Saturday, November 30, 2002

کتاب وقتي يتيم بوديم اثر کازئو ايشي گورو سومين اثر اين نويسنده است که به فارسي منتشر شده است.
کتاب در ژانر پليسي نوشته شده است اما از بسياري از قواعد اين گونه کتابها پيروي نميکند. بنکس کاراگاه مشهور لندني بيست سال بعد از گم شدن پدر و مادرش در شهر شانگهاي چين به اين شهر ميرود که رد پاي آنها را پيدا کند. زمان سال ۱۹۳۷ است که چين درگير جنگ با ژاپن بود و تنها بخش امن شهر بخش بين الملل آن بود که جزو مناطق بيطرف محسوب ميشد.
در اين کتاب ما از عمليات کاراگاهي چيزي نميبينم خواننده تعمدا در جريان تحقيقات بنکس براي پيدا کردن رد پايي از والدينش قرار نميگيرد. تنها با رد پايي ابلهانه که به هزار دليل بي منطق است بنکس به همراه يک افسر جنگ از چين به منطقه جنگي ميرود که به خانه اي که حدس ميزند پدر و مادرش در آنجا باشند سر بزند.
يکي از عجيبترين و زيباترين صحنه هاي اين کتاب همان گردش شبانه بنکس در صحنه نبرد است ديدارش با خانواده هايي که در اين ويرانه زندگي ميکنند و برخوردشان با يک سرباز ژاپني که گروهي زن و بچه با داس و چاقو قصد کشتنش را دارند. گردش در تونلهايي که از ويرانه هاي خانه هاي مردم ساخته شده و هر لحظه در انتظار فاجعه اي ميتوانند باشند. و سر آخر آن کودک چيني که با نگراني در حالي که از سرش خون جاري بود و مادرش در اثر اصابت گلوله توپ کشته شده بود آنها را براي کمک به سگش فراميخواند.
رمان وقتي يتيم بوديم در حقيقت يک رمان شخصيت است. داستان بهانه اي است براي تعريف و پرورش شخصيتهايي که با تضاد رفتاريشان براي خواننده تعريف ميشوند. از همين رو است که نويسنده به تعريف عمليات پليسي اشتياقي نشان نميدهد در عوض شخصيتهايي که در ماجراي پليسي هيچ نقشي ندارند به خوبي پرورده ميشوند.
اين دلمشغولي اصلي نويسنده در سه رماني است که از خوانديم. واکنش شخصيتهاي داستاني ايشان در برابر يک حادثه بسيار ساده تا حد فاجعه پيچيده و غير قابل پيش بيني ميشود. در کتاب بازمانده روز تمام بهانه مسافرت شخصيت اصلي داستان عشق قديمي است که به همکار خدمتکارش داشت و نه دعوت او به همکاري.
در اين کتاب سارا که از دست تحقيرهاي شوهرش به ستوه آمده با بنکس قرار فرار ميگذارد آنهم درست همان روزي که قرار است تحقيقات در مورد مادر و پدرش به نتيجه برسد. بنکس با فرار موافقت ميکند حتي به سر قرار ميرود اما بعد با يک بهانه کوچک سارا را به قصد جبهه نبرد ترک ميکند.

Saturday, November 23, 2002

روزنامه بهار روز اعلام حکم آقاي فرهاد نظري در دادگاه مربوط به ماجراي هيجده تير ماه که به تبرئه ايشان منتهي شد عکسي از ايشان را چاپ کرد که بعدها عنوان شد همان عکس بيشتر از يک مقاله حرف ميزد. فرهاد نظري در حال پوزخند زدن به دوربين با شکلکي که بي شباهت به تمسخر نبود .
الان کتابي از ايشان چاپ شده است به نام .... براي تاريخ که مربوط است به وقايع هجده تير را از نگاه ايشان. اگر نگاهي به عکس روي اين کتاب بياندازيد ناخوداگاه ياد همان عکس تاريخي روزنامه بهار ميافتايد. فرهاد نظري با دستهاي باز و يک شانه پايينتر از ديگري شبيه افه هايي که در فيلمهاي فارسي دهه پنجاه مختص لاتهاي قهرمان فيلم بود.
با همان پوزخند اينبار از روبرو.
الان سه روزه که شبکه پنج سيما در برنامه درشهر که ساعت نه پخش ميشه اعلام ميکنه که تعداد سرقت در ماه رمضان سي درصد کاهش پيدا کرده تعداد جيب بري هفده درصد تعداد قتل بيست و پنج درصد و ....
شما جاي من باشيد چه نتيجه ميگيرين؟

