Thursday, December 09, 2004

روزنامه اي در ايران منتشر ميشود به اسم سلامت. تاکنون دو شماره از اين روزنامه منتشر شده است و فعلا هم به صورت هفتگي وروزهاي شنبه منتشر ميشود.
سلامت قرار است روزنامه اي باشد که فقط در چهار چوب مسائل بهداشتي مقاله داشته باشد. شماره دوم اين روزنامه( که هنوز هم ميتوان آنرا تهيه کرد) نظر من را نسبت به اين قبيل روزنامه ها به کل عوض کرد.
سالها قبل در اوج انتشار آزادانه روزنامه هاي اصلاح طلب مجله خانواده که اولين مجله از گروه مجلات عامه پسند بود تصميم گرفت که روزنامه اي به همين اسم منتشر کند. اين روزنامه نتوانست بيشتر از يک سال دوام بياورد. مردم استقبال نکردند. روزنامه خانواده روزنامه اي بود کاملا شبيه مجله اش. پر شده از خبرهاي خبرگزاريها و مطالب بي ارزش ديگر.
روزنامه سلامت حرفه اي تر از اين حرفهاست. صفحات اين روزنامه تقسيم شده است به خانواده جامع، تغذيه، زيبايي، درمانگاه، محيط و کار و ...
حتي صفحات حادثه اين روزنامه که جزو پر خواننده ترين صفحات هر روزنامه است و قرار است دامي براي جلب مشتري باشد قرار است بيشتر به بررسي علل حادثه بپردازد. تبديل اين هفته نامه به روزنامه با شرط رعايت کيفيت کار چندان آساني نبايد باشد.
سري به سايت اين روزنامه هم بزنيد

Monday, November 29, 2004

در ماجراي خليج فارس يا خليج ( کلمه اي که بارها از تلويزيون سحر شنيده ايم ) جالبترين عکس العمل را از سوي وزارت ارشاد شاهد بوديم.
مسئولان وزارت ارشاد بهتر است به ياد داشته باشند که موسسه نشنال جئوگرافيک يک موسسه صد در صد علمي است که در جهت اعتلاي علم و فرهنگ جغرافي تلاش ميکند و آثار منتشره از سوي اين موسسه صرفا علمي هستند و حتي اگر پشت پرده و در پي بده و بستان غير اخلاقي تصميم گرفتند که نام يک خليج را عوض کنند چيزي از اهميت مطالب علمي آن کم نميکند. ممنوعيت فروش محصولات نشنال جئوگرافيک تنها ايرانيان را از يک سري مقالات علمي محروم کرده است و نه بيشتر.
دوم اين که کساني که اين بده بستان پشت پرده را انجام دادند دقيقا همان کشورهاي عربي هستند که دو سال قبل نماينده اي از کشورمان از آنان خواهش کرد ايران را هم جزو آنان بپذيرند و پاسخ منفي توام با غرور ازآنان شنيدند.
سوم اين که عليرغم اينکه نوشته آقاي شبح را در بست قبول دارم که تنها راه زندگي در صلح دوستي با همسايگان عرب و ترک و .. است اما اين داستان را از نوشته هاي آقاي بهنود بد نيست آويزه گوش کنيم

می گويند حاج حسين آقا هر ملک که می خريد اول آن که به آبادانی اش همت نمی گماشت و هيچ يک از روستاهای تحت تملک او چندان آبادانی نيافت که از ديگر مالکان بزرگ حاصل شد.علت آن بود که می گفت اگر خيلی آباد شود قدرت حاکم و اذنابش سر می رسند. پس بماند و وقتی قيمتش بالا رفت می فروشيم و همين می کرد و به همين شيوه زمانی بزرگ ترين ثروتمند ايران شده بود. دوم توصيه اش به مباشران اين بود که زود به زمين های اطراف تجاوز کنند و چند صد متری از آن ها را نيز زير مهميز بشکند. اين باعث می شد که مدام جنگ و جدل و عدليه و درگيری بود اما حاج حسين آقا می گفت بهتر از آن است که آن ها تجاوز کنند و ما پی شان بدويم. حالا آن ها مدت ها می دوند تا ما را برگردانند سر جای خودمان.

