Friday, May 31, 2002

به دلايلي ناچار شدم سري به ويديو کلوپ مجاز بزنم و يک فيلم اجاره کنم. چيزي که برايم جالب بود تيزرهاي تبليغاتي شرکتهاي ايراني بود که داخل نوار ويدويي ريخته بودند. حتي کار را به جايي رسانده اند که فيلم را قطع ميکنند و چند تا تيزر نمايش ميدهند و بعد ادامه فيلم!
جل الخالق. فکر نميکنم اين رسم پسنديده در هيچ کجاي دنيا رواج داشته باشد. اگر شبکه هاي تلويزيوني مجاني مثل سيماي لاريجاني يا شبکه هاي خارجي اين کار را ميکنند قويترين دليلي قابل توجيه براي آنها اين است که اين شبکه ها مجاني است و بايد به طريقي هزينه را تامين کنند. (‌کاري نداريم که صدا وسيماي ما هم از توبره ميخورد هم از آخور از يک طرف بودجه ميلياردي مملکت را ميکشد و دو قورت و نيمش هم باقي است) اما قطع کردند فيلم شبکه مجاز ويديويي آن هم با اجاره اي بسيار سنگين تر از فيلمهاي غير مجاز ديگر از اون حرفهاست. تصور بکنيد بخواهيد يکي از اين فيلمها را بخريد و به آرشيو فيلمهايتان اضافه کنيد و با هر بار تماشاي اين فيلم مجبور به تماشاي آگهي لاستيک دنا يا کره اطلس طلايي هم باشيد.

Thursday, May 30, 2002

بعد از اون باخت مفتضحانه استقلال مقابل انزلي (‌که انگار اين يکي داشت براي قهرماني ميجنگيد) يکي از اين روزنامه هاي بازاري ورزشي تيتر قشنگي زده بود.
قهرماني لياقت ميخواهد.

Wednesday, May 29, 2002

مجله دو كوهه ارگان يكي از تندروترين جناحهاي راست در ايران امروز تيتر زده بود كه مردم ايران از دوازده سال پيش نامسلمان تر شده اند. و اين موضوع تقصير مسئولين است.
من نميدونم ملاك اين آقايون براي سنجش مسلماني مردم چيه. حتما همون متري كه عسگر اولادي مسلمان دستشون داده. اما از وقتي اين نوشته رو خوندم دارم فكر ميكنم عليرغم تيتري كه زده بود نامسلماني مردم ربطي به مسئولين نداره دوازده سال پيش هنوز هفت سال از دوران رياست جمهور رفسنجاني باقيمانده بود. پس همش تقصير آقاي خاتمي نيست. اما يه چيز مسلمه كه دوازده سال پيش تنها يك سال از پايان جنگ ايران و عراق گذشته بود. حتما اين آقايون به اين نتيجه رسيدند كه مردم تو شرايط جنگي مسلمان ترند.
البته اين آقايون روش مسلمان كردن مردم را بلدند اجازه بدهيد ميدان دستشون بياد.

Monday, May 27, 2002

تو ايران شما اگه بخوايين يه کتاب چاپ کنين بايد سه بار از وزارت ارشاد مجوز بگيرين. مجوز اوليه مجوز چاپ و مجوز پخش. اين مراحل خيلي ساده و ابتدايي سواي مجوز ويژه طرح جلد کتابه.
امروز باخبر شديم که کتاب مجمع الجزاير زندانگونه اثر اکبر گنجي هم توقيف شد. پيشنهاد ميکنم دادگستري تهران يه دفتر تو وزارت ارشاد باز کنن از اين به بعد قبل از اينکه مجوز چاپ کتاب صادر بشه يه نفر اون رو بخونه اگه مشکل داشت همون جا حساب نويسنده اش رو برسن.
با اين وضع که داره جلو ميره همين روزهاست که با خبر بشيم مجوز انتشاراتي توسط قاضي فلاني باطل شد. مگه درمورد روزنامه ها اولش چطور شروع کردند؟

Sunday, May 26, 2002

ابوالفضل زرويي نصر آبادي ستوني در ويژه نامه همشهري دارد به اسم خاطرات حسنعلي خان مستوفي.
روش نويسنده در نگارش اين ستون پريدن از اين واقعه به آن واقعه تاريخي و نسبت دادن آن به شخصي به اسم مستوفي است. دامنه اشخاصي که در اين پرشها با آقاي مستوفي دمخور ميشوند از هيتلر تا استالين و انيشتن و چرچيل و صادق هدايت خودمان را در بر ميگيرد.
تمام کاري که نويسنده در اينجا انجام ميدهد استفاده از عنصري به اسم اغراق در طنز است. نويسنده شخصيت داستانش را با هر يک از افراد ذکر شده در واقعه اي تاريخي روبرو ميکند و دليل اصلي اين تصميم را نفوذ آقاي مستوفي ذکر ميکند.
من از سالها قبل با آثار قلمي نصر آبادي در مجله گل آقا آشنا بودم. سبکي که در نگارش به سبک قديم داشت و باعث شهرت وي شد اما در اينجا با سخيفترين شکل طنز که همان هجو است روبرو هستيم با تنها استفاده از يک تکنيک به اسم اغراق.
هر طنز نويس و طنز خواني ميداند که استفاده از يک عنصر اعم از اغراق- تفکر معکوس- تکرار و ...... در طنز بدون در آميختن آن با کمدي موقعيت اصولا طنز نام ندارد.
سخفيترين ستون مجله همشهري متاسفانه جولانگاه طنز نويسي شده است که از اين هنر براي مسخره کردن اشخاص استفاده ميکند و در اين راه تفاوتي بين هيتلرو انيشتن قايل نيست.
من ايرادي به شوخي با اشخاص با هر سابقه اي نميبينم تنها در صورتي که در چهارچوب طنز باشد اما چيزي که در اين ستون چاپ ميشود طنز نيست.

Saturday, May 25, 2002

اين کتاب سه جلدي تالکين به علاوه کتاب هابيت به همت دوستي از لندن به دستم رسيد. بيست پوند براي چهار جلد کتاب شايد در آنجا قيمت زيادي نباشد اما در اينجا هست.
کتاب فوق العاده قطوري است و مجموع چهارجلدي آن نزديک هزار و ششصد صفحه است.
از طريق دوستي با خبر شدم که دوستان حلقه ها توسط نشر روزنه چاپ شده است و در همان دوران نمايشگاه عرضه شده است. اين کتاب هنوز پخش سراسري نشده است اما کتاب توسط ناشر به فروش ميرسد.
حالا ديگر نوشتن درباره اين کتاب ميماند به فرصتي پس از مطالعه آن.
يه ضرب المثلي در مورد ايرانيان است که ميگويند وقتي دو ايراني به هم ميرسند با هم حزب تشکيل ميدهند و وقتي سه نفر
ميشوند انشعاب درست ميشود.