Wednesday, November 20, 2002

من با جمله پايين مخالف نيستم اما نميدونم چرا قبولش برام سخته

کساني که معتقدند ملت عراق بايد سرنوشت خود را خودشان تعيين کنند به ياد داشته باشند که رهبران تمام حکومتهاي توتاليتر در قرن گذشته يا توسط نيروهاي بيگانه از قدرت خلع شدند و يا به مرگ طبيعي مردند
نگاه کنيد به سرنوشت هيتلر- موسو ليني- انور خوجه- استالين- طالبان- حافظ اسد- قذافي- صدام و ....


Tuesday, November 19, 2002

يهوديت نام ديگر مذهب است مذهبي دنيوي که به نياز عملي انسان در زندگي پاسخ ميگويد و اين همان راز ماندگار مذهب در عصر ماست. مالکان به نظريه مالکيت حاکمان به نظريه حاکميت و معلمان به نظريه اخلاق نياز دارند و مذهب حتي در صورت لاغر شده خويش به اين نيازها پاسخ ميدهد.
تکه پاره شدن بي پايان مذهب در آمريکاي شمالي آنرا به موضوعي صرفا فردي حتي در شکل خارجي آن تبديل کرده و مذهب به موضوعي خصوصي تنزل يافته و از جماعت انساني به معني دقيق بيرون رانده شده است.
درباره مسئله يهود گامي در نقد فلسفه حق هگل. کارل مارکس

مذهب آه مخلوق ستم ديده احساس جهاني بي احساس و جان اوضاعي بي جان است. مذهب افيون مردم است.
بخشي از مقدمه کارل مارکس در سالنامه فرانسوي آلماني ۱۸۴۴

