Thursday, August 29, 2002

به روش وبلاگ هپلي

نام کتاب: رگتايم
نويسنده:‌ ادگار لارنس دکتروف
ژانر: اجتماعي حادثه اي - عشقي- الکي- پليسي- تخيلي و غيره
حداقل شعور لازم براي درک کتاب در مقياس iq : نياز ندارد
قطعه جالب: نام مترجم کتاب
حالت بدن قبل از خواندن کتاب: اميدوار به مطالعه يه اثر عالي
حالت بدن بعد از خواندن کتاب: عصباني و نااميد

بالاخره مطالعه دو کتاب دکتروف را تمام کردم.
رگتايم و بيلي بتگيت. از اين دومي دو تاترجمه به فارسي منتشر شده. اوليش ترجمه بهزاد برکت نشر قطره و دومي که سال ۱۳۷۹ منتشر شد به ترجمه نجف دريابندري.
باز خدا رو شکر اين کتاب دوميش يعني همين بيلي بتگيت که از روي هاکلبري فين تقليد کرده بود يه خورده قابل تحمل بود. وگرنه معلوم نبود من الان اينجا چي مينوشتم.
دکتروف در کتاب رگتايم بسياري از شخصيتهاي تاريخي را زنده ميکند در داستان مياورد و خواننده هر چه فکر ميکند نميتواند هيچ ارتباطي بين اين شخصيتها و دليل حضورشان در قصه پيدا کند.
روند عادي داستان قتلي است که توسط شوهر حسود ديوانه و پولدار زني اتفاق ميافتد و حوادثي که در پي اين قتل قرار است تعريف شود همين داستان در شکل ساده و کلاسيکش تعريف شده است راوي داناي کل است و به هيچ عنوان آنقدر به شخصيتهاي داستان نزديک نميشود که ناچار شود شخصيت سازي کند. به اين گونه شناخت شما از فرويد همانقدر است که قبلا بود و همينطور از شخصتيهاي تخيلي داستان.
ظاهرا دکتروف تنها همين کتاب را به اين سبک نوشت. ( نميدانم چرا ناخوداگاه ياد کتاب جزيره سرگرداني خانم دانشور ميافتادم)
در کتاب بيلي باتگيت سرگذشت يک گانگستر آمريکايي به اسم شولتز از ديد يکي از نوچه هايش روايت شده است. بيشترين شباهت اين داستان به هاکلبري فين تشابه اين دو شخصيت است. هر دو نوجواناني زرنگ و کمي خلافکار که راوي داستان هم هستند.
اين داستاني از آغاز افول حيات تبهکارانه گانگستر است. نويسنده در اين داستان از تمام اصول حرفه اي قصه نويسي به طور کامل و شرافتمندانه استفاده کرده است. قرار هم نيست خواننده را سر کار بگذارد و فرويد را داخل قصه کند و ذهن شما را تا نيمه داستان مشغول کند که اين يارو براي چه داخل قصه شد.
اول کتاب ترجمه يک مصاحبه خواندني با دکتروف هم آورده شده است.
در ضمن بهزاد برکت مترجم خوبي است من چند تکه از ترجمه ايشان را با ترجمه آقاي دريابندري مقايسه کردم.
اما ترجمه نجف يه چيز ديگه بود.


Tuesday, August 27, 2002

دومین شماره مجله فیلم نگار منتشر شد.
این مجله که صاحب امتیاز آن معاونت سینمایی وزارت ارشاد است مختص فیلمنامه نویسی است.
حالا دیگر باید عادت کنیم که بخش دولتی هم گاهی مجلات خوبی همپای بخش خصوصی تولید کند. بهترین روزنامه ایران ( به نظر من) یک روزنامه دولتی است.
دو بخش در این مجله هست که آنرا خیلی خواندنی کرده یکی بخش سینما ادبیات که در این شماره شامل یک داستان کوتاه از ساکی ویک بخش مختصر و مفید در مورد بررسی تطبیقی کتاب و فیلم ارباب حلقه ها است
دومین بخش چاپ یک فیلمنامه کامل سینمایی است. شماره اول این مجله فیلنمامه گود ویل هانتیگ را چاپ کرده بود و این شماره فیلمنامه بارتون فینک فیلمنامه خواندنی برادران کوئن ( این فیلم برنده جایزه نخل طلا شد) برادران کوئن با این فیلم به دنیای هنر سینما معرفی شدند.
این مجله اگر اشتباه نکنم یک شماره هم به نام شماره صفر منتشر کرده بود.
بخش خبر این مجله( بدترین بخش هر مجله سینمایی) بسیار کوتاه و مختصر است. در بخش بازار فیلمنامه به معرفی فیلمنامه های روز آمریکا که در ماه جولای معامله شده اند پرداخته به همراه قیمت مورد معامله.
رودر رو اختصاص به بحثهای تئوریک در چهار چوب فیلمنامه نویسی دارد.
اما قطورترین بخش مجله همان قسمت نقد فیلم ان است. این شماره دو فیلم ارتفاع پست ونان و عشق و موتور هزار بررسی شده است. جالب اینجاست که این نقد اختصاص به نقد فیلمنامه دارد و نه خود فیلم.
فیلم نان و عشق و موتور هزار از روی یک داستان طنز خواندنی به اسم شوهر مدرسه ای نوشته جیوانی گوارسکی اقتباس شده است. من سر فرصت آثار این آقا را در اینجا معرفی میکنم اما همینقدر بگم که اگه کارهای این آقا را تا حالا نخواندین و اگر به آثار طنز علاقه دارید فرصت را از دست ندهید. از این کتاب یک ترجمه دیگر هم به اسم کارلوتا و عشق منتشر شده است که توصیه میکنم ترجمه آقای جمشید ارجمند را بخوانید.
آثار خوب طنز در ایران بسیار کم منتشر میشود و کارهای ایشان جزو بهترینهاست.
یک گفتگوی خواندنی با خانم لیندا سینگر که چند کار در مورد فیلمنامه نویسی از این خانم به فارسی ترجمه شده است جزو مقالات خواندنی این شماره است.
مجله فیلم نگار مجله خوبی است که ادامه فعالیتش مثل بسیاری مجلات دولتی وابسته به زمان و شرایط خاص است.
فعلا دم غنیمت است.