Friday, May 24, 2002

حقيقت اين است كه بين ما ايرانيها فرهنگ شفاهي بسيار قوي است. اعتباري خبري كه با ميگويند شروع ميشود شايد حتي بيشتر از خبري باشد كه با خواندم شروع شود. همين فرهنگ شفاهي باعث بروز شايعه و يا اخبار نادرست و رواج آن در بين مردم است. دليل اين اعتباري كه مردم به فرهنگ شفاهي قائلند سواي درصد بسيار زياد افراد بي سواد، يكي هم بي اعتبار روزنامه هاي ماست كه تا بوده وابسته به دولت و مجيز گوي آن بوده اند نه منتقد آن. ( به جز چند دوره بسيار كوتاه)
بعضي از اين روايتهاي غلط به طور وسيعي در طي سالها در بين مردم پراكنده شده است. من الان قصد دارم چند تا از اين روايات غلط را بازگويي كنم.
دو سال پيش در يكي از آخرين شماره هاي مجله زمان از قول توريستي آلماني كه پس از بازگشت از ايران در كشورش مقاله أي منتشر كرده بود و به فارسي ترجمه شده بود خواندم كه وي از زبان دانشجويي شنيده بود كه ايرانيان و آلمانيها هر دو از نژاد آريا هستند و از آنجا كه ريشه مشترك دارند هيتلر نيز به ما به چشم نژاد برتر نگاه ميكرد و اگر هيتلر پيروز ميشد…….
واكنش توريست آلماني تنها حيرتي بود كه از شنيدن اين جملات به او دست داده بود. باز گويي اين قبيل گفته ها آن هم از زبان دانشجوياني كه حداقل كمي بيشتر از افراد عادي بايد اهل تعقل باشند حيرت آور هم هست. حرف از نژاد آريايي كه در طول دو هزار سال توسط اعراب و مغول و تركان كه هر يك چند صد سال در اين مملكت حكمراني كردند و با زنان ايراني در آميختند و دختر به مردان ايراني دادند كمي مسخره است.
اين عدم تعقل و بازگويي آن گاهي ريشه در مذهب دارد. همه ما اين را هم شنيديم كه اگر رو به قبله نخوابيم آهن موجود در خون بدن با مغناطيش زمين در گردش خون تداخل ميكند و باعث سردرد و اخلال در نظم عمومي بدن ميشود و….
اين جمله اينقدر احمقانه است كه نيازي به شرح يا رد ندارد.
همه شما حتما ماجراي نامه جعلي چارلي چاپلين به دخترش را به ياد داريد! اين نامه كه توسط يك روزنامه نگار حرفه أي ايراني در آخرين دقايقي كه مجله ( اگر اشتباه نكنم خواندينها) به زير چاپ ميرفت و نتوانسته بودند ستوني از آن را پر كنند نوشته شده بود بعدها به صورت نامه واقعي اين آقا به دخترش در بين مردم معرفي شد. سال 63 يا 64 كه روزنامه ابرار تازه شروع به كار كرده بود چاپ اين نامه باعث يك جنجال ژورناليستي بين اين روزنامه و مجله فيلم شد كه جاي شرح اين ماجرا اينجا نيست.
اما بعضي اوقات جملاتي از كتابها سر در مياورد و ريشه شروع اين روايات نامشخص ميماند. مثلا در يكي از رمانهاي تاريخي ميكاوالتري ( ايشان دكتراي تاريخ داشتند) ميخوانيم كه اسكندر پس از فتح ايران به معلم خود ارسطو نامه داد كه فتح ايران كار ساده أي است اما نگهداري آن بسيار دشوار است راهنمايي بفرماييد و ارسطو به او پاسخ ميدهد كارهاي حساس مملكت را به افراد نالايق بسپار اينان براي حفظ موقعيت خود مملكت را هم نگهداري ميكنند!
در همين مجله زمان( يا صنعت حمل و نقل ويژه سفر) مقاله تحقيقي ميخواندم از يك ايراني كه با بررسي سندهاي تاريخي راز ماندگار اسكندر در ايران را آميزش سپاهيانش با ايرانيان و تشكيل خانواده ذكر كرده بود و نه سپردن كار به افراد نالايق.
اما دليل اصلي نگارش اين مكتوب كتاب بررسي زندگي ولتر است كه به تازگي ميخواندم اين كتاب كه يك كار تحقيقي است به سعي آقاي حسن شهباز و توسط نشر علمي به چاپ رسيده بود. آقاي شهباز در مورد جمله معروف منصوب به ولتر كه ( من صد در صد با عقيده شما مخالفم ولي تا آخرين قطره خونم را فدا ميكنم تا شما عقيده خود را بيان كنيد.) ميگويد كه در پژوهش گسترده أي كه در آثار ولتر كردم اين مضمون را به اين شكل نيافتم اما در رساله اغماض مضموني نزديك به ان ديدم به اين شكل
" براي هر انساني اين حق محفوظ است كه عقيده خود را بيان كند، عقيده أي كه به نظر او صحيح ميرسد و هيچ قدرتي در عالم نميتواند او را از بيان اين عقيده باز دارد، البته مشروط باينكه بيان اين عقيده نظام آن اجتماع را بر هم نزند….)
ميزان جملاتي كه از اين دست به غلط در بين جوامع گسترش يافته بسيار بيشتر از اين چند نمونه أي است كه در اين چند خط ذكر كردم من در فرصت آينده هر از گاهي به اين مقوله خواهم پرداخت.