Monday, November 18, 2002

يه کتاب بست سلرز به ترجمه خانم مريم بيات تو ايران چاپ شده به اسم خاطرات يک گيشا.
خانم مريم بيات استاد انتخاب اينگونه کتابهاي بست سلرز و خوش فرمه. الان من نميخوام اينجا درباره اين کتاب حرف بزنم چون جاش نيست( فکر نميکنم هيچ کجا جاش باشه مگه همون بخش مرور کتاب مجلات نيويورک تايمز و نيوزويک)
اما در اين کتاب نويسنده اطلاعات جالبي در مورد گيشاهاي ژاپني داده که قرار بود قبل از اين از طريق آقا سياوش اين اطلاعات به ما داده بشه که گويا مشغله به ايشان اجازه اين کار رو تا حالا نداده.
گي به معني هنر و گيشا يعني هنرمند کساني هستند که از کودکي در مدرسه هاي مخصوص پرورش اين گونه افراد به هنر آموزي اشتغال دارند. اينان حداقل در چهار رشته آواز خواني نوازندگي رقص و مراسم چاي استاد هستن.
سيستم مادر و فرزندي دراينگونه مکانها در ژاپن هم حاکم است. مادران پول زيادي براي دختر بچه هاي با استعداد و زيبا ميپردازند و د رحقيقت اينان را می خرند و هزينه تحصيل در مدارس مخصوص و زندگي را ميپردازند و تمام اين هزينه ها را در دفتر مخصوص ثبت ميکند گيشا وظيفه دارد بعد از اينکه شروع به کار کرد کليه اين قروض را بپردازد.
در چاي خانه هايي که گشياها کار ميکنند خدمات مختلفي به مشتريان عرضه ميشود. در حقيقت مشتري براي مدتي سر کردن با گيشاها پول زيادي پرداخت ميکند و اين لزوما به معني رابطه سکسي داشتن با گيشاها نيست.
فضاي اين کتاب مربوط به دوران جنگ دوم است اما در همين زمان هم گيشاهاي توکيو از لباس دست و پا گير ژاپني ( کيمونو) کنده شده بودند و رو به لباسهاي غربي آورده بودند اگر اشتباه نکنم کيمونو الان تنها در مراسم خاص و سنتي استفاده دارد. قيمت يک دست لباس کيمونوي عالي در دوران جنگ دوم با معادل حقوق يک سال کارمند دولت برابري ميکرد.
کيمونوها لباسهاي بسيار سنگيني هستند و در حقيقت حمل آن در جعبه هاي مخصوصش نفس گير است. به همين جهت در روزهاي اولي که اين لباس را استفاده ميکنند خيلي زود خسته ميشوند. پوشيدن اين لباسها بدون کمک يک همراه امکان پذير نيست. اين همراه وظيفه بستن و گره زدن بند اوبي ( شالي که دور کيمونو بسته ميشود)‌را دارند. اوبي داري دو گره در جلو و عقب کيمونو است.
در کنار گيشاها کساني که به دليلي ناتوان از شرکت درکلاسهاي گيشا بودند و از يادگيري هنر ناتوان بودند به شغل فاحشگي اشتغال دارند.
بسياري از گيشاهاي معروف در جشنهاي رسمي به همراه دولتمردان شرکت ميکردند توماس مان ارنست همينگوي چارلي چاپلين و سون يات سين از جمله کساني هستند که در مسافرت در ژاپن با گيشاها ملاقات داشتند.(‌راست و دروغش با نويسنده کتاب)
گيشاهاي درجه يک با هيچ هزينه اي قابل خريد براي يک شب نيستند پولدارهايي هستند که به هر دليل حاضر به پرداخت هزينه يک گيشا براي انتخاب وي به عنوان معشوقه هستند. به اين افراد دانا ميگويند.
گيشاها بسيار در جامعه مورد احترام بودند.
خب اينها بعلاوه اطلاعات ديگر مربوط به گيشاهاي دوران جنگ دوم و ژاپني که بسيار فقير بود است کاش آقا سياوش فرصت کند از گيشاهاي عصر جديد هم مينوشتند

Wednesday, November 13, 2002

بالاخره بعد از سالها يه فيلم از سينماي آمريکا ديدم که بهم چسبيد.
جستجو گران ساخته جان فورد. اگه ورژن دي وي دي اين فيلم با زير نويس انگليسي نبود بعيد بود به اين راحتي بتونم متوجه گفتگوهاي جويده فيلم بشم.
الان دوره اي شده است که بيشتر اجاره دهندگان فيلم مطابق ميل مشتريانشان فيلم هاي روز مياورند و به ندرت کسي سراغ فيلم کلاسيک ميرود. پيدا کردن اينطور فيلمها کمي سخت شده است.
الان نقدهاي اين فيلم رو تو ياهو نگاه ميکردم همش يه سري تعريف از يه سري افراد غير حرفه اي در نقد فيلم
فکر کردم خود من هم اگه ميخواستم از اين فيلم چيزي بگم ميشد شبيه يکي از اين نقدها.