Tuesday, November 16, 2004

چند روز پيش در سايت بازتاب و روزنامه جام جم وهمشهري و شرق خبري در مورد افسانه تاکسيهاي پرنده در لندن که قرار است ظرف چندسال آينده شروع به کار کنند منتشر شد
اما خبر جالبتري هم در روزنامه شرق خواندم که از قول مدير عامل ايران خودرو گفته بود توليد پيکان قطع نخواهد شد و سال آينده هم ادامه خواهد يافت
تقارن اين دو خبر برايم جالب بود

Sunday, November 07, 2004

اين وبلاگ براي مدت دو روز تعطيل خواهد بود
خيلي وقته ميخوام اين سايت را معرفي کنم
کتاب صوتي با چهار کيفيت که بدترين کيفيتش مجانيه.
اما حتي کيفيت بدش هم به خوبي قابل شنيدن است.

Tuesday, October 05, 2004

خبر را بخوانيد:
نويسندگان و منتقدان مطبوعاتي در پنجمين دوره انتخاب كتاب سال از ميان نامزدهاي نهايي خود درحوزه رمان و مجموعه داستان هيچ اثري را به عنوان كتاب سال معرفي نكرد.احمد غلامي؛ دبير پنجمين دوره انتخاب كتاب سال منتقدان و نويسندگان مطبوعاتي؛ ضمن اعلام اين خبر گفت:« كتاب هاي منتشر شده در سال 82 در بخش رمان و مجموعه داستان، داراي ارزش هاي غير قابل انكاري هستند و نسبت به آثار سال گذشته تفاوت چنداني ندارند و حتي در برخي آثار پيشرفت چشمگيري ديده مي شود اما با اين همه اين آثار معرف هويت و ديدگاه نويسندگان و منتقدان مطبوعات نيستند. در جلسه نهايي داوران با اكثريت آرا و بدون هيج اختلاف نظري همه متفق القول بودند كه نه تنها كتاب هاي نهايي بلكه كتاب هاي ماقبل نهايي نيز ارزشمند هستند اما همه براين باور بودند از ميان كتاب هاي سال 82نمي توانند كتابي را برگزينند كه متناسب با ديدگاه هاي نويسندگان و منتقدان مطبوعات باشد.»
احمد غلامي درباره انتخاب هاي دوره هاي پيشين گفت: اگر به كتاب هاي ما در سال هاي گذشته توجه كنيد با محدوديتي كه در آثار ادبيات داستاني جدي وجود دارد خواهيد ديد ما به آثاري توجه كرده ايم كه با انتخاب آن ها سليقه و نگرش علمي خود را نسبت به داستان امروز نشان دهيم. تصور مي كنم عده محدودي كه داوري هاي نويسندگان و منتقدان مطبوعاتي را دنبال مي كنند از ما انتظار دارند كه به روش خود وفادار باشيم و عدم انتخاب ما شايد به نوعي وفادار بودن به اصول خودمان و آدم هايي است كه آثار برگزيده ما را دنبال مي كنند. خوشبختانه منتقدان و نويسندگان مطبوعاتي جمع جوان و نوپايي است كه بعيد است انتخاب يا عدم انتخاب كتاب سال آن ها كسي را خوشحال كند يا بيازارد. در چند دوره گذشته نيز نويسندگان و منتقدان مطبوعاتي در بيانيه هاي خود بارها اين نكته را گفته اند كه انتخاب آن ها تلاشي است براي پيشنهاد صداهاي تازه به خوانندگان؛ چه در محتوا و چه در فرم و هرگز ادعا نداشته اند كه اين انتخاب ها مطلق اند."

چند نکته براي من در اين خبر مشخص نشد.