Monday, August 26, 2002

اگه فرزند خردسال داريد ....
سه تا کتاب ظرف اين دو سه سال اخير تو ايران چاپ شده که راهنماي کامل و جامع فرزند داري است
هر سه اين کتابها محصول انتشارات دانش ايران هستند. اولين کتاب از اين سري سال ۱۳۷۸ به نام همه کودکان تيز هوشند اگر... منتشر شد اين کتاب ترجمه اي است از کتاب test your child به قلم دکتر ميريام استاپرد که قبلا هم با عنوانهاي مختلف ترجمه شده بودند. ويژگي اين يکي ترجمه؛ چاپ تمام رنگي با حفظ کيفيت و ترجمه اي روان و يکدست است. عليرغم اينکه عنوان کتاب کمي بازاري به نظر ميرسد اما اين عنوان از اهميت مطالب کتاب چيزي کم نميکند. بخشي که با والدين براي آشنايي با نقش پدر و مادر به عنوان آموزگار نوشته شده تنها براي آماده کردن خواننده براي بخشهاي بعدي کتاب است. در فصل سير طبيعي رشد؛ نمودارهاي رشد کودکان ابزارها و کارهايي که ميتواند در رشد طبيعي کودک مفيد باشد آورده شده است در بخش عوامل موثر بر رشد کودکان مباحثي عنوان شده است در رشد کودکان مستقيم و غير مستقيم نقش دارد مثل تندرستي شادکامي جنسيت و شخصيت و فشار رواني حتي در اين فصل از طلاق والدين هم سخن به ميان آمده. يک فصل کتاب اختصاص دارد به کودکان استثنايي (‌شامل کم هوش و پر هوش) و فصل آخر کتاب اطلاعات مفيدي براي والدين آورده شده است که در متن اصلي کتاب نيست و به درد ايران ميخورد.
کتاب همه کودکان سالم اند اگر... يک دائره المعارف کامل پزشکي است که شايد زياد ربطي به کودکان نداشته باشد اين کتاب تاليف دکتر برنارد والمن و بر طبق استاندارد انجمن پزشکي استراليا و نيوزلند تهيه شده است. بخشهاي مختلف اين کتاب شامل کمکهاي اوليه و راهنماي پزشکان که شامل آدرس و شماره تلفن پزشکان کودک به همراه راههاي پيشگيري از بيماري و نمودارهاي رشد کودک(‌که من براي پيدا کردن اين نمودار همه جا را زيرو رو کرده بودم و نيافتم) و شرح بيماريها در حد کامل است حتي اگر همسري پرستار هم داشته باشيد از داشتن اين کتاب بي نياز نيستيد.
کتاب سوم که همين هفته اخير چاپ شده به اسم تغذيه و آشپزي براي کودکان اختصاص دارد به راهنماي تغذيه براي کودکان و بزرگسالان. اين کتاب تاليف خانم آنابل کارمل است و
ظاهرا اين کتاب مخصوص کودکان تا رده سني پنج سال است و در هر رده سني راهنمايي هايي براي تغذيه کودکان دارد اما فکر ميکنم والدين محترم هم بتوانند گاهي ناخنکي به غذاهاي معرفي شده در اين کتاب بزنند کلوچه کشمش و جو- معجون توت فرنگي و موز- سالاد ماکاروني- لازانيا و غذاهاي ديگري که در اين کتاب شرح داده شده همانقدر براي کودکان مطبوع است که براي ما. جالب اينجاست که اين کتاب يکجور کتاب دستور آشپزي هم هست.
ويژگي بارز اين کتابها سواي کيفيت عالي در چاپ اين است که روي جلد هر سه کتاب اسم سه نفر به اسم ويرايشگر نوشته شده است.
دفتر اين انتشاراتي در ميدان انقلاب در يک مرکز کاملا تجاري و غير فرهنگي واقع است. دفتر محقري که شامل دو اتاق تو در تو چهار ميز و يک کامپيوتر و يک قفسه کتاب و چند خط تلفن بود. برخورد مسئولان اين انتشاراتي بسيار محترمانه و فرهنگي است اما وقتي از سابقه کار انتشاراتي انان بپرسي ميگويند اين اولين کارشان است.
اين سه کتاب به همراه دو جلد کتابي که به زودي منتشر ميشود ( همه مادران سالمند اگر ... و پرسشهاي کودکانه و پاسخهاي آن) حاصل کار اين انتشاراتي است که کليه کتابهاي خود را با يک تلفن به در منزل بدون دريافت هزينه حمل مياورند.

Saturday, August 24, 2002

مدتي قبل كتابي از طه حسين به همت نشر ني وبه قلم مصطفي جباري منتشر شده است به نام شيخين
روي جلد كتاب نوشته شده است گفتاري پيرامون روش زندگي و حكمراني ابوبكر و عمر
قبل از هر چيز بايد به جرات ناشر آفرين گفت كه در اين شرايط توقيف و كتابسوزي اقدام به چاپ چنين كتابي كرده است هر چند كه خود ناشر در مقدمه كتاب نوشته است كه (چه بسا كساني نشر اين كتاب را از سوي ناشري شيعه نپسندند و دست كم كج سليقگي بپندارند اگر انصاف كنند و آن را خروج از مذهب نينگارند.)
نويسنده در مقدمه كتاب عنوان كرده است كه( اين كتاب اختصاص دارد به زندگي دو اميري كه بعد از پيامبر اميرالمومنين مسلمين شدند و چنان از آن به بزرگي ياد شده است كه نزديك به قديس است و ....)
بعضي تصوريرهايي كه از ابوبكر و عمر در اين كتاب ساخته شده است بسيار با باور ديني شيعيان فرق دارد
ابوبكر خود را كاملا همپايه ديگر مسلمانان ميدانست و زماني كه يك نفر او را به نام خليفه الله خواند گفت كه من خليفه خدا نيستم خليفه پيامبر خدايم.
بسيار به مسئله بيت المال اهميت ميداد و دستور داد كه بعد از مرگ قطعه زميني را كه داشت بفروشند هر چه از بيت المال حقوق گرفته بود باز پس داد.
ابوبكر دو سال و اندي حكومت كرد و در اين مدت علاوه بر سركوب مرتدان جزيره العرب لشگري را براي ازادي شام روانه كرد.
نويسنده معتقد است كه ابوبكر بزرگترين خدمتي را كه ميتوانست به اسلام و مسلمين بكند كرد و آن تعيين عمر به جانشيني خود بود .
دو تا از باورهاي ما ايرانيان در اين كتاب به گونه أي ديگر عنوان شده است اول آنكه عمر دوست نداشت بيش از عراق فعلي را مسلمانان فتح كنند و ميل نداشت كه با پارسيان در بيافتد اما بعد از فتح عراق ايرانيان براي باز پس گرفتن زمين به مسلمانان تاختند و به گفته طه حسين جنگ جنگ مياورد و كار جنگ تا فتح كامل مدائن ادامه پيدا كرد.
دوم ماجراي فيروز غلام ايراني بود كه به نزد عمر شكايت كرد كه " مولايم مغيره مالياتي بر من نهاده كه توانش را ندارم" گفت :" چه اندازه؟" گفت :" روزانه چهار درهم" گفت :" چه ميكني؟" گفت :"نجارم و نقاشم و آهنگر" گفت زياد نيست"
فيروز چندي بعد هنگام نماز صبح او را با سه زخم خنجر زد مردم به طرف او يورش بردند و او هر كه را ديد ميزد جز عمر دوازده مرد را زخم زد مردي لباس بر او افكند غلام چون خود را در بند ديد خود را با خنجر كشت( ص 156)








Thursday, August 22, 2002

نمیدونم اینروزها چه خبر شده. انگار این نابغه ها فهمیدن خطرتعطیلی سینما ها جدیه. حالا اینکه سینمای ملی رو بتونن نجات بدن پیشکش. همین که برداشتن دو تا فیلم نسبتا جدید آمریکایی رو با هم اکران کردن انگار میخوان فعلا سالنهای سینما رو نجات بدن. فیلم راکی و بولوینکل و فیلم هفت سال در تبت همزمان با هم اکران شده. اگه از فیلم سانسور شده و دوبله خوشتون میاد فرصت رو از دست ندین.