Wednesday, May 22, 2002

ناتاليا گينزبورگ را اول بار بهمن فرزانه به جماعت كتابخوان ايراني معرفي كرد. ميكله عزيز چاپ سال 1357 از انتشارات جاويدان است. تا بعد از انقلاب اين تنها كتاب از اين نويسنده بود كه به جماعت فارسي زبان معرفي شده بود. سال 1378 ترجمه ديگري از اين كتاب به همت نشر ققنوس منتشر شد كه ظاهرا از متن انگليسي ترجمه شده است. تا سال 1364 كه دومين كتاب اين نويسنده كه خاطرات اين نويسنده در دوران فاشيسم و شرح مبارزات زير زميني مردم ايتالياست، منتشر شد اين نويسنده در ايران چندان شناخته شده نبود. اما سال 1366 زمان چاپ بهترين اثر اين نويسنده به اسم ديروزهاي ما به ترجمه منوچهر افسري بود كه توسط نشر زمان منتشر شد. ديروزهاي ما وقتي به ايتاليايي منتشر شد همچنان مورد بي مهري منتقدان بود تا زماني كه به دنبال چاپ كتاب الفباي خانواده و ربودن جايزه استرگا اسم نويسنده هم به سر زبانها افتاد. بسياري از وقايع كتاب ديروزهاي ما از خاطرات اصلي نويسنده منشا گرفته است. همين كتاب هم شرح مبارزات مردم ايتاليا بر ضد ديكتاتوري زمان بود.
فضيلتهاي ناچيز مجموع مقالات نويسنده است كه در يك كتاب جمع آوري شده است. اين مقالات شامل سفر نامه، اظهار نظر هنري يا خاطرات داستان گونه است.
نجواهاي شبانه به همت فريده لاشايي در سال 1368 منتشر شد فريده لاشايي از آن دسته مترجماني است كه اثر را به خاطر ماهيت اثر دوست دارد و نه چيز ديگر. وي به دنبال آشنايي با آثار اين نويسنده رنج سفر به ايتاليا را به تن ميخرد با نويسنده ملاقات ميكند و كتاب را از زبان آلماني ترجمه ميكند و تا زماني كه به زبان ايتاليايي مسلط نميشود آنرا چاپ نميكند. ناشر اين كتاب نشر اسپرك بود كه جزو ناشران ورشكسته است.
والنتينو مجموع سه داستان نيمه بلند از اين نويسنده است كه در سال 1370 توسط نشر دنياي مادر به ترجمه سمانه افسري به چاپ رسيد. سه داستان زيبا و با ساختار بسيار قوي. داستان مادر از اين كتاب در مجله كيان به قلم زنده ياد مريم مشرف هم تجديد ترجمه شد. ترسيم شخصيت مادر در اين داستان كه به هر دليل فاحشه گي را پيشه ميكند و اثري كه بر فرزند خرد سالش ميگذارد در يك داستان شانزده صفحه أي به قدري قوي است كه براي هميشه در ذهن حك ميشود.
شهر و خانه جزو آخرين كارهاي نويسنده است كه توسط محسن ابراهيم از زبان ايتاليايي و به سال 1374 توسط نشر فكر روز منتشر شد. اين كتاب مجددا به همت هرمس به چاپ رسيده است. ساختار اين داستان را مجموع مكاتبات چند شخصيت اصلي كتاب تشكيل ميدهد. و تم اصلي داستان مسئله مهاجرت است. قبلا اين نويسنده در ميكله عزيز هم همين روش نامه نگاري را براي روايت كتابش انتخاب كرده بود ميكله عزيز اما تنها شامل مكاتبات نيست و داناي كل در بسياري از فصول به كمك نويسنده ميشتابد.
چنبن گدشت بر من اولبن داستان بلند نويسنده است كه درسال 1947 در ايتاليا به چاپ رسيده بود و اتفاقا آخرين اثري است كه از اين نويسنده به سال 1378 در ايران منتشر شد . ناشر اين كتاب نشر ديگر است و تم اصلي اين داستان در خط داستاني به كتاب از طرف او اثر آلباد سس پدس نزديك است.
تقريبا تمام آثار مطرح اين نويسنده به فارسي برگردانده شده است. و در اين نوشته قصد اين بود كه يك نمايه از كارهاي منتشره به زبان فارسي اين نويسنده ارائه شود و نه بررسي آثار.



Sunday, May 19, 2002

قديمها يعني تا همين دو سه سال پيش رسم بود وقتي كتابي در حوزه تحقيق و علم منتشر ميشد و حاوي بعضي نسبتها يا نقدهاي اشتباه يا غير منطقي يا ناسازگار با عقايد بعضي افراد بود، منتقدان طي نامه، مقاله يا حتي كتابي ديگر پاسخي در خور سواد و فهم خود براي آن كتاب تهيه ميكردند و به طريقي به چاپ ميرساندند. قضاوت در باب صحت يا عدم صحت مطلب هر يك از دو كتاب به عهده خواننده گذاشته ميشد.
حالا انگار راه ساده تري كشف شده است. كتاب مردان جوشن پوش زنان پرده نشين اثري تحقيقي در باب حقوق زنان در اسلام هم به فهرست هنوز نه چندان دراز كتابهاي توقيفي ايران پيوست. شايد بزودي شاهد بدعتي تازه در اين مورد باشيم كه مترجم بي نوا را هم به دادگاه بخوانند و از مطالبي دفاع كند كه تنها وظيفه ترجمه آنرا به عهده گرفته بوده است.

Saturday, May 18, 2002

هنوز معتقدم موج سوم يعني اکثريت خاموش ملت ايران گروهي هستند که نه چپ را قابل تحمل ميدانند نه راست را.
پيمان با خاتمي؛که در بعضي مواقع تنها در صحبت؛ وراي چپ و راست يا در حقيقت همراه با موج سوم صحبت ميکرد همان مثل بغض معاويه و .... که حکايتش گذشت
اما از اين مجلس دو خردادي هر روز يه شاهکار جديدتر عيان ميشود. خب حالا که حريف شوراي نگهبان براي تصويب بعضي برنامه هاي اصلاح طلبانه نميشوند بد نيست به ناشران پولدار مردم منحرف کن گير مالياتي بدهند.
در لايحه جديد مالياتي مجددا اخذ ماليات از ناشران و اصحاب قلم پيش بيني شده است. قانوني که در انتهاي مجلس پنجم به همت ناطق نوري کليات آن تصويب شد و اجبارا در مجلس ششم به تصويب رسيد مجددا نقص ميشود.
مجلسي که قدرت ندارد قانون مطبوعات قرون وسطايي همين مجلس پنجم را نقص کند بايد هم به ناشران گير بدهد. يا مثلا عدم پرداخت بيمه بيکاري را تصويب کند.
نکته جالب يا گريه آور اين مسئله اين است که رييس يکي از کميسيون ها که از جناح اقليت است از محالفين اين لايحه هستند.
من البته هر جور فکر ميکنم براي رشد سريع کتاب و نه کتابخواني که در اين دو سه ساله عيان تر شده است بايد ترمزي گذاشته شود.
اينهمه کتاب ارزون ارزون با سوبسيد مالياتي که چاپ ميشود نصيب کي شده است؟ قشر محروم جنوب شهر؟‌ شما بگوييد تا حالا ديدين يک نفر از اين سوسولهاي روشنفکر کتابخون تو عذا به خودش قمه بزنه؟



Thursday, May 16, 2002

يه کتاب هست به اسم اگر خورشيد برنگردد.
يه کتاب نازک هفتاد هشتاد صفحه اي که دهه شصت چاپ تو ايران چاپ شد. داستان يه دهکده در شمالي ترين نقطه کره زمين؛ قطب شمال؛ جايي که شش ماه روزه شش ماه شب.
يکبار که دوران شب آن دهکده شروع ميشود ناگهان گفته خرافاتي يکي از اهالي دهکده هراس در دل اهالي دهکده مياندازد که شايد ديگر خورشيد هرگز برنگردد. گروهي براي يافتن خورشيد عازم ميشوند....
اين کتاب ديگه الان تو کتابخونه من نيست. اما نميدونم چرا اينروزها خيلي دوست دارم يه بار ديگه ميخوندمش.