اول اين که چطور کتاب يا کتابهايي ارزش غير قابل انکار دارند ولي در عين حال نسبت به آثار سال گذشته تفاوت چنداني ندارند. در اين صورت چرا سال گذشته کتابي به عنوان کتاب سال انتخاب شد اما امسال اينطور نبود؟ عنايت کنيد به اين جمله خبر نسبت به پارسال در برخي آثار پيشرفت چشمگير ديده شده است
اين جمله که اين آثار معرف ديدگاه نويسندگان و منتقدان مطبوعات نيست يعني چه؟ قرار است نويسندگان کتابي بنويسند که که در خدمت تعريف هويت و ديدگاه نويسندگان و منتقدان مطبوعات باشد؟ آيا هنگام اعلام شرايط شرکت در مسابقه اين شرايط ذکر شده بود؟
اينکه برگزار کنندگان اين جايزه همواره نگاه مشوقي به نوآوري در رشته ادبيات داستاني داشته اند غير قابل انکار است اما در اين صورت بدون شک بايد مرزي براي سبک نويسندگان و نوآوري تعريف شود. اگر آقاي صفدري که سال گذشته به خاطر کتاب من ببر نيستم .... برنده کتاب سال شدند در طي سالهاي آينده کتابي بنويسند با وفاداري به همان سبک و سياق اما بسيار قوي تر از کتاب من ببر نيستم... با اين سياست دبيران نبايد برنده جايزه شود؟ چرا که لااقل نسبت به کارهاي قبلي اين نويسنده نوآوري نداشته است؟ اگر اينطور نيست چرا کتاب من تا صبح بيدارم آقاي مدرس صادقي برنده جايزه نشده است. چون نسبت به کارهاي قبلي همين نويسنده نوآوري نداشته است؟ نسبت به کارهاي ديگر نويسندگان چطور؟
کاش دوستان متولي اين جايزه اين گونه ابهامات را روشن ميکردند.
فکر ميکنم با اين ذهن کلاسيکي که من دارم انتخاب کتاب سال يعني اين که از بين کتابهايي که در سال 1382 منتشر شده اند يکي به عنوان بهترين انتخاب شود. رقابت انتخاب بهترين کتاب سال نسبت به آثار منتشره در سالهاي گذشته نيست همانطور که نسبت به ادبيات کشورهاي ديگر هم نيست. تنها، انتخاب کتابي به عنوان بهترين کتاب سال براي تشويق نويسنده گان و گسترش فرهنگ کتاب خواني است.