باز ما یه دوساعت وقت اضافی داشتم پای سیمای لاریجانی گذاشتم فشار خونم زد بالا.
یه آگهی تو این سیما پخش میشود با شعار کتاب بهترین دوست شماست. اول از هم مدت این آگهی نزدیک دو دقیقه است در شرایطی که هزینه آگهی برای ده ثانیه و بیست ثانیه و سی ثانیه سر به آسمان میزند شما حساب کنید هزینه پرداختی از سوی پانزده ناشر برای این آگهی
دوم اینکه برای اولین بار تقریبا تمام مدت این آگهی از اسلو موشون استفاده شده است در شرایطی که مردم منتظر نمایش برنامه اصلی هستند و آگهی حکم جنس زوری دارد که به همراه جنس اصلی فروخته میشود باید تا حد امکان آگهی کوتاه و جذاب و با ریتم سریع باشد که اثر گذاریش بیشتر باشد( این درس را فکر میکن دویست سال پیش در صدا و سیما اوگاندا هم میدانستند)
سوم اینکه پانزده ناشر در انتهای این آگهی بعد از اینکه به مردم با زور معرفی یک کتاب مذهبی تلقین میکنند کتاب بهترین دوست شماست یکی یکی تابلوی بی ریختشان را میچسبانند گوشه تلویزیونتان و تا تمام آنرا پر نمیکنند دست از سرتان برنمیدارند.
اسم انتشاراتی هم که معلوم است دفتر نشر تبلیغات اسلامی- سروش -سمت و دوازده ناشر دولتی دیگر.
چهارم اینکه خودتان حساب کنید هزینه اصلی این آگهی مربوط به ناشران دولتی که به جز دو سه تا که کارهای دانشگهای چاپ میکنند بقیه قاعدتا ضررده هستند از جیب چه کسانی خرج میشود.
آخر اینکه اثر این آگهی به لحاظ ساخت و مدت نمایش و محبوبیت اسامی ناشران دقیقا معکوس است. ما اگه بخواهیم این صدا و سیما دست از سر معرفی کتاب بردارد و همین یه مقدار کم خواننده را هم بیزار نکند باید کی را ببینیم؟
فکر میکنم مشکل اصل سیما لاریجانی اینه که حتی یک نفر اهل کتاب در این سازمان کار نمیکند. اینطوری میشود که دو روز قبل ساعت دوازده شب یک برنامه مثلا مخصوص معرفی کتاب از این سیما پخش میشود. مشکل مجری برنامه شاید تنها این باشد که ایشان مجری نیست کمترین تجربه و هنری برای اینکار ندارد. همینطور فرض کنید یک نفر تو فامیل باشه که یه جورایی با مدیران سیمای لاریجانی رفیقه و بهش بگن وقت داری ساعت دوازده شب بیای برنامه اجرا کنی؟
البته این آقا جدی تر و موقرتر از این بود که بخواهیم با ایشان شوخی کنیم. اما تنها برنامه ای از این دست که من اتفاقی دیدم خیلی شاهکار بود. استاد دانشگاهی را آورده بودند که انگار یک کتاب تئوری هم در زمینه داستان نویسی داشت.جالبترین نکته این برنامه این بود که قصد معرفی رمان بامداد خمار را داشت.
همین آقای استاد دانشگاه در این برنامه با اطلاعات قبلی که داشتند به بررسی شخصیت پردازی در این شاهکار! پرداختند.
نمیدونم خودتون متوجه شدین چقدر متولیان این برنامه دلشان برای کتاب می سوزد یا باز هم بگم

*

Wednesday, August 21, 2002

شماره تابستان مجله صنعت حمل و نقل ويژه سفر منتشر شد.
دو بخش اصلي اين شماره مجله شامل مقالاتي در مورد طبيعت گردي و ايران ديدني است.
مقاله آبهاي معدني ايران به قلم هميرا زماني فرد از مقاله هاي خوب اين شماره است . اين مقاله به طور خلاصه به معرفي آبهاي معدني ايران که بيش از ۲۰۰۰ تا هستند و گفته ميشود نزديک ۸۰۰ تا از اين آبهاي معدني قابل شرب هستند اختصاص دارد.
من دو سال پيش به دليلي دنبال کتابي مختص آبهاي معدني اردبيل گشتم و نيافتم. کشوري مثل فرانسه براي تمام آبهاي معدني اش که اتفاقا کم هم نيست شناسنامه و معرفي نامه به قدر کافي دارد در ايران فکر نميکنم به جز همين مقالاتي که گاه و بيگاه در مجلات مختص سفر چاپ ميشود بتوانيد چيزي گير بياوريد هنوز انگار هيچ محقق به اين موضوع علاقه ندارد.
مقاله اکوتوريسم در سال ۲۰۰۲ هم مقاله خوب ديگري در اين شماره مجله است.
يک مقاله هم در مورد رستورانها ژاپني و چيني در مجله اين شماره است که خلاصه تر از آن است که بيش از يک معرفي اجمالي چيزي داشته باشد. به همين ترتيب مقاله مربوط به دانشجويان ايراني در قبرس.
فرصت جذب گردشگر مالزيايي از دست رفت هم نام اخرين مقاله اين شماره مجله است صنعت مرده توريسم در ايران و ثروت عظيمي که هر ساله از کف ملت ما ميرود بيشتر به اين علت از طرف دولت ناديده گرفته ميشود که ثروت حاصل از اين صنعت مستقيما به جيب ملت ميرود. و اين استفاده براي دولت جز دردسر و کنترل وضعيت چيزي ندارد. من که مطمئن اگر به هر شکلي بخشي از اين سود به جيب دولت ميرفت راهي براي صنعت توريسم اسلامي پيدا ميکردند. درست مثل طرح خانه هاي عفاف.