Wednesday, May 15, 2002

از پاتريشيا هاي اسميت يه کتاب به اسم معماي آقاي ريپلي به قلم خانم فرزانه طاهري به همت نشر طرح نو چاپ شده بود امسال روزهاي آخر جشنواره چشممون به جمال اولين کار اين خانم به اسم بيگانگان در قطار افتاد.
ترجمه کار آقاي محمد حسن سجودي و از انتشارت فرهنگ کاوش است.
ديروز بعد از مطالعه کتاب آقاي قاسمي اين کتاب را دست گرفتم.
خب دلمون براي بازي فکري از همان دست که قبلا با آثار قلمي آقايان عبدالرحمن صدريه يا پرويز داريوش ميکرديم تنگ شده بود يعني شما يک جمله بي ربط در کتابي بخوانيد و سعي کنيد حدس بزنيد جمله اصلي به انگليسي چه بوده.
بعضي وقتها کار راحته مثلا اين عبارت (‌سيگار را به کف مچ دستش زد)‌ يا (‌کراوات ابريشمي رنگ که بي قواره با نخلهاي پرتقالي رنگ و بادست نقاشي شده بود)
اما بعضي از جملات از بيمعنايي حيرت آورند مثل (‌ساختمان شما در متکالف چه ميکند)
يا (
نقشه زياد هم هميشه معناي دليل موفق بودن يک قاتل نيست ‌)
من در خواندن ترجمه هاي بد آدم صبوري هستم اما با اينهمه کارهاي خوبي که منتشر ميشود خواندن اين کتاب با اين ترجمه بيشتر از يازده صفحه کمي ابلهانه است.
مشکل مترجم اين است که نه به زبان مقصد آشنايي دارد نه به زبان مبدا.
از اين کتاب يک ترجمه ديگر به قلم آقاي سعيد کمال دهقان ترجمه شده که من تا اين لحظه موفق به زيارتش نشدم.
ناشر محترم در همين دوران نمايشگاه به من مژده داد که آقاي سجودي قصد دارند کليه کتابهاي اين خانم را به فارسي برگردانند.
ترجمه کارهاي اين نويسنده ان هم در کشوري که گنجايش خواننده هايش از يک الي دو چاپ بيشتر نيست با اين مترجم حاذق مژده گاني هم دارد.



Tuesday, May 14, 2002

من در مطلبي كه در مورد آقاي جعفر مدرس صادقي نوشتم چند اشتباه مرتكب شدم كه ايشان طي نامه أي به من يادآوري كردند. با تشكر از آقاي جعفر مدرس صادقي.
اول اينكه ايشان هيچوقت عضو جنگ اصفهان نبودند. من نميدانم چطور شد كه فكر ميكردم ايشان هم عضو اين گروه بودند.
دوم اينكه عدم چاپ مجدد كتاب كله اسب در طي اين سالها تنها به دليل سياست ناشر كتاب بوده و نه مشكل مميزي با كتاب.
سوم اينكه در بازخواني متون ايشان هيچ دستي به سبك متون نبرده اند و اين متون عينا" همان متني است كه از قرنها پيش به جاي مانده. ايشان درمقدمه اين سري کتابها اشاره ميکنند که تنها با زدودن حاشيه ها و متون عربي ويرايش تازه اي از اين کتابها ارائه داده اند فكر ميكنم شتاب من در نگارش آن مطلب باعث بد فهمي شد.
چهارم توضيح نويسنده در مورد فضاي كتاب ناكجا آباد است كه در عين حالي كه دو فضاي ظاهرا بسيار دور از هم را شرح ميدهد در عين حال بسيار نزديك به هم و مكمل يكديگر هستند.
و سر آخر اينكه نويسنده كتاب شاه كليد اشاره ميكنند كه سوژه اين داستان بسيار قبل از ماجراي قتلهاي زنجيره أي در ذهن ايشان بوده است و با فروتني اقرار ميكنند كه اگر شتابي در اين كتاب ديده ميشود از پرداخت با عجله آن نبوده است و تقصير را به گردن ضعف خودشان در نگارش داستان گذاشته اند
من نكات اصلي نامه مفصل ايشان را در اينجا نوشتم اصل نامه را هم ميتوانيد در زير همين متن بخوانيد.
با پوزش به خاطر همه آنچه كه از كوتاهي من در تحقيق بيشتر در نگارش ان مطلب بود
.Dear Ketabdar,
Thank you for your favor and for informing me about
your site.
There are a few misunderstandings and mistakes in
what you have written about my books that hereby I try
to give some explanations about them:
I was not a “member of Jonge Esfahan”. “Jonge
Esfahan” was a literary periodical being printed four
decades ago. It had not any “member” as you have
mentioned, but there were a group of writers and poets
contributing to it. I was never a contributor of this
periodical and I never printed anything in this
periodical and I hadn’t ever any literary relation
with the contributors of this periodical and I didn’t
ever take part in their literary sessions.
The second printing of “Kalleye Asb” was
postponed not because of something like the
“atmosphere” of the novel as you have said, but the
main reason of this delay was that the publisher had
not decided to reprint it earlier. The publisher
follows a policy of priority for the books being
printed for the first time.
In the “Bazkhanye Motoon” series, I haven’t
done any change in the style of the classic texts, as
you have properly mentioned. While I haven’t done any
change in the style, what is the meaning of the
“observing modern grammatical points” you have added
to your comments about the series?
I respect your comments about the novels
“Nakoja-Abad” and “Shah-Kelid”. But I have to explain
two points about them:
In “Nakoja-Abad”, the main theme of the novel is
the encounter of the two world apparently very far
from and different from each other, but at the same
time and as a matter of fact, they are very near and
supplementary to each other. So if there was not any
putting together the “incoherence of nowhere-vill’s
atmosphere and today’s life”, there wouldn’t have been
any novel at all.
And the last point:
“Shah-Kelid” was not a journalistic report of what
had happened in the previous years; it was a novel
about a poet and human soul who turns into an
aggressive and destructive creature. “Haste” is what
happens when you should fill a column in a newspaper
or an everyday site at a limited time. The idea of
this story had been living in my mind since a long
time ago, much earlier than the recent events, and I
had enough time to revise the novel and this is what I
always do before submitting the final version of
anything to the publisher. If what has been published
is not a perfect product, it is not because of the
“haste” of the author or anything like this; it is
just because of his inability in doing a good job.
Yours faithfully,
Jaafar Modarres-Sadeghi.