Tuesday, September 28, 2004

مقاله اي در مجله شماره 67 کتاب ماه ادبيات و فلسفه چاپ شده بود به نام از بابل تا ديلماج تا مترجم امروزي به قلم برنارد لويس و ترجمه حسن کامشاد.
براي خالي نبودن عريضه چند نکته از اين مقاله را اينجا مياورم.
1- قديميترين بحث ترجمه درباره ترجمه متون مقدس از عبراني به آرامي است. يهوديان از همان ابتدا بر آن بودند که ترجمه نوشته هاي مقدس جايز است و تورات عبري به آرامي سپس به يوناني و به ساير زبانها برگردانده شد
2- در نظر مسيحيان ترجمه انجيل نه تنها جايز بلکه واجب است و برخي از ترجمه ها خود تقدس دارند. از جمله ترجمه لاتيني کتاب مقدس به نام وولگات
3- موضع مسلمانان کاملا متفاوت است. ترجمه قران نه تنها تشويق نميشود بلکه مشخصا قدغن شده است. قران کتاب آسماني، غير قابل تقليد، خلقت ناپذير و جاوداني است،‌ و ترجمه آن عملي گستاخانه و بي اعتنايي به مقدسات محسوب ميشود. از قران البته ترجمه هايي شده است. اکثر مسلمانان امروزي عربي نميفهمند و کلام الهي مي‌بايد به نحوي به آنها افاده گردد. اين کار به صورت تفسير انجام ميپذيرد!
4- نياز به آموختن زبانهاي خارجي از ديرباز نزد مسيحيان احساس شده بود. مسيحيان زبان بومي اشان هر چه بود اگر ميخواستند فاضل و تحصيل کرده به شمار روند ميبايست دو زبان باستاني – لاتيني و يوناني- و اگر ميخواستند متون مقدسشان را به زبان اصلي بخوانند دو زبان ديگر- عبراني و آرامي- بياموزند. از اين گذشته خودشان هم به زبانهاي متعدد صحبت ميکردند: رشيد الدين فضل الله مورخ ايراني قرن چهاردهم،‌با شگفتي مينويسد که"‌فرنگان بيست و پنج لغت سخن ميگويند و هيچ طايفه زبان طايفه ديگر فهم نکند"
5- زبانهاي متعدد در نزد مسلمان يا از بين رفت يا بي اهميت گرديد. و هر گاه چيزي از آنها بر جا ماند به صورت مکتوب در متون و مناسک مذهبي بود. پس از گسترش اسلام تنها زبان عربي مهم شمره ميشد. مسلمان عربي زبان براي چه زحمت فراگرفتن زبانهاي کفار و وحشيان خارج از مرزهاي ديار اسلام را به خود دهد؟عربي همه احتياجات او را فراهم ميساخت، و اگر کسي را با او صحبتي است برود عربي ياد بگيرد. اين عينا حالتي نيست که امروزه در قسمتهايي از جهان انگليسي زبان به چشم ميخورد؟
6- اندکي بعد ابتدا يک زبان(‌فارسي)‌سپس زبان ديگر(‌ترکي)‌به کشورهاي عربي زبان افزوده شد. اما در خاورميانه اسلامي و در شمال افريقا زبان ديگري نبود هر چه بود نوعي گويش محلي بود نويسنده عربي در قرون وسطا ميگويد:" زبان کامل زبان عربي است و کمال بلاغت سخنوري اعراب است،‌ بقيه ناقص اند. زبان عربي در ميان ساير زبانها همچون اندام انسان در ميان حيوانات است. همانگونه که انسان اشرف مخلوقات است زبان عربي هم غايت کمال زبان بشري و هنر نويسندگي است.
7- اما در جنگها و يا قراردادها اقتصادي استفاده از ديلماج اجتناب ناپذير مينمود. اولين ديلماجها شامل دريانوردان،‌ اسرا،‌ و پناهندگان بودند که زبان دومي را ياد گرفتند.
8- بيشتر دولتهاي اروپايي دير يا زود بر آن شدند که نميتوان به اين افراد تکيه کنند و چاره اي نيست جز اين که جوانان خود را آموزش دهند. جوانان انگليسي فرانسه اتريشي و روسي ماموريت يافتند که زبان بياموزند. فرانسويان با نوعي کار اموز زبان به اين امر پرداختند. اينها را پس از آموزش مقدماتي در سفارت آن کشور در سمتي که امروز انترن ميخوانيم به خدمت ميفرستادند. اتريشيها در مرحله اي اصرار داشتند که حتي خود سفيرشان هم ترکي صحبت کند. روسها به گواهي ادلوفس سليد روش بسيار ساده تري به کار بستند،‌ هر وقت چيزي ميخواستند ميگفتند:"‌چنين کن و گرنه جنگ اعلام ميکنيم" و اين از قرار معلوم معمولا کارساز بود.
9- يکي از موضواعات مهم ترجمه غلط (‌نه از روي سهو بلکه عمدي)‌بوده است نامه هاي سلاطين عثماني به ملکه انگليس و پاسخهاي ملکه به آنان در دست است مکتوبات سلطان البته به ترکي است و ترجمه اي هم به ايتاليايي ضميمه دارد که انگليسيها بتوانند بفهمند. از ديدگاه عثمانيان، سلطان عثماني فرمانرواي جهان بود،‌خارجيان يا دشمن بودند يا باج گزار، و اصول تشريفات عثماني اجازه نميداد براي اينان القابي به کاررود. به اين ترتيب در نامه اي به ملکه با اينکه همه دوستانه و مودبانه اند وي "ملکه ولايت انگليس" خوانده شده است. امپراتور مقدس روم را با همه کبکبه اش در وين"‌پادشاه وينه" ميناميدند خود نامه ها هم لحن مشابه اي دارد مثلا وقتي سلطان نامه اي به ملکه انگلستان ميفرستد جان کلامش اين است که خوشوقت ميشود وي را به باجگزاران تخت و تاج امپراتوري خود بيفزايد، و اميدوار است وي به زبان رسمي"‌در طريق ايثار و سر سپاري کماکان ثابت قدم باشد" هيچ يک از اين جملات در ترجمه ايتاليايي که براي سفير انگليس شد و او به انگليسي به لندن فرستاد وجود ندارد.
10- اين رويه رفته رفته مشکل ساز ميشد مترجمهاي در استخدام مرتب متن پيغامها را تغيير ميدادند. نگراني سفرا از اين بابت غالبا بر زبان مي آمد. سفيري که با وزير خارجه مذاکره ميکند، بايد بداند طرف دقيقا چه ميگويد. مقداري پيرايش و ويرايش مجاز است ولي تحريف،‌جعل جو حاکم بين دو حکومت، قابل قبول نيست. اين نارضايتي در جانب عثماني ديده نميشود.
11- اجماع ادبي در مورد ترجمه به طور کلي بدبينانه است. احمد هاشم وقتي از او پرسيدند که جوهر شعر چيست گفت:" آنکه در ترجمه از دست ميرود" فرانسوي شوخ طبعي ترجمه ها را به زنها تشبيه کرده است:" بعضي زيبايند، بعضي وفادار، کمتر هر دو صفت را دارند" يک عبارت کلاسيک ايتاليايي لب مطلب را گفته است:"traduttore traditore"
مترجم، خائن