Tuesday, August 20, 2002

اريش ماريا ريمارک را در ايران با کتاب در غرب خبري نيست ميشناسند. اين کتاب که درباره سربازان آلماني در جنگ اول جهاني است فضاي سرد و خشن جنگ را به خوبي تصوير کرده است. از اين کتاب به قلم سيروس تاجبخش توسط نشر کتابهاي جيبي ترجمه اي به فارسي منتشر شد و ناشر اسم اصلي کتاب را که در جبهه غرب خبري نيست به در غرب خبري نيست تغيير داد. اين کتاب با اقبال خوب خوانندگان ايراني روبرو شد و اوايل سالهاي انقلاب هم تجديد چاپ شد اما بعدها با تغيير مديريت سازمان کتابهاي جيبي اين کتاب جزو کتابهاي غير قابل چاپ تشخيص داده شد و ديگر به چاپ نرسيد.
از اين نويسنده کتاب ديگري به فارسي ترجمه شده است به اسم هنگامه مرگ و زندگي يا زماني براي مرگ زماني براي زندگي اين کتاب دو بار ترجمه شده است اگر زماني قصد کرديد که اين کتاب را در بازار کتابهاي دست دوم پيدا کنيد به سراغ ترجمه شريف لنگراني با نام زماني براي مرگ زماني براي زندگي برويد. آن يکي ترجمه به قلم آقاي فريدون صدري است.
کتاب شب ليسبون سومين کتابي است که از اين آقا به فارسي ترجمه شده است اين کتاب هم توسط نشر کتابهاي جيبي چاپ شد و ترجمه آقاي محمد حسين کاردان است.
به جز اين سه کتاب اوايل دهه شصت کتاب ديگري از اين آقا به نام ايستگاه آخر ترجمه و منتشر شد. من چيز زيادي از اين کتاب آخري نميدانم
فضاي کليه آثار اين نويسنده جنگ يا تاثيرات جنگ بر زندگي سربازان جنگ ديده است.
روايت اين نويسنده از بعضي از صحنه هاي جنسي هم بي پروا (‌نسبت به زمان نگارش کتاب)‌ بود.
ناشران زيادي هستند که معتقدند سليقه مردم در حال حاضر عوض شده است و مردم از کتابهاي جنگي خوششان نميايد.
ناشر سه کتابي که از اين نويسنده پيش از انقلاب به چاپ رسيدند کتابهاي جيبي است و مديريت اين انتشاراتي اين روزها به دنبال چاپ آثار قديمي براي نجات از ورشتکستگي اين کشتي عنقريب در گل نشسته است. کتابهاي اريش ماريا ريمارک در اين زمان شايد زياد باب ميل خوانندگان نباشد.

Monday, August 19, 2002

نشر اشتياق دو جلد کتاب منتشر کرده به اسم راهنمای جامع زندگي و کار در کانادا و راهنماي جامع زندگي و کار در کشورهاي خارجی.
هر دو اين کتابهاي قطور و با حروفچيني ريز مطالب بسياري را در خود جا داده است. با يک تورق کوتاه متوجه ميشويد که اين دو کتاب جزو انبوه کتابهايي که توسط کتابسازان ايراني ساخته ميشود نيست. نويسنده کتاب راهنمای جامع زندگی و کار در کانادا خانم جانت مک دوناد و کتاب راهنمای جامع زندگی و کار در کشورهای خارجی آقای ديويد همشاير است و حاصل يک گروه مترجم است.
اطلاعاتي که در کتاب است بسيار جامع و کامل است. جزييات اطلاعات به قدري کامل است که حتي براي کساني که قصد مهاجرت ندارند و مسافر چند روزه به اين کشورها هستند چيزهايي براي ياد گرفتن خواهد داشت.
من کتاب زندگي و کار در کشورهاي خارجي را گرفتم در فصل مربوط به انتخاب کشور اطلاعاتي در مورد سفر با وسايل حمل و نقل عمومي در کشور کرايه اتومبيل بيمه ماشين خرابي ماشين و رانندگي و ... دارد
در بخش کاريابي از آژانسهاي ويژه اين کار کارهاي نيمه وقت کار داوطلبانه خود اشتغالي کار غير قانوني شرايط استخدام و .....
فصل سوم در مورد مسکن خانه اجاره اي مسکن موقت و
باقي فصول اختصاص دارد به بهداشت و امور مالي و بيمه - ادامه تحصيلات خانواده - موضوعات متفرقه و فصل دهم که مفصل ترين فصل کتاب هم هست اختصاص دارد به اطلاعاتي در مورد کشورهاي مختلف. اين اطلاعات شامل اطلاعات کلي مسکن اشتغال ماليات و راهنماي جامع است.
جالب اينجاست که در پايان هر مبحث چند آدرس اينترنتي براي اطلاعات تکميلي آورده شده است.
من چند تايي از اين آدرسها را چک کردم هنوز فعال هستند.

Saturday, August 17, 2002

... مويد نظر هگل است که در شرق تنها يک تن آزاد است زيرا بنا بر آنچه از روايت خواجه نظام الملک بر ميايد و در قياس با داستانهاي ديگري که مجال پرداختن به آنها نيست بحث بر سر اراده سلطان است و نه حکومت قانون
سطلان محمود شنيد که در نيشابور شخصي توانگر زندگي ميکند پس او را به غزنه احضار کرد و به او گفت:؛‌شنيده ايم که تو قرمطي هست! آن مرد جواب داد: من قرمطي نيستم! آنچه دارايي دارم از من بگيريد و مرا از اين تهمت معاف داريد. محمود مالي از او گرفت و نامه اي در درستي عقايد او نوشته و بر آن صحه گذاشت.


ابن خلدون و علوم اجتماعي سيد جواد طباطبايي

Thursday, August 15, 2002

کاش باستان شناسان خارجی که یادگارهای فرهنگی ما را از این کشور خارج کردند به شکلی کل تخت جمشید را هم با خود میبردند و این یادگار یگانه فرهنگ ایرانی در آن کشورها محفوظ میماند
من هم تا چهار سال پیش اگر این جمله را از کسی میشنیدم بی بروبرگرد او را متهم به غرب زدگی میکردم. اگر گذرتان به موزه لوور افتاد و دیدید که با چه دقتی از یک ستون تخت جمشید و دیگر یادگارهای ایران باستان در آنجا نگهداری میشود شاید زیاد از این گوینده این حرف ناراحت نشوید.
بهرام دبیر در روزنامه همشهری مشابه همین جمله را گفتند.
هفت هشت سال پیش خبری درز کرد که موزه ایران باستان را دزد زده. هیچ خبرنگاری را به موزه راه نداند روزنامه سلام با پیگیری خاص خود متوجه شد که این دزدی حقیقت دارد
ماجرای دزدی گسترده تر از آن است که به این نوشته کوتاه قد بدهد اما در این موزه دو لوح زرین و سیمین وجود داشت که قیمتی بر ان متصور نبود
موزه ایران باستان تا دربان پیر موزه زنده بود جای امنی بود وی لوح را هر شب لای پارچه میپیچید و زیر بالش میگذاشت و میخوابید. دزد یکی از کارمندان موزه و کارشناس امور موزه ملی بود. وی در اعترافات خود گفته است که این لوح را دزدیده با کمک برادر زنش آب کرده و به طلا فروشان به قیمت یک میلیون فروخته است.
حساب و کتاب درستی در کار نیست وگرنه در جای دیگری از خبر آمده است که بیش از چهل قطعه از اشیا موزه نیز گم شده است وی اعتراف به فروش این قطعات به قیمت چهل میلیون تومان کرده است.
جالب حکم دادگاه است که اول مرداد در روزنامه اعتماد چاپ شد
مدت محکومیت نصرت الله معتمدی کارشناس سابق موزه ملی که لوح زرین را از موزه ملی سرقت کرد است و طبق اظهارات موجود آن را تبدیل به شمش کرده در دادگاه تجدید نظر کاهش یافت."
فکر می کنید دلیلی قوی تر از فهمیدن معنی این شعر برای یادگیری زبان فرانسه هست؟