Monday, November 11, 2002

رفتار طالبان با علم و فرهنگ و هنر خصوصا مقوله جريان اطلاعات ناشي از اعتقاد شديد اين آقايان به حرام بودن اينها بود.
اما در عصر حاضر در کشور ايران که تقريبا تمام مظاهر تکنولوژي کم و زياد در دسترس هست برخورد آقاي بنيانيان با فيلم نامه هاي باد انگار فقط يه جور لجبازي با کارگردان جوان و با استعداد اين فيلم است که بزرگترين اشتباه عمرش را مرتکب شد و با حوزه فيلم ساخت.
اين فيلم به درخواست مدير جديد حوزه از دور مسابقه در جشنواره فجر خارج شد. حتي برخلاف دايره که امکان حضور در جشنواره بين المللي را دارد اين فيلم را به هيچ جشنواره اي ارسال نميکنند و آقاي بنيانيان حاضر نيست حقوق آنرا بفروشد در شرايطي که سي در صد حقوق اين فيلم متعلق به کارگردان است آقاي بنيانيان اعلام ميکنند که ( چرا ميگوييد اين فيلم متعلق به آقاي اميني است و نميگوييد به حوزه هنري تعلق دارد؟)
اين طرز حرف زدن مخصوص اشخاصي است که اصولا درکي از حقوق معنوي ندارند اما از آنجا که حاضر به فروش حقوق مادي اين اثر هم نيستند ميتوان فهميد که حقوق مادي هم براي ايشان چندان مهم نيست ( چرا باشد از جيب خودش که خرج نکرده)
تو ساختمان اسناد ملي چه جور اسنادي نگهداري ميشه؟
کسي ميدونه؟ الان بد جوري داره ميسوزه.

Saturday, November 09, 2002

Thursday, November 07, 2002

چاپ کتاب طنز در اين کشور از اون رويدادهاست. اگه به فهرست ماهانه کتابهاي منتشره که به ترتيب موضوع در مجله کليات و فلسفه چاپ ميشود نگاه کنيد در قسمت طنز معمولا ماهانه مجموعه لطيفه هاي کوچک و داستانهاي ملا نصرالدين و بسياري از کتابهاي نبوي (‌که معمولا تجديد چاپ هستند)‌ را ميبينيد.
طنز هم اکنون جزو تفکيک ناپذير ادبيات جدي هم شده است. تا جايي که يوسا بعد از دو سه رمان ابتدايي خود اين عنصر را به طور تفکيک ناپذيري داخل رمانهاي خود کرده است. نگاه کنيد به رمان سروان پانتوخا و خدمات ويژه (‌غير قابل ترجمه)‌ که در آن از بين اسناد و مدارک باقيمانده ماموريت يک افسر ارتش شرح داده ميشود که مامور است در جنگلهاي امازون خانه فسادي براي ارتش محيا کند.
آثار امبرتو اکو زماني که وارد قسمت تخصصي رشته خودش در قرون وسطا ميشود يکسره به زبان طنز بيان ميشود.
در داستانهاي جاسوسي و پليسي تکه هاي طنز جز تفکيک ناپذير اين نوع داستانها شده است
اما نويسنده اي که انگ طنز نويس را به دوش بکشد و يکسره طنز بنويسد بسيار کم هستند مشکل اين است که طنز علاوه بر اينکه يکي از سخت ترين نوع نگارش ادبي است به همان نسبت هم جدي گرفته نميشود.
به دليل اينکه سکس بخشي از اين گونه داستانها را تشکيل ميدهد ترجمه بسياري از اين کتابها در ايران با مشکل روبروست. حتي اگر مشکل سکس هم نباشد اغراق در بيان بعضي از حقايق ممکن است به مذاق بعضي خوش نيايد.
اين اواخر چند کتاب از گوارسکي به فارسي ترجمه شده بود(‌آخرين آن مربوط به سال ۱۳۷۹ است)‌ و چند مجموعه داستان طنز
دو تا از اين مجموعه داستان طنز را آقاي امرايي ترجمه کرده بود يکي به نام تلخ مثل عسل نشر ايران و دومي به نام شوکران شيرين نشر مرواريد.
امروز چشمم خورد به يک مجموعه ديگر از اين داستانه به نام دوشس و جواهر فروش ترجمه نيره توکلي نشر نيلوفر.
بخشي از داستانهايي که در اين مجموعه جمع آوري شده قبلا هم ترجمه شده بود.
اما حتي بازخواني اين داستانها در يک مجموعه با ترجمه جديد لطف خودش را دارد.
در اين کتاب از نويسنده هاي جدي نويس هم داستان طنز آورده شده است از خانم ويرجينيا ولف از تامس هاردي و فرانک اوکانر و بولگاکف.