برنارد لوييس کتابي بسيار خواندني دارد به نام خاورميانه، دو هزار سال تاريخ،‌از ظهور مسيحيت تا امروز که به قلم همين مترجم و توسط نشر ني منتشر شده است.

Wednesday, September 22, 2004

در کتاب WHO IS WHO ويژه شاعران قرن بيستم براي نمونه حتي يک خط شعر از شاعران ايراني چاپ نشده است. مطبوعات سال گذشته در مجموع هفت دليل را بر اين امر دخيل دانسته اند:
1- دولت 2- ايرانيان مقيم خارج 3- صهيونيسم 4- صدا و سيما 5- فرهنگستان 6- خط 7- بومي بودن
اينها دلايلي است که توسط آقاي موسوي فريدني در مجله دنياي کتاب در شماره 169 فهرست شده اند اما آقاي موسوي فريدني ضمن اينکه اين مسائل را رد نميکند مشکل ديگري را عنوان ميکند:
" آخرين دستاورد ما که ارزش جهاني دارد از مقوله معماري است: مدرسه چهار باغ اصفهان. پس از آن ديگر هيچ عنصر معماري اي پديد نياورديم که همتراز آن باشد.... معماري به کنار نام کدام ايراني در تاريخ اختراعات و اکتشافات جهان ثبت شده است؟ کدام راز علمي يا فلسفي را در اين 300 سال گشوديم.
در شناخت خودمان اعم از تاريخي علمي فرهنگ و ادب کدام اثر ارزنده را پديد آورديم؟ فرهنگ و ادب پيش از اسلاممان را که به ما بازشناساند؟ شاهنامه را کيان بودند که نقد و تحليل کردند؟ بهترين چاپ انتقادي آن را روسها کردند يا خودمان؟ مولوي را نيکلسون خيام را فيتز جرالد و حافظ را گوته به جهانيان معرفي کردند. ما خودمان چه کرديم؟"
ضمن اين که بعضي نکات درست در اين نوشته وجود دارد اما گويا نويسنده محترم به عمد يا غير عمد آثار شاعري مثل زنده ياد شاملو يا فيلمسازي مثل عباس کيارستمي يا خدمات فروغي و قصه هاي هوشنگ گلشيري را به کل ناديده گرفته است. در زمينه علمي و اکتشافات حرفي نميزنم که محققان ايراني اگر کاري ميکنند در ايران نيست و به اسم کشور جديدي که ساکنش شده اند اين خدمات معرفي ميشود.
اما به اين شکل زير سئوال بردن همه چيز مشکلي را هم حل ميکند؟