Céline Dion
Je sais pas

Détourner des rivières, porter des poids
Traverser des mers, je saurais faire
Défier des machines, narguer des lois
Les foudres divines, ça m'effraie pas
J'sais prendre un coup, le rendre aussi
River des clous, ça j'ai appris
J'suis pas victime, j'suis pas colombe
Et pour qu'on m'abîme, faut qu'je tombe
Je sais les hivers, je sais le froid
Mais la vie sans toi, je sais pas
Je savais le silence depuis longtemps
J'en sais la violence, son goût de sang
Rouges colères, sombres douleurs
Je sais ces guerres, j'en ai pas peur
Je sais me défendre, j'ai bien appris
On est pas des tendres par ici
Je sais les hivers, je sais le froid
Mais la vie sans toi, je sais pas
Lutte après lutte, pire après pire
Chaque minute, j'ai cru tenir
J'voudrais apprendre jour après jour
Mais qui commande à nos amours?
Je sais les hivers, je sais le froid
Mais la vie sans toi, je sais pas
Je sais pas
Je sais pas




Wednesday, August 14, 2002

من هنوز معتقدم که همشهري به شدت روي لبه تيغ حرکت ميکند. روزنامه جام جم حالا ديگر با کمال پررويي روي صحفه آِخر مينويسد تيراژ ۴۸۰۰۰۰ حتي اگر اين عدد درست باشد( که فکر نميکنم. آقايان بيست و سه سال است که آمار سازي ميکنند و تحويل ملت ميدهند) باز هم اگر آخر وقت برويد و به يک روزنامه فروشي سر بزنيد و حجم زياد روزنامه باد کرده جام جم را ببينيد ميفهميد که ۲۰۰۰۰ تيراژ اضافي جمع ميشود به هزاران رزونامه مرجوعي در هر روز.
روزنامه همشهري با انتشار هشت صفحه روزانه خود دوران طلايي از لحاظ محتوا در روزنامه هاي ايران شروع کرد. اين دوران طلايي چندان ادامه نخواهد يافت بنا بر اين تا ميتوانيد از اين مطالب استفاده کنيد.
همشهري هفته قبل مقاله اي داشت در باب مروري بر انديشه هاي شيخ فضل الله نوري.
مقاله عالي اي که احتياج به هيچ توضيحي ندارد چند تکه از آن را بخوانيد. اطمينان داشته باشيد که اين تکه ها مثل کارهاي بولتن سازان انتخابي و مجزا شده از يک بخش کامل و به قصد القاي عقيده خاصي نيست. شايد اگر کسي با نظرات اين آقا موافق باشد جاي دلخوري باقي بماند که چرا اين نظرات گهر بار را کامل نياوردم.

مخالفت شيخ فضل الله نوري با مشروطه به دلايل(‌تعطيل و کاهش مجالس روضه خواني
استهزاي عقايد سنتي مسلمين
افتتاح مدرسه دخترانه
انتشار جرايد معتدده
ترجمه کتب مختلف غربيه
ايجاد کارخانه به جاي صرف مخارج حج)بود
ايشان معتقد بودند که (‌بناي اسلام بر دو امر است نيابت در امور نبوتي و سلطنت و بدون اين دو احکام اسلاميه معطل خواهد بود و در حقيقت سلطنت قوه اجراييه احکام اسلام است)
ايشان بناي نظامنامه و قانون نويسي و تدوين قانون اساسي را مداخله در امر شرع و باعث جدايي دين از سياست ميداند (‌اگر مطالب امور عرفيه است اين ترتيبات ديني لازم نيست و اگر مقصد امور شرعيه عام است اين امر راجع به ولايت است نه وکالت. و ولايت در زمان غيبت امام زمان با فقها و مجتهدين است نه فلان بقال و بزاز.....)
ايشان تفاوت ميان قانون اساسي و شرع را مطرح ميکنند که يکي ساخته دست بشر است و فضولي در امر هستي و ديگري نظامي جامع که در آن همه احتياجات بشر از صغير و کبير براي همه اعصار و قرون پيش بيني شده است.
معتقدند که مصوبات نمادهاي قانونگذاري تنها در صورتي پذيرفتني است که اولا بتواند به نحوي مصوبات را تحت عناوين عام احکام شرع ديني مندرج نمايد
ثانيا از طريق اجازه حاکم دين به ساختارها و مقامات حکومت ابلاغ شود.
نمايندگان قانون هم مرتبه اي بالاتر از فقها و مجتهدان ندارند چرا که آنان (‌فقها و مجتهدان)‌هم جاعل قانون نيستند و بلکه احراز کننده و بيان کننده قوانين وحي ميباشند)
(‌يکي از مواد آن ضلالت نامه اين است که افراد مملکت متساوي الحقوقند و اين يکي از ارکان مشروطه است که با اخلال آن مشروطه نميماند)‌
ايشان البته از ته دلي اعتقاد داشتند که امکان ندارد مردم با هم متساوي الحقوق باشند
همان تفاوتي که بين کافر و مرتد و مسلمان وديوانه و مجتهد و سيد و موسر و معسر و زن و شوهر و غني و فقير هست.
در باب آزادي معتقد بودند که ( قوام اسلام به عبوديت است نه به آزادي)
به همين دليل است که از اصل هجدهم متمم قانون اساسي درباره آزادي قلم و مطبوعات شکايت دارد
ايشان واقعه مشروطيت را (‌فتنه بزرگ آخرالزمان و امتحان عظيم اهل اسلام و ايمان) ميداند و حکم مظفرالدين شاه را (‌دستور معلون که مسمي به قانون است)‌ ميخواند و مشروطه طلبان را (‌يورش برندگان به سلطان اسلام)‌مينامد.
در بخشي از اين مقاله با مراجعه به آراي مصباح يزدي و مقايسه آن با هم ديگر اشاره ميکند که امروز نيز کم و بيش نظرات و الهامات اجتهاديه آقاي فضل الله نوري بيش و کم در برخي از نحله هاي فکري و حوزه هاي ديني وجود دارد.