Saturday, May 11, 2002

کتاب هابیت به قلم جی ار ار تالکين که مدتي است به قلم آقای فرزاد فريد ترجمه شده است به نمايشگاه نرسيد اما به زودی منتشر می شود
این کتاب به اصطلاح پيشنياز مطالعه سه گانه ارباب حلقه هاست.
کتاب دوستان حلقه ها حداقل توسط دو مترجم در دست ترجمه است. احتمالا از برکت نمایش سه گانه اين فيلم موفق خواهيم شد اين مجموعه کار تالکین را بخوانيم

Wednesday, May 08, 2002

يه ما پيش بود که سفير ايران در ترکمنستان افاضه نمودند که دليل ندارد يک نويسنده هر چه دلش خواست بنويسد و آنوقت وزارت ارشاد پاسخ گو باشد.
مربوط به زماني ميشد که حرف از طرح پاسخگويي نويسنده در مورد کتابش توسط وزارت ارشاد مطرح بود اين طرح به اين صورت قرار بود تصويب شود که نويسنده خودش با نظارت خوش هر کتابي خواست چاپ کند و اگر لازم شد جلوي دادگاه پاسخ گو باشد. و هنوز اين طرح تصويب نشده شاهد هستيم که گروهي که در نشر کتاب کارنامه موسيقي زنان دست داشتند همگي در دادگاه حاضر شدند. نويسنده؛ ناشر؛ و حتي معرفي کننده کتاب در روزنامه ايران جلوي قاضي پاسخگو هستند.
جالب اينجاست که وزير ارشاد با توجه به اينکه خودش مجوز چاپ اين کتاب را داده است مسئوليت اين کتاب را به عهده گرفته است.
خب اين اولين بار نيست که قبل از تصويب قانون به اجرا در ميايد همانطور که بارها شاهد بوديم بعد از تصويب قانون هم به راحتي اجراي آن به فراموشي سپرده ميشود.
حالا يواش يواش ميبينيم که حوزه قدرت دادگاه از مطبوعات به کتاب هم کشيده شده.
اينجا ديگه شده حکايت شتر مرغ. يک نويسنده هم بايد جلوي وزارت ارشاد پاسخگو باشند تا مجوز نشر را بگيرد هم بعد به طور احتمالي جلوي قاضي دادگاه که چرا اين را چاپ کرده است.
نشر ني يکي از ناشراي خيلي دوست داشتني ايرانه.
ني از اون ناشراست که اگه روند کارشان را پي گيري ميکردين پيشرفت آرام و بلوغ را در کارهايش ميديدن و حس ميکردين
نشر ني چند سال پيش شروع به انتشار يک سلسله کتاب به اسم صد فيلمنامه صد سال سينما به مناسبت صدمين سال تولد سينما کرد. انتخابهاي اين کتابها که زير نظر هوشنگ گلمکاني انجام ميشد عالي بود. کارهاي وودي آلن؛‌ هيچکاک؛ بونوئل؛ هاکس و استاد همه سينماگران برگمان.
هنوز بعد از پنج سال از انتشار اين مجموعه به نيم هم نرسيده است.
نشر ني به تازگي چاپ يک سلسله رمان و داستان را هم آغاز کرد. اولين کتاب از اين مجموع يک مجموع داستان از امريکاي لاتين بود به ترجمه عبدالله کوثري. بعد يک جفت چشم آبي از تامس هاردي و بيراه و يک کتاب عالي به اسم و نيچه گريه کرد.
مترجماني که با اين انتشاراتي کار ميکنند همه از بهترينها هستند.
When I die, I want to die like my grandfather who died peacefully in his sleep.

Not screaming like all the passengers in his car.




Monday, May 06, 2002

يه انتشاراتي هست به اسم دفتر نشر معارف انقلاب
خب تو مملکت آزاديه هر کس آزاده پولشو هر جور خواست بريزه دور. به کسي چه ربطي داره!
اين انتشاراتي برداشته نزديک صد جلد کتاب در رابطه با آقاي رفسنجاني تهيه کرده که يه مقدارش رو چاپ کرده يه مقدارش رو هم به زودي چاپ ميکنه.
مثلا ده جلد کتاب خطبه هاي نماز جمعه. يا نطقهاي پيش از دستور يا دو جلد مصاحبه ها و خاطرات ايشون و ...
شما هم اگر در رابطه با آقاي رفسنجاني کتابي دارين بدين حتما براتون چاپ ميکنه فقط حواستون باشه بايد در جهت تعريف از آقاي رفسنجاني باشه.
در ضمن هزينه و سرمايه اين انتشاراتي هيچ ربطي به بيت المال و اين حرفها نداره باور نميکنين بريد از خود مسئولان غرفه بپرسين!

Sunday, May 05, 2002

اين صدا و سيما هم که از خودش خيلي خوشش اومده. ديروز دو سه هزارتايي کارت تبريک براي خودش فرستاد بابت ساختن سريال مزخرفي به اسم شب دهم.
مرتب هم به مدير باهوش و هنر شناس! صدا و سيما تبريک ميگفت بابت ساخت همچين سريالي و اون بنده خدا هم نميدونست چه جوري تو کت و شلوارش بمونه که اين همه چاپلوسي برازنده اش بشه.
من از وقتي از داستان اين سريال با خبر شدم همش تو فکرم که چرا کسي که قصه اوريژينال اين فيلم را نوشته و قبل از انقلاب هم فيلمش رو ساخت حالا اجازه فيلم سازي نداره؟
خيلي ها به اصطلاح خواستن پارتي بازي کنن و يه جوري مجوز کارگرداني فريدون گله رو بگيرند هر جور هم که حساب کنيد از ايرج قادري پرونده اش که سياه تر نيست.
شايد اين گيرها به خاطر داستان فيلمهاي فريدون گله است. کندو داستان يک قمارباز و عرق خوره که تو مسابقه بازنده ميشه و قراره که بره هفت تا عرق فروشي تو خيابون لاله زار عرق بخوره و پول نده. تمام فيلم داستان اين عرق خوري بهروز خان وثوقيه. اونجا هم مثل همين شاهکار لاريجاني وسط کار دوستاش رضايت ميدن که دست از اين کار برداره و شرط بندي به هم بخوره و بهروز خان قبول نميکنه و .....
حالا باز اين فيلم خوب بود اگه بخواهند فيلم زير پوست شهر رو سريال کنند چه افتضاحي ميشه!
من از کيهان انتظار نداشتم. آدم هم اينقدر بي جنبه؟
بهشون توصيه ميکنم بروند از برادران هم رزمشون تو لثارات ما يا لثارات حسين ياد بگيرن.
کيهان با همين مدير فعلي؛ قديمها بيشتر اداي مردها رو در مياورد که برميداشت دفتر نظرات ميذاشت و حتي صفحات قبل رو چسب هم نميزد اين دو سه سال اخري که برميداشت تموم صفحات قبلي رو ميچسبوند که نتونين برين فحشاي قبلي رو بخونين. حتي دوسال پيش وقتي ميخواستي همون دو صفحه باز رو بخوني يارو ميومد با همون اخلاق مکتبي برادر حسين بهت ميتوپيد که آقا کار نداري برو بذار باد بياد.
حالا من از اين برادران لثارات ما يا لثارات حسين خيلي خوشم اومد. يه دفتر گذاشتن اونجا با گشاده رويي نشستن ده متر اونورتر خودشون با خودشون حرف ميزنن وانمود ميکنن نميبينن چه داري مينويسي. من که ديگه از مرز پررويي رد کردم يه ورقي زدم چند صفحه قبل رو هم خوندم.
مردم ما تو فحش دادن هنوز ابتکار خاصي بلد نيستن همون حرفهاي تکراري اما باز خوندنش جالب بود .
فقط تو همه اين فحشها يک جمله خوندم که منو به فکر برد جمله اش اين بود
به حرف اينها گوش ندين کارتونو بکنين مرحبا
خود جمله زياد آدمو تو فکر نميبره. خط يارو منو تو فکر برد. خيلي خوش خط نوشته بود.
من هرچه فکر ميکنم بعيد ميدونم تو جناح راست آدم خوش خط پيدا بشه. حتي تو جناح چپ هم خيلي کم پيدا ميشه.
شايد از همين موج سوميها بود که خواسته به جناح راست دلگرمي بده!