Sunday, September 19, 2004

ماهنامه سفر وابسته به مجله صنعت حمل و نقل سرانجام موفق شد امتياز چاپ يک مجله مستقل را به دست بياورد. قرار بود اين مجله به صورت ماهنامه منتشر شود اما از زمان چاپ شماره دوم اين مجله در آغاز سال تا هنگام انتشار شماره سوم که چند روز پيش بود نزديک دو فصل فاصله افتاده است.
ماهنامه سفر نسبت به زماني که به عنوان ويژه نامه مجله صنعت حمل و نقل منتشر ميشد به کل پوست عوض کرده است. از آگهي مخصوص اين مجله خبري نيست ماهنامه تمام رنگي شده است با صفحات گالينگور. کيفيت چاپ عکسهاي مجله در مقايسه با نمونه هاي مشابه وطني بسيار بالا است اما هنوز فاصله زيادي با مشابه هاي خارجي دارد که گمان ميکنم اين ضعف از مشکل چاپخانه هاي ما باشد.
مقاله هاي ماهنامه شامل دو بخش کلي سفرهاي داخلي و خارجي است. از بخش سفرهاي خارجي دو مقاله خواندني مربوط به سفر به مالزي و نپال هستند که عکسهاي ديدني دارند(‌کاش اين مجله فکري هم به حال سايتش بکند)
در بخش ايرانگردي دو مقاله در مورد باغ شازده (‌در کرمان)‌با دو عکس ديدني از اين باغ و معرفي مجن ماسوله کوير دارد راستش براي من ايراني باعث شرمساري است که براي اولين بار با اين دو مکان ديدني از طريق اين مجله آشنا شدم.

Saturday, September 18, 2004

از مجموعه داستانهايي که آقاي شجاع الدين شفا نزديک پنجاه سال قبل ترجمه و منتشر کرده بود 14 قصه در يک مجموعه به تازگي به انتخاب نشر نخستين منتشر شده است به نام ليلا دختر ايراني.
اکثر داستانهاي اين مجموعه در ارتباط با ايران و مشرق زمين هستند و از نويسندگان صاحب نامي چون واندا واسيلوسکايا- او هنري- رابرت هيچنز- سيدوني گابريل کولت- جوزپه دروسي- پير لوتي- و ايوان تورگنيف.
نکته جالب در اين مجموعه داستان اين است که ناشر محترم حق مترجم را به طور کامل به جا آورد است در بخشي از مقدمه اين کتاب ميخوانيم
بديهي است چنانچه اين کارتوسط آقاي شفا( که از مترجمان و نويسندگان فاضل و مردي اديب ميباشند) انجام ميگرفت طبيعتا جاي حرف و ...
و در جمله آخر اضافه ميکند که کليه حقوق مترجم محفوظ است و ناشر نيز خود را موظف به حفظ حقوق مزبور ميداند.
اين مقدمه را مقايسه کنيد با مقدمه اي که نشر اميرکبير روي ترجمه کمدي الهي آقاي شفا زده بود. دو صفحه فحاشي به آقاي شفا و لقب مزدور و خود فروخته و قلم فروش را به ايشان داده بود و کوچکترين حقي هم براي مترجم محترم قائل نشده بود.