Tuesday, August 13, 2002

همشهري هفته گذشته مقاله اي داشت در مورد ۲۲ کشور عربي که از نوشته ايي به اسم گزارش توسعه انساني اعراب در سال ۲۰۰۲ نقل شده بود.
اين گزارش را گروهي کارشناس و روشنفکر عرب تهيه کرده بودند.
بعضي آمارهاي اين گزارش جالبه مثلا در بين ۲۲ کشور عضو اتحاديه عرب يک چهارم بي سواد هستند و در بين زنان از هر سه زن دو زن بي سواد هستند. پيش بيني ميشود جمعيت اين کشورها از ۲۸۰ ميليون فعلي در سال ۲۰۲۰ به ۴۰۰ ميليون برسد.
از هر پنج عرب يکي با عايدي کمتر از دو دلار در روز زندگي ميکند
طي بيست سال گذشته رشد درآمد سرانه در ميان کشورهاي عضو اتحاديه عرب کمترين رشد در سطح جهان بوده است (‌۰.۵ در صد )‌در همين زمان بعضي کشورهاي در حال توسعه در آمدشان را ظرف يک دهه دو برابر کرده اند اعراب اگر با همين آهنگ رشد ادامه دهند به ۱۴۰ سال وقت براي دو برابر کردن در آمد سرانه شان نياز دارند.
در حال حاضر ۲۲ کشور حاضر در منطقه عرب معادل نيمي از در امد سرانه کره جنوبي را تامين ميکنند
۵۱ درصد نوجوانان و ۴۹ در صد جواناني که طي تحقيقات مورد پرسش واقع شدند در آرزوي مهاجرت به خارج از کشور هستند
اين نوشته همشهري با گزارشي از لوييس به پايان ميرسد که دليل اصلي اين عقب ماندگي را حکامي ميداند که از عنصر مدرنيته تنها دستگاه سرکوب را به روز کرده اند.
اعراب از طرفي دليل اين عقب ماندگي را سعي ميکنند در خارج از خودشان پيدا کنند از مغولها گرفته تا استعمار انگليس و فرانسه.
اين مورخ پير انگليسي تنها راه رهايي اعراب از اين نکبت را آزادي ميداند آزادي انديشه آزادي سياسي و آزادي اقتصادي که به شدت به هم وابسته هستند.
اين نوشته مربوط به کشورهاي عضو اتحاديه عرب است و ظاهرا به ايران زياد ربطي ندارد رشد اقتصادي ما طبق آمارهاي داخلي بسيار بالاتر از ۰.۵ درصد ذکر شده در مقاله است و تنها از اين لحاظ وضع ما بهتر از ۲۲ کشور عضو اتحاديه عرب است.
دکتر سيد جواد طباطبايي همواره سعي کرده است دليل عقب ماندگي ايرانيان را جستجو کند. موضوع هر چهار جلد کتاب ايشان دقيقا همين موضوع است.
ايشان البته با واقع بيني و نااميدي راهي براي برون رفت از اين بن بست نميشناسند. معتقدند که در مسابقه جهاني بين کشورهاي پيشرفته حتي اگر الان هم دولتي از هر لحاظ مدرن در ايران سر کار بيايد ديگر هرگز به پاي کشورهاي پيشرفته جهان نخواهيم رسيد و تنها کاري که ميتوان انجام داد رسيدن به پايه نسبتا قابل قبول در بين کشورهاي جهان سوم ميداند.
من طي امروز يا فردا چهار کتاب ايشان را معرفي ميکنم.
خواندن کتابهاي آقاي طباطبايي ميتواند به راحتي ديد ما را به مقوله جامعه و تاريخ عوض کند.

Saturday, August 10, 2002

از آنجا که از جنس ايراني خوشم نمياد! لينک تمام وبلاگهايي که از پرسين بلاگ استفاده ميکردند از گوشه وبلاگم حذف کردم.
البته اگر من هم اينکار را نميکردم خود پرسين بلاگ همين روزها وبلاگشان را تعطيل ميکرد. نمونه وبلاگ عطا که اصلا سياسي يا غير اخلاقي (‌به زعم آقايان )‌نمينوشت و تعطيل شد.
شايان عزيز در وبلاگش سايتي را براي خواندن کتاب الکترونيکي معرفي کرده است. اگر واقعا به اين نوع مطالعه علاقه داريد و اگر اين سايتي که شايان معرفي کرده راضيتان نميکند حتما يک سر به اينجا بزنيد.
ميزان حجمي و کيفي کارهايي که در اين سايت هست بيشتر از آن است که حتي سخت گيرترين آدمها را هم ناراضي بيرون بفرستد.

Friday, August 09, 2002

روزنامه آينه روزنامه خوبی بود.از بعد از توقيف بنيان اين بهترين روزنامه ای بود که به نظر من منتشر ميشد و انگار سليقه کج من در تضاد کامل با سليقه قوه قضاييه قرار دارد.
روزنامه روز نو هم قبل از انشتار توقيف شد. در متن نامه قاضی به وزارت ارشاد به زبان حقوقی نوشته شده بود که مجوز روزنامه نوروز رو باطل کرديم با مجوز روزنو ميخواهند روزنامه چاپ کنند؟ مسخره کردين؟
ده- دوازده سال پيش دو کانال تلويزيونی داشتيم چند روزنامه دولتی و تقريبا بخش خصوصی هيچ منتشر نميکرد و تعدادی کتاب که از فيلتر سخت ارشاد رد ميشد. آن زمان مصرف کنندگان آثار فرهنگی وقت زياد داشتند. ميتوانستند ساعتها وقت بگذارند که برای يک فيلم تکه تکه شده برسون در سينماهای دهه فجر صف بياستند و خودشان را گول بزنند که کاچی به از هيچی.
الان خدا را شکر شش کانال تلويزيونی اگه شصت کانال هم بشود از لاريجانی آبی گرم نميشود اما انفجار اطلاعات حتی در کشور عقب مانده ما هم خودش رانشان داده است. دسترسی نسبتا ارزان و پر زحمت به اينترنت کتابهای متنوع و مجلات بخش خصوصی
و ماهواره . بستن يک مجله جز دشمنی با ارگانی خاص معنی ديگری ندارد. جريان انتقال اطلاعات به هر حال ادامه پيدا ميکند. انتقال اطلاعات از طريق شايعه به سود هيچ کدام از دو طرف دعوا نيست.

پنج سال پيش که هنوز ام پی تری اختراع نشده بود يا اگر اختراع شده بود همه گير نشده بود يک سی دی ( track ) از موسيقی ونجليس را از مغازه ای در وليعصر خريدم به قيمت هفت هزار تومن. با چهار کاستی که از اين آهنگساز داشتم خوشحال بودم که يکی از کاملترين ارشيوهای اين استاد را در ايران دارم. آن زمان هر يک از آلبومهای ونجليس را صدها بار گوش دادم. حکم قاضيان در آن زمان قدرت داشت.
شش ماه پيش مجموعه کامل آثار ايشان را در دو سی دی ام پی تری خريدم سه هزار تومن. در اين مدت تنها يکبار به بخشهايي از اين موسيقی گوش دادم.
متاسفانه از ديد بدبينانه انفجار اطلاعات تنها برای بخش کوچکی از جامعه مفيد بوده است. بخشی که بتواند از اين انفجار استفاده کند. امکان خريد يک کامپيوتر برای درصد بالايی از افراد جامعه مقدور نيست. کتاب مدتهاست که جزو کالاهای لوکس محسوب ميشود.
جمعيت شصت ميليونی ايران از کشور سوئد که يک دهم ايران جمعيت دارد کمتر روزنامه ميخواند. روند جريان اطلاعات به صورت برنامه های سيمای لاريجانی است که مردم به صحت اخبار اين تلويزيون چندان اعتمادی ندارند و انتقال شفاهی اخبار نقش اصلی را در آگاهی مردم بازی می کند.