Saturday, May 04, 2002

سالها قبل تو جلسات قصه خوني که شرکت ميکردم يه نفر يه قصه اي خوند که الان يادش افتادم. تو اون قصه نويسنده تمام عواملي که باعث شده بود برادرش عاشق دختر همسايه بشه و بعد از شور اين عشق بره جبهه کشته بشه رو شمرده بود. بعد هم گفته بود اگه فقط يکي از اين عوامل اتفاق نميافتاد الان برادرش زنده بود.
اين عوامل خيلي بود. از بازيها دوران کودکي و خنده اي که دخترک ميکرد و دل بچه ها را به دست مياورد تا دعواي پدر و مادرها و طرفداري پسر از دختر تا انقلاب که باعث شد که اين خانواده به اون محل بيان تا وجود ماشين پيکان که دفعه آخر درست جلوي پنجره خونه دختره خراب شد واز اونجا يه چيزايي ديد که بيشتر عاشق شد تا حتي يک دستفروش پير که اونروز جلوي ماشين پسر پيچيد و باعث ماشينش خراب بشه و از پنجره باز عاشق دختر بشه......... تازه نويسنده رحم کرده بود همه اينها رو تو ده دوازده صفحه نوشته بود که ما خسته نشيم وگرنه ميشد حرکت يک سوسک رو هم يه جوري به عاشق شدن اين دو ربط داد. اين طرز کلي حکم دادن ميتونه هيچکس رو مقصر معرفي کنه.
حالا ديروز که خبر کشته شدن اين شش نفر دانش آموز بيگناه را ميخوندم نميدونم چرا يهو ياد اين قصه افتادم. ديروز تو برنامه شبکه پنج تمام ببيندگان تلويزيون به اين نتيجه ميرسيدند که هيچکس گناهکار نيست شهرداد انداخت گردن پيمانکار و معاونت اجتماعي ناحيه. مدير مدرسه انداخت گردن مسئول موزه که اجازه نداده بود بچه ها تو محوطه بمونن و راننده که هوس کرده بود سه ساعت ديگه بياد دنبال بچه ها. يه جورايي از قول اطرافيان مسئول امور پرورشي مقصر بود که اصلا تن به خواست بچه ها داده بود. يا کشتيبان که با حماقتش خودش را هم به کشتن داد يا
درست که دقت کنين اگه فقط يکي از اين چند صد نفر مقصرها کارش را درست انجام داده بود الان اون کودکان زنده بودند و نزد خانواده خود.
الان ميفهمم که چرا بعد از اينکه يک اتوبوس در جاده در کشور کره جنوبي چپ کرد و هژده نفر کشته شدند و اصولا با اين طرز ديد ما ايرانيها کسي جز راننده اتوبوس مقصر نبود دامنه استعفا به جايي رسيد که کابينه منحل شد





من ۲۸ آوريل نوشتم که اينها ميخوان روزنامه جام جم رو جايگزين همشهري کنن. براي همين روزنامه جام جم الان گنده روي صفحه آخر ميزنه تيراژ چهارصدو خورده اي هزار و بغلش هم مينويسه پرتيراژ ترين روزنامه .....
روزنامه ايران امروز بسته شد. حالا ميبينم اينها اشتهاشون بيشتر از اين حرفهاست. انگار قراره جام جم هم جايگزين ايران بشه هم همشهري.
يه نويسنده ايراني هست که من خيلي کارهاش رو دوست دارم جعفر مدرس صادقي(‌با جمال مير صادقي اشتباه نشه!)
اين نويسنده که از اعضاي جنگ اصفهانه اولين کتابش رو که مجموع داستان کوتاه بود سال ۱۳۵۶ منتشر کرد.
بعد از انتشار کتاب گاو خوني بين جماعت کتابخون معروف شد. گاوخوني داستاني بلند است که به سردي داستانهاي کارور در فضايي نوشته شد که بعدها سبک اصلي اين نويسنده شد. فضا سازي در داستانها جعفر مدرس صادقي حرف اول را ميزند و همين سردي فضاست که شخصيتها را براي ما تعريف ميکند و داستان را پيش ميبرد.
بهترين کارهاي اين نويسنده سه گانه (تريلوژي) کسراست شامل شريک جرم- کله اسب- و سفر کسرا. از اين سه جلد کتاب سفر کسرا توسط نشر نيلوفر چاپ شده بود که فعلا در دسترس نيست. کله اسب با تمام مشکلاتي که داشت امسال مجددا تجديد چاپ شد و شريک جرم هم از چاپ سال ۷۸ هنوز موجود است. ناشر هر دو اين کتابها نشر مرکز است.
داستان کله اسب در کردستان و زماني ميگذرد که بخشي از کردها داعيه جدا کردن اين قطعه از خاک ايران را داشتند همين فضاي داستان مشکل اصلي تجديد چاپ اين کتاب تا به حال بوده است و حتي فيلمسازي که قصد داشت از روي اين کتاب فيلمي بسازد باز به خاطر همين مشکل منصرف شد.
مدرس صادقي به جز اين سه گانه رمانهاي خوب و متوسط ديگري هم دارد ناکجا آباد که اگر ناهمگوني بين فضاي ناکجا آباد و فضاي امروزي(‌در قصه) نبود ميتوانست يک شاهکار در ادبيات ما باشد. اسم دو رمان ديگر ايشان هست بالن مهتا و عرض حال.
جعفر مدرس صادقي در همان زمان مسئله قتلها اولين رمان ايراني در مورد قتلها را نوشت با اسم شاه کليد. عليرغم ارزشهاي انکار ناپذير اين کتاب شتابزدگي در نگارش آن کاملا به چشم ميخورد.
در دو مجموع داستان کوتاه اين نويسنده به اسم دوازده داستان و کنار دريا مرخصي و آزادي ميتوانيد داستانهاي بسيار خوبي را بخوانيد.
جعفر مدرس صادقي ترجمه يک مجموعه داستان کوتاه هم در کارنامه نشر خود دارد که انتخابي عالي است از هفت داستان کوتاه.
در کنار تمام اين فعاليتها اين نويسنده اقدام به بازخواني متون قديمي کرد و توسط نشر مرکز هشت جلد از اين متون را منتشر کرد مدرس صادقي در متن اصلي اين کتابها تغيير نداده است. تنها اقدام به اعراب گذاري و پاراگراف بندي و نقطه و ويرگول و رعايت نکات دستوري مدرن کرده است. همين اعمال به ظاهر ساده کار مطالعه اين متون را بسيار آسان کرده است اگر تا به حال اين کتابها را نخوانده ايد بهتر است با ترجمه تفسير طبري شروع کنيد يا حداقل امتحان کنيد پشيمان نميشويد.
آقاي مدرس صادقي مدتي است کم کار شده است. از زمان انتشار شاه کليد(۷۸) تاکنون کتابي از ايشان به چاپ نرسيده است اما بهانه نگارش اين مختصر همان تجديد چاپ کتاب کله اسب بود که کاري است خواندني.