Tuesday, August 17, 2004

درباره صد رمان خواندنی-8
ووترینگ هایتز در حقیقت اسم و شایسته است که اصلا ترجمه نشود. مترجم اسم این کتاب را بلندیهای بادگیر گذاشته است.(‌ترجمه
پرویز پژواک) با اسم فرعی عشق هرگز نمیمیرد که گویا اسمی ایرانی برای جلب مشتری است.
امیلی برونته به همراه دو خواهر دیگر نویسنده اش آن برونته و شارلوت برونته زندگی حیرت آوری داشته اند. این زندگی گویا به فیلم هم تبدیل شده است و در دینای ادبیات خانم دافنه دو موریه رمانی به اسم دنیای جهنمی( این نام ترجمه فارسی کتاب است) در مورد این خانواده عجیب و نابغه نوشته است.
. ويرجينيا وولف در مقاله زنان و داستان (‌ترجمه مژده دقيقي کيان شماره 54) پيشگويي ميکند:
" بايد بگويم زنان در آينده کمتر رمان خواهند نوشت ولي رمانهاي بهتري مينويسند و نه تنها رمان که شعر و نقد و تاريخ ولي در اين پيشگويي بي ترديد به آن عصر طلايي و احتمالا افسانه اي نظر داريم که در آن زنان چيزهايي در اختيار خواهند داشت که مدتهاي مديد از آنان دريغ شده است. فراغت و پول و اتاقي از آن خود."
مشکلاتي که زنان در عصر اميلي برونته يا حتي در زمان وولف با آن دست در گريبان بوده اند باعث اين پيشگويي شده است. ظاهرا اين مشکلات در محتواي رمانهاي خواهران برونته خود را عيان ميکند. در کتاب رمان به روايت رمان نويسان صفحه 143 ميخوانيم
" ميبينيم که در داستانهايش چگونه شخصيتهاي زن که عموما زنان معمولي و سر راستند، از فرط عشق و شهوت به ستوه آمده اند. با اينهمه از روز روشنتر است که شارلوت برونته نسبت به خواهرش اميلي برونته از استقلال روحي به مراتب کمتري برخوردار است و اين اميلي است که از اين نظر در ميان رمان نويسان انگليسي در قرن نوزدهم به حق بي همتاست.
اميلي برونته طبع شعر داشت و اگر مرگ زود هنگامش در سي سالگي به دنبال مرگ برادرش نبود شايد دنيا شاهد يک شاعر بي مانند ميبود:
جملات آخر رمان بلنديهاي بادگير را به ترجمه آقاي حق شناس بخوانيم. يک شعر ناب است:
" در ميان( گورها) شان درنگ کردم، زير آسمان بي آزار، و به پروانگان چشم دوختم، که لابلاي برگ و پونه هاي بيشه پرپر ميزدند، و به سنبل کوهي چشم دوختم، و به باد ملايم گوش دادم که لاي علفها نفس ميکشيد،‌و در عجب ماندم که چگونه هرگز کسي ميتواند به خواب نا آرام بيانديشد براي خفتگان خاک آرام."

مطلب قبلی

Saturday, July 31, 2004

در خوش بينانه ترين حالت روزنامه شرق رودست بدي خورد. خبري كه روز پنجشنبه در روزنامه شرق در مورد مهاجراني چاپ شده بود تنها يك خبر بود و به استناد گفته هاي خانم كديور كه بخشي از خبر بود اين روزنامه ناچار شد جوابيه مفصل خانم يوسفي را منتشر كند. روزنامه البته با زيركي در توضيح كوتاهي كه در همان صفحه اول چاپ شده است اشاره ميكند كه چاپ اين جوابيه به اصرار و فشار آقاي مرتضوي بوده است.
چاپ تكذيبيه يا جوابيه روي خبر البته جزو موارد عجيبي است كه فقط در ايران ميتواند باب شود. روزنامه شرق در انتهاي خبر گفته است كه ديگر وارد اين موضوع نميشود.
اين حقيقتي است كه مردم از سياست زده شده اند. روزنامه شرق اگر وارد مسائل سياسي نشود توقيفش را به تاخير انداخته است. ( هر چند كه من معتقدم اين سرنوشت گريز ناپذير اين روزنامه است) ما به مطالب غير سياسي هم راضي هستيم. اما سياست هم جاذبه خاص خود را دارد حداقل براي روزنامه نگاران