Tuesday, August 06, 2002

اکساندر سرگيويچ با او هم عقيده است و از هم اکنون در راس روسيه دولتي ميبيند که البته سوسياليست است ليکن به قوانين جمهوري احترام ميگذارد. در آغاز چنين به نظر ميرسيد نتيجه انتخابات که در نخستين روزهاي ژانويه اعلام ميشود نشان ميدهد که نمايندگان بشويک در اقليت اند در حدود يک چهارم جمع نمايندگان مجلس. اکثريت قطعي را سوسياليستهاي انقلابي (‌اس ار)‌به دست آورده اند که طيف آن از تمايلات راست تا چپ - مرکز را شامل ميشود..... صبح روز بعد مجلس موسسان که بعضي از فرمانهاي دولت منتخب شوراها را (‌سووي يت ها)‌تصويب نکرده است به فرمان لنين منحل ميشود و نمايندگان بهت زده و هاج و واج مجلس را ترک ميکنند و نظاميان تظاهراتي را که مردم عليه اين رفتار ديکتاتور مابانه بر پا کرده اند به شدت و خشونت هر چه تمامتر سرکوب ميکنند به اين ترتيب بلشويک ها با آن که در کشور در اقليت اند اما بر سر آنند که حکومت را مطابق با ميل و اراده خويش رهبري کنند و چون سربازان و کاراگران با آنانند باقي مردم بايد ناگزير به امر و نهي آنان گردند نهند.
از کتاب پرستار فرانسوي اثر هانري ترويا ترجمه دکتر مهدي سمسار


محمد قوچاني در مقاله اي که در همشهري به مناسبت پيروزي ژان ماري لوپن در دور اول انتخابات فرانسه چاپ شده بود نوشت که بسيار از حکومتهاي ديکتاتوري در صده اخير با مشي دمکراسي و با راي مردم به قدرت رسيده اند و بعد تمام پلهاي دمکراسي را پشت سرشان خراب کرده اند و حکومت ديکتاتوري را پايه گذاشتند.
بهترين نمونه براي اين تئوري هم حزب نازي که با راي مردم آلمان به قدرت رسيد. آقاي قوچاني معتقدند که اين بزرگترين ضعف دمکراسي است چون اگر به دليلي ملتي از تبليغات ديکتاتوران در لباس دمکرات فريب بخورند دو دستي دمکراسي را در پاي ديکتاتور قرباني کرده اند.
ايشان حتي معتقدند که نظاميان الجزاير شش سال پيش که افراطيون مسلمان ظاهرا راي آوردند از تولد حکومتي ديکتاتور با روش ديکتاتوري خودشان جلوگيري کردند. ( شما ببينيد مردم الجزاير چه نابغه هايي هستند )
اين نوشته هانري تروايا عليرغم اينکه سنديت تاريخي ندارد و تنها رماني در بستر زماني انقلاب روسيه است بد جوري مرا به فکر انداخت.
جالب اينجاست که لنين در بستر مرگ وصيت کرد که مواظب جانوري به اسم استالين باشيد.

Monday, August 05, 2002

كتاب كيلويي

روزنامه همشهري امروز گزارشي كوتاه از قيمت كتاب ايراني در آمريكا داشت. عمده ترين بخش اين گزارش حكايت قيمت گزاف اين كتابها در آمريكا بود.
اگر به سايت اينترنتي كتاب فرهنگ برويد قيمتهاي متعادلتري را خواهيد ديد كه همچنان گران به نظر ميرسند. مثلا كتاب روزگاران اثر استاد زرين كوب به قيمت 24.5 دلار به فروش ميرسد اين كتاب در ايران 4900 تومن ( شش دلار) قيمت خورده است.
سال 1364 بود كه پستخانه فخيمه جمهوري اسلامي ايران اعلام كرد كه سوبسيدي را كه براي حمل كالاي فرهنگي در نظر گرفته بود پرداخت نميشود. اين سوبسيد از اختراعات آقايون نبود بلكه از سالها قبل از انقلاب اين سوبسيد پرداخت ميشد. هم اكنون اگر شما بخواهيد كتابي را به آمريكا ارسال كنيد بايد بابت هر كيلو كتاب 7850 تومن ( يازده دلار) پرداخت كنيد. فرق نميكند جنس ارسالي شما كتاب باشد يا مثلا يك كيلو سيب زميني. اين هزينه قبل از سال 1364 يك سوم نرخ متعارف براي كالاي غير فرهنگي بود.
با اين حساب قيمت كتاب دو كيلويي! روزگاران دقيقا ميشود 24.5 دلاري كه بايد پرداخت كرد.
درد آورتر اينكه تا دو سه سال قبل شما حق نداشتيد كتاب به هر ميزاني به خارج صادر كنيد! مو لاي درز استدلال آقايون براي اين قانون احمقانه نميرفت. به اين دليل كه هزينه چاپ كتاب در ايران ارزان است و سوبسيدي به كاغذ آن تعلق ميگيرد و ….
هم اكنون هم كه اين قانون برداشته شده است براي ارسال كتاب بايد از هفتخوان گمرك و ارشاد بگذريد كه صبر ايوب ميخواهد.
اگر خبرنگار محترم روزنامه همشهري تنها يكبار اين مراحل را براي ارسال يك كتاب به خارج از ايران گذرانده بود از قيمت گزاف آن سخن نميگفت.

Sunday, August 04, 2002

هرمز عبداللهي را اولين بار به سال 1363 با ترجمه خوبي از كتاب توفان برگ ماركز شناختيم. كتابهايي كه بعدها ترجمه كرد نشان دهنده سليقه خوب و معلومات نسبتا خوب مترجم در زمينه ترجمه بود. كتاب قدرت و افتخار و جاده ابريشم.
اين اواخر كتابي به قلم ايشان در بازار آمد به اسم ديد و بازديد. كتاب خاطرات يك ايراني دو رگه به اسم تارا بهرام پور است. اين خانم كه از دوازده سال اول زندگيش نه سال را در ايران بود تا زماني كه انقلاب شد و به آمريكا مهاجرت كردند با مادري آمريكايي در بين ايرانيان بزرگ شده بود. با تمام رسومات ايرانيان آشنا بود. در آمريكا سالها طول كشيد كه پدر و مادرش بتوانند خود را با محيط آمريكايي وفق دهند و به نوعي سر ناسازگاري با زندگي أي گذاشتند كه قبل از زندگي در ايران با آن آشنا بودند. نتيجه اين عناد فقر و زندگي پر تنشي بود كه به مرور رو به بهبود گذاشت.
تارا بهرام پور دهه هفتاد هوس ميكند كه به ايران بازگردد. در اين زمان ايشان دانشجو بودند و براي مدتي در كشورهاي مختلف زندگي كرده بود.
نيمي از كتاب اختصاص دارد به ديد يك ايراني دو رگه از ايران بعد از انقلاب.
وقتي آداب و رسوم ما از ديد يك خارجي بررسي و نقد ميشود خصوصا كسي كه در خانواده ايراني به دنيا آمده و اين مملكت را ميشناسد در حقيقت بيان بسياري از آداب و رسومات زايد ما حالتي انتقادي پيدا ميكند. رسوماتي كه براي ما كه با آن بزرگ شديم تا زماني كه از بيرون به آن نگريسته نشود بسيار طبيعي جلوه ميكند.
كتاب ديد و بازديد كتابي بسيار خواندني است با ترجمه أي بسيار بد.
براي من هم حيرت آور بود از هرمز عبداللهي اشتباهات چنين فاحش و غير قابل چشم پوشي
به چند نمونه توجه كنيد
علي كه همه چيز را درباره انقلاب ميگويد اگر او بود راهش را نميكشيد كه برود( شايد عبارتي ميان اين جمله جا افتاده باشد)
ليزا حواست رو جمع كن شايد اگه نخواي بياي دوستت رو براي اسكي ميبرم.
و تا يك سال درجلوي چهار چوب ندارد و فقط فقط يك تكه چوب معمولي دارد و خطوط مدادي رنگ نميگيرند
نميتواند تصور بكند چقدر عكس رنگ باخته مات و متحير با چشمهاي پف كرده را مجبور شده بالا و پايين بكند و آنها را كنار بگذارد.
همين حالا خيلي ها از اين دور و بريها هستن كه فكر ميكني اين مسئله رو براي خودشون حل كردن.
كتاب درسي مقدماتي مربوط به خانواده هسته أي از دوره أي كه من از اين كتاب استفاده ميكردم دست نخورده باقي مانده است اما تمام اسباب و اثاثيه از خانه اشان ناپديد شده است.
اين اشتباهات در تمام كتاب به چشم ميخورد اشتباهاتي كه به نظر ميرسيد ناشي از سواد كم نويسنده در زبان مقصد و مبدا باشد.
به جز اين مشكلات كتاب پر است از اشتباهات چاپي ظاهرا ناشر محترم حتي يكبار هم بعد از حروفچيني اين كتاب را نخوانده است.
ديد و بازديد كتابي خواندني است. يك نوع سفرنامه از نويسنده جواني كه بسيار منصفانه مينويسد.