Friday, May 03, 2002

اگه اهل خوندن كتاب رمان تاريخي هستين ....
يه نويسنده معروف فرانسوي هست به اسم كريستيان ژاك. از اين نويسنده سالها قبل توسط نشر مرواريد يه كتاب منتشر شد به اسم فرعون سياه. روي جلد كتاب به قدري بازاري تبليغ شده بود كه هر كتاب خون حرفه اي را فراري ميداد. تيتر بزرگ اين كتاب بود پرفروشترين كتاب سال۱۹۰۰۰۰۰ در فرانسه و دنيا با بيشت از شصت ميليون تيراژ و از اين اراجيف.
بعد انتشارات بهپور همين زمستون گذشته دو جلد ديگه كتاب از اين نويسنده به فارسي منتشر كرد به اسم رامسس دوم يا يه همچين چيزي روي جلد اين كتاب هم گنده نوشته شده دنباله كتاب سينوهه و ....
بعد خواننده ميمونه كه دنباله سينوهه كه نويسنده اصليش يه نفر فنلاندي به اسم ميكا والترييه چه ربطي به ژاك فرانسوي داره؟
حالا نشر ققنوس تمام پنج جلد كتاب اين نويسنده را با ترجمه و صحافي عالي به بازار داده . زياد هم از اين جنجالهاي بازاري رو جلدش نيست كه اگه يه وقت خريدين و خواستين تو اتوبوس بخونين خجالت بكشين. فقط اين رو هم بگم كه اين پنج جلد كتاب اختصاص داره به فرعون مصر رامسس و دوراني كه اون فرمانروايي ميكرد حوادث زيادي حالا چه در داستانها چه واقعيت در اون زمان اتفاق افتاد كه آقاي نويسنده به خوبي تونسته يه داستان اكشن طولاني ازش بيرون بده .
از الان حدس ميزنم جزو كارهاي پرفروش اين انتشاراتي بشه.
نو
تلويزيون فخيمه لاريجاني امروز ساعت نه صبح يك ميز گرد دو نفره با حضور فردي روحاني و آقاي ارجمند بازيگر سينما گذاشته بود
تو اين برنامه آقاي ارجمند با عامي گري كه زياد هم ازش بعيد نيست مثال آوردن كه در روماني براي اينكه عضو گات بشوند ناچار شدند سكس را آزاد كنند وبعد هم عضو گات نشدند و دمكراسيه اخه
بعد هم اون آقاي روحاني خيلي زيبا مثال زدند كه دمكراسي خصوصا هنگام راي دادن مثل دادن تيغ در دست جاهل است و كار دست خودشان ميدهند و در برابر آن جمهوريت است كه عين حقيقت است و اصلا حقيقت و جمهوريت در يك خط هستند و هر دو مثل هم هستند و بعد از هم از بنده خدا افلاطون و ارسطو براي اعتبار حرفهايش مثال آورد
من كه تا آخر اين برنامه را نديدم هميقدر كه ديدم براي صد سالم بسه اما همش دارم فكر ميكنم اگه اين آقاي روحاني محترم قرار باشد مثالي براي حرفشان بزند ميتواند از نمونه ضاله دمكراسي كه باعث سقوط شده همين فرانسه رامثال بزند كه مردم جاهل به لوپن راي داردن!
از نمونه عالي جمهوري كه باعث تعالي مردمش شده هم ميتونه يه عالمه مثال بزنه عراق- ليبي- پاكستان- سوريه
فقط ايران انگار از اين كشورها يه كم عقب مونده
اگه از کتاب پليسي خوشتون مياد من سه تا کتاب خوندني تو نمايشگاه امسال ديدم .
اول يه کتاب از خانم هلن مک کلوي که براي من ناشناسه. اما همينقدر که آتيه اين کتاب رو داده بيرون خريدمش فکر نکنم کار بدي باشه.
عوضش دو تا نويسنده ديگه رو ميشناسم
اولي پل آستر. اين نويسنده ۴۹ ساله يکي از بهترين نويسنده هاي فعلي آمريکاست. شايد نشه به اين راحتي اين نويسنده رو جنايي نويس به حساب آورد. موضوعات كتابهاي اين نويسنده پيچيدگي خاص خودش را دارد و تو رو خدا با نويسنده هاي بازاري مثل گريشام و استفن كينگ مقايسه اش نكنيد.
معروفترين كتابش يه سه گانه است ‌ ( تريلوژي) به اسم داستانهاي نيويوركي (با فيلمي به همين نام از اسكورسيزي و وودي آلن اشتباه نشه) كه از اين سه داستان حداقل دو تاش قابل ترجمه به فارسي نيست.( لذت خوندن اين سه داستان به زبان اصلي بماند)
از اين سه گانه تنها كاري كه قابل ترجمه بود توسط آقاي خجسته كيهان توسط كتابهاي ارغواني به فارسي منتشر شد. اميدوارم كه زياد تيغ سانسور اذيتش نكرده باشد.
بهترين كتاب دشيل همت به نظر من كليد شيشه ايه كه توسط نشر روزنه كار منتشر شد.
دشيل همت در عمر ادبيش پنج رمان به وجود آورد كه دو تا از اين رمانها به جهت اينكه به صورت پاورقي در مجله منتشر ميشد از تنش و حوادث زيادي بهره ميبرند و به همان نسبت فرصت نويسنده براي كنكاش درون آدمها كمتر شده است
اسم اين دو كتاب هست خرمن سرخ و نفرين دين كه اولي قرار است به زودي توسط روزنه كار منتشر بشه و دومي توسط يكي از مترجمين در دست ترجمه است.
كتاب شاهين مالت تركه مرد و همين كليد شيشه اي جزو بهترينهاي اين نويسنده هستند. كه هر سه به فارسي منتشر شده اند.
من تو يه فرصت ديگه بعد از اينكه خرمن سرخ توسط همين ناشر منتشر بشه در مورد دشيل همت مفصل مينويسم اما كليد شيشه اي جزو كتابهاييه كه به زبان اصلي خوندم و بسيار از خوندنش لذت بردم.
خلاصه اگه اهل پليسي خوندن هستين اين سه تا كتاب اگه هم نيستين يه امتحاني بكنين.



