را کيان بودند که نقد و تحليل کردند؟ بهترين چاپ انتقادي آن را روسها کردند يا خودمان؟ مولوي را نيکلسون خيام را فيتز جرالد و حافظ را گوته به جهانيان معرفي کردند. ما خودمان چه کرديم؟"
ضمن اين که بعضي نکات درست در اين نوشته وجود دارد اما گويا نويسنده محترم به عمد يا غير عمد آثار شاعري مثل زنده ياد شاملو يا فيلمسازي مثل عباس کيارستمي يا خدمات فروغي و قصه هاي هوشنگ گلشيري را به کل ناديده گرفته است. در زمينه علمي و اکتشافات حرفي نميزنم که محققان ايراني اگر کاري ميکنند در ايران نيست و به اسم کشور جديدي که ساکنش شده اند اين خدمات معرفي ميشود.
اما به اين شکل زير سئوال بردن همه چيز مشکلي را هم حل ميکند؟