Saturday, August 03, 2002

چند روز پيش در مورد انتشارات کاروان نوشتم که به سرپرستي اقاي حجازي و با زرنگي تونست خودش رو ظرف چند سال از لحاظ مالي تثبيت کنه.
اين انتشاراتي انگار خيلي دوست داره که در عين حال که از کوييلو کتاب چاپ ميکنه معتبر هم باشه. براي همينه که يکي از نويسندگان و مشاوران ثابت اين انتشاراتي آقاي قاسم زاده است. ( از من در مورد اعتبار فرهنگي اين آقا نپرسين نميخوام دوستيمون به هم بخوره)
اما اين انتشاراتي يه مجله ادبي راه انداخته به نام کامياب. از اين مجله تا حالا دو شماره منتشر شده. ظاهرا سعي ميشه که همه چيز اين مجله در حدي باشه که با مجلات بازاري خانوادگي اشتباه نشه. اما از طرفي هواي خواننده هاي پر و پا قرص هم بايد نگه داشته بشه.
هر شماره اين مجله بخشي دارد به اسم پديده. اين پديده لزوما نبايد وارگاس يوسا باشد که در ايران بيشتر از ده هزار تا خواننده ندارد. به جايش از جي کي رولينگ مينويسند که تا حالا ده ناشر کتابهايش را چاپ کرده اند. و فکر ميکنم بيشتر از صد هزار نسخه از هر يک از کتابهايش به فروش رفته . مقالاتي که در مورد هري پاتر در اين شماره آورده شده تماما ترجمه است(‌به جز مقاله اول که ترجمه و تدوين! است) اما ميتوان به هر حال يکي دو تا نوشته خوب در اين مقالات پيدا کرد. براي نمونه نوشته ريچارد برنشتاين که مقايسه جالبي بين نوشته خانم رولينگ و نمونه هاي کلاسيک تر در اين سبک انجام داده است.
در بخش يک چهره معرفي چند باره ميلان کوندرا انجام گرفته است. براي ما که آثار مثله شده اين آقا را ميخوانيم بود و نبود اين معرفي نبايد زياد فرقي کند. تمام مقالات اين بخش هم ترجمه است به جز بريده اي از رمان آهستگي به ترجمه اقاي حجازي که توصيه ميشود وقتتان را براي اين بريده حرام نکنيد.
ساير بخشهاي مجله شامل کند و کاو- داستان- هنر به زبان ساده- گاف گاف گاف و کتابخانه هر يک داراي بخشهاي خواندني هستند.
اين مجله در ابتداي کار خودش است اما تمام تلاشش را ميکند که مجله اي معتبر بين مجلات ادبي ايران باشد.

Thursday, August 01, 2002

تو سايت اينترنتي امروز خونديم كه جلوي كتاب شعبان بي مخ رو گرفتند ولي اگر يه سر به كتابفروشيهاي ميدان انقلاب بزنيد همه كتابفروشيها اين كتاب را ميفروشند. دو ناشر آبفام و آشيانه كتاب هم دو چاپ ديگر از همين كتاب را بيرون دادند. شايد اين يك خبر براي بازار گرمي بوده.
اما در همين سايت امروز خبر ديگري هم آمده بود. آقاي پايا ناشر كتاب مجمع الجزاير زندان گونه اثر اكبر گنجي شكايتي به قوه قضاييه به عنوان شاكي تسليم كرده. موضوع شكايت افست غير قانوني آخرين كتاب اكبر گنجي است كه گويا در بازار سياه با قيمتهاي متفاوت به فروش ميرسند.
هشت سال پيش همين ناشر كتابي از گراهام گرين به اسم قدرت و افتخار را زير چاپ برد. اين كتاب اول بار سال 1340 توسط نشر اميركبير به ترجمه عبدالله آزاديان به چاپ رسيده بود و ترجمه خيلي خوبي بود كه فقط در اثر گذشت زمان شايد نياز به ويراسته جديد داشت.
هرمز عبدالهي كه به زودي درباره يكي از ترجمه هايش چيزي خواهم نوشت كتاب قدرت وافتخار را مجددا ترجمه كرد. همزمان زنده ياد احمد شاملو هم اين كتاب را ترجمه كرد و عنوان يهودا ديگر مسيحا ديگر را براي اين كتاب انتخاب كرد.
صرف نظر از اينكه اصلا عوض كردن اسم يك كار ادبي در ترجمه درست نيست ( اين كار درست مثل اين ميماند كه مترجم به نويسنده بگويد عقلت نميرسيد چه عنواني براي كتابت انتخاب كني من اينكار را كردم. و معمولا بين مترجمان فرانسوي بسيار مرسوم است)
اما براي ما بسيار حيرت آور بود: زماني كه وزارت ارشاد اجازه چاپ اين كتاب به ترجمه احمد شاملو را نميداد ترجمه آقاي هرمز عبداللهي با اسم دزدي منتشر شد و وزارت ارشاد به اين دزدي آشكار چشم فرو بست.
دزدي دزدي است خواه عنوان دزدي باشد خواه افست غير قانوني. در ضمن در عصر كامپيوتر و اتم كه هنوز دايناسورها حكومت ميكنند اين كتابها بايد به طريقي به دست خواننده برسد. شايد اگر فقط يكنفر حق شكايت كردن در اين مورد را داشته باشد همان اكبر گنجي باشد كه از حق تاليف خود محروم مانده است.