يه نصيحت ميكنم هيچي نباشه به درد ۲۵۲ سال ديگه نوه نتيجه هاتون ميخوره.
۲۵۲ سال ديگه طبق محاسبات تقريبي من دوباره اربعين ميافته به روز جمعه و احتمالا اون موقع ۲۶۷ مين نمايشگاه كتاب برقراره. به اونا بگين از خونه تكون نخورن. همچين نمايشگاه شلوغه كه آدم از اومدنش پشيمون ميشه

Thursday, May 02, 2002

حالا ديگه اينقدر ترجمه از کارهاي هري پاتر در اومده که حسابش از دست هر کس در رفته. همين ا مروز تو نمايشگاه ديدم که محمد قصاع که بعضي وقتها کتاب علمي تخيلي ترجمه ميکرد بعضي وقتها هم خودش مينوشت يه ترجمه از کارهاي هري پاتر داده بيرون.
اما من يه راهنمايي براي خريد هري پاتر اينجا بنويسم برم پي کارم
اولين ناشري که همه کارهاي هري پاتر رو به صورت سيستماتيک بيرون داد کتابسراي تنديس بود که اتفاقا کارش هم خوب گرفت
ناهيد وابسته به نيلوفر هم بهترين ترجمه اين کتاب رو منتشر کرده به قلم آقاي پرتو اشراق که اين يکي هم کارش خوب گرفته و به چاپ دوم و سوم هم رسيده.
نشر روزگار هم برداشته با يه ترجمه جديد هر سه اين کتابها رو در قطع جيبي بيرون داده. اين يکي شايد بهترين مجموعه کتابهاي هري پاتر باشه نه به خاطر اين که من عاشق کتابهاي جيبي هستم و سالهاست تو ايران ديگه کتاب در اين قطع چاپ نميشه نه براي اينکه خيلي اين کتاب خوش دسته. همچين يه سه جلدي کوچول موچول مناسب براي توي اتوبوس و مسافرت. حالا از قيمتش هم ميگذريم که خيلي مناسبه.
خلاصه اين انتشارات راه انديشه که از انتشارات تاريخ و فرهنگ جدا شده تمام کارهاي تن تن رو به چاپ رسوند. ۲۴ جلد کتاب تن تن که در بخش کودکان جشنواره قابل ابتياع است. دو تا از کتابهايي که چاپ شده براي اولين باره که به چاپ ميرسه اموزش الفبا و فرار از شوروي.
هيچ يک از اين دو کتاب جزو کارهاي مطرح هرژه نيستند اما جالب اينجاست که فرار از شوروي در اصل به صورت سياه و سفيد و به صورت پاورقي در مجله چاپ شده بود و بعد به صورت کتاب در آمد. من فقط نفهميدم چه کسي اين کتاب را رنگي کرده خود هرژه در سالهاي آخر عمر که عملا از خلاقيت باز مونده بود يا همکاران ايراني که دست به رنگ زدنشون نبايد بد باشه.
يه انتشاراتي هم که الان اسمش يادم نيست کتابهاي تن تن رو در قطع رحلي چاپ کرده فعلا ماجراي پروفسور تورنسل رو داده بيرون و قراره که شش تا از کارهاي تن تن رو تو اين قطع چاپ کنه. مشکل اين انتشاراتي هم کيفيت پايين کارشه.

Wednesday, May 01, 2002

يه سري کتاب هستند که نبايد در گروه خاصي قرارشون داد. مثلا کتابهاي بوبن که نه شعر است و نه داستان و در عين حال هر دو . يا کتابهاي شل سيلوستر استاين که به نظر من به هيچ عنوان کتاب کودک نيست. يا کتاب من و خارپشت و عروسکم اثر خانم راضيه دهقان سلماسي
اين کتاب در انتشارات کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان چاپ شده است اما متن کتاب به هيچ وجه براي کودکان نيست.جالب اينجاست که صفحه اول کتاب آنرا مناسب براي اولياي تربيتي ذکر کرده است که باز هم اين گروه بندي بي معناست.
اين کتاب سرشار از تخيلي ناب است که خواندن آن براي تمام اهل کتاب از هر گروهي جالب است.
من فکر ميکنم پيدا کردن اين کتاب درست مثل کتابهاي استاين براي هر کتاب خواني ميتواند کاملا تصادفي باشد. اگر دوران درخشان ميرسليم نبود که ما را به سراغ کتابهاي کانون هم فرستاده بود شايد آشنايي من با اين کتاب خيلي به تعويق ميافتاد.
هم اکنون يکي از وبلاگ نويسان محترم (‌ دلتنگيهاي نقاش ...)‌ در حال نشر بخش بخش اين کتاب است.
از اين کتاب تاکنون ۵۵۰۰۰ نسخه به چاپ رسيده است که ظاهرا در هر انتشارتي ديگري به اين مقدار مخاطب نميرسيد.
هنوز چاپ سوم اين کتاب مربوط به سال ۱۳۷۴ موجود است. اگر به نمايشگاه کتاب رفتيد در غرفه کودکان و نوجوانان (۳۸ )ميتوانيد اين کتاب را پيدا کنيد.
بالاخره اين کتاب آقاي قاسمي منتشر شد. همنوايي شبانه ارکستر چوبها...
توي کتاب تاريخ انتشار را زمستان ۸۰ نوشته است اما عملا کتاب بهار ۸۱ منتشر شد. کتاب با طرح جلد بسيار زيبايي چاپ شده است و اولين کار آقاي قاسمي است که در ايران منتشر شده است.
در اولين فرصت بعد از جشنواره؛ خواندن اين کتاب از آقاي قاسمي را شروع ميکنم
نشر آتيه ظاهرا با تغييراتي در مديريت انتشاراتي کارهاي خود را شروع کرده است. اين انتشاراتي تا قبل از اين چندان فعال نبود حال با انتشار کتاب آقاي کيميايي آقاي قاسمي و يک ترجمه از آقاي گونترگراس نمايشگاه امسال را مزين کرده است.