Tuesday, November 05, 2002

اين بحثهايي که در دوره قبل از رنسانس بر مبناي گفتهاي باقي مانده از مسيح و حواريون شکل ميگرفت خيلي جالبه. فکرش رو بکنين دو نفر روحاني مسيحي بحث پردامنه اي درباره اين موضوع که جهنم کجا قرار دارد بکنند. يکيشان اعتقاد داشت که جهنم در داخل کره زمين قرار دارد و دومي برايش استدلال ميکند که با توجه به حجم کره زمين و با توجه به اينکه طبق گفته انجيل هر فرد در جهنم صاحب شش فوت مربع فضا خواهد بود کره زمين تنها ميتواند پذيراي چهل ميليون نفر جهنمي باشد و بلافاصله توسط فرد مخاطب تکفير ميشود( اين بحث صرف نظر از شوخي يا جدي بودن در کتاب جزيره روز پيشين اثر امبرتو اکو آورده شده )
اما مورد غير داستاني همان موردي است که يقينا بسياري از شما آنرا شنيده ايد. در دوره قبل از رنسانس درباره تعداد دندان اسب بين اين نوابغ بحثي طولاني ميشود و زماني که يک روحاني تازه کار پيشنهاد داد که به جاي اين بحث دامنه دار و فرساينده بروند دندان اسب را بشمارند بلافاصله تکفير شد.
حالا اين موضوع نظر سنجي بد جوري من رو ياد اين داستان آخر انداخته.
شما فکر نميکنيد چهارصد سال ديگر در مورد همين موسسه نظر سنجي همچين داستاني براي ما بسازند؟
بالاخره کتاب وقتي يتيم بوديم اثر ایشي گورو به ترجمه مژده دقيقي منتشر شد. اين کتاب که جزو آخرين کارهاي نويسنده است قرار بود به نمايشگاه کتاب امسال برسد. ناشر کيميا.

Sunday, November 03, 2002

فرق کتابهاي پزشکي با کتابهاي روانشناسي در اين است که وقتي کتابهاي پزشکي را مطالعه ميکنيد تصور ميکنيد علايم بيماريهايي را شرح ميدهد که در خود سراغ داريد ولي وقتي کتاب روانپزشکي را مطالعه ميکنيد مطمئن هستيد که اطرافيانتان به اين بيماري دچارند.
مارک تواين.

دکتر محمود بهزاد مقاله اي در شناخت پسيکوپاتها دارد که فرازهايي از آن را اينجا مياورم
اين افراد بيمار رواني نيستند تلاش روانشناسان و روانپزشکان در درمان آنها بي نتيجه بوده است. امروزه معلوم شده است که پسيکوپاتي يک معضل اجتماعي است نه پزشکي.
پسيکوپاتها داراي خصوصيات زيرند
۱- حقي براي کسي جز خود قائل نيستند
۲- خودخواه و خودپسندند
۳- به صداقت کاملا بي اعتنا هستند
۴- توان تحمل محروميت ندارند
۵- هيچ گاه احساس گناه نميکنند
۶- از تجربه يا تنبيه پند نميگيرند
۷- براي رفتار نادرست خود ديگري را معرفي ميکنند
۸- هوش متعارف دارند
۹- قادر به سازگاري با نيازهاي اجتماعي نيستند
۱۰- هميشه معارض مقررات و ضوابط اجتماعي هستند
۱۱- از برخورد قانوني با ديگران پرهيز دارند.
دکتر بهزاد در ابتداي مقاله اشان شرح ميدهند که اين افراد اقليت ضد اجتماع را تشکيل ميدهند. اما مشخص نکردند اگر در اجتماعي به فرض محال! اين افراد اکثريت ضد اجتماع را تشکيل دادند چطور ميشود.