Wednesday, July 21, 2004

كتاب خانه ماسه و مه دوبار به فارسي برگردانده شده.
بار اول با ترجمه آقاي مهدي قراچه داغي و دوم با ترجمه آقاي غبرايي.
من هر دو ترجمه را تهيه كردم. براي توصيف ترجمه آقاي قراچه داغي ميتواند لغت بسيار بد را به كار برد. ايشان حتي فصل مربوط به مشاوره راونشناس را به كل حذف كرده اند. بعضي كلمات و اسامي را هم غلط ترجمه كرده اند. متاسفانه چاپ دوم كتاب ايشان تازگي منتشر شد.
ترجمه آقاي غبرايي بوي شتابزدگي ميدهد(‌البته براي كتابي كه چندان ارزش ادبي ندارد ميتوان اغماض كرد اما حالا يه سري به صحراي كربلا بزنم و بگويم ايشان ترجمه شتابزده بسيار بدي از كتاب ساعات ارائه داده اند كه پدر مرا درآورد تا تمامش كردم. كتاب بسيار سخت خوان شده است و ايرادات چاپي و ترجمه كتاب سر به آسمان ميزند.)
پخش كتاب آقاي غبرايي توسط نشر علم و با نام خانه روي آب انجام گرفته است.

Wednesday, July 14, 2004

اين فيلم خانه ماسه و مه را روي دي وي دي ديدم. به خاطر محدوديتهايي كه در ساخت فيلم هست حاصل كار بسيار ضعيفتر از متن كتاب در آمده است. بازي بن كينگزلي عالي بود با آن قيافه شرقي و جذبه اي كه نقش تيمسار بسيار بهش ميامد.
بعضي رفتارها اين هنرپيشه با رفتار اصل بسيار متفاوت بود. زماني كه دست روي سينه ميگذاشت( به نشانه اخلاص)‌يا روي زمين مينشست كه غذا بخورد يا زماني كه چند كلمه جزيي با پسرش فارسي صحبت ميكرد.
دعوت از اندي براي خوانندگي آن مراسم عروسي حيرت آور بود. مسلما يك تماشاگر خارجي اين خواننده را جزو خوش صداترين هاي ايران ميشناسد كه براي اين فيلم دعوت شده است. حتي تصورش هم براي بسياري از ايرانيان سخت است.
بازي خانم آغداشلو چندان چيز جديدي نداشت. براي ما ايرانيها كه به تعداد بي نهايت فيلم ايراني همراه با گريه و زاري زنان ديديم چيز جديدي نداشت.
دوست دختر ايراني نويسنده فرهنگ ايراني را بسيار خوب براي نويسنده تشريح كرده است. در متن كتاب حتي يك نكته پرت از رفتار خاص ايرانيها ملاحظه نميكنين.

Sunday, June 13, 2004

اگر به کتاب‌هاي رايانه‌اي علاقه داريد حتما به اين سايت يک سر بزنيد

Tuesday, June 08, 2004

چاپ نوشته من در مورد زمين لرزه در روزنامه شرق شنبه گذشته، باعث شد که آقاي بهزاد کشميري پور در وبسايت خودشان و همچنين در خبرنامه گويا شوخي نامه‌اي در مورد اين مقاله بنويسد. گويا حس شوخي ( هر کار ميکنم نميتوانم نوشته ايشان را طنز بنامم) گل کرده بود و جمله به جمله بعضي از بخشهاي نوشته را انتخاب کردند و چيزي در مورد آن نوشته‌اند.
من اهل مجادله قلمي نيستم. چرا که ميدانم خواه ناخواه به فحاشي ميکشد. اما به نظرم آمد چند جمله در مورد نوشته آقاي کشميري پور بنويسم.
1-اين نوشته اول بار در وبلاگ من حدود دو سال قبل نوشته شده بود. لحن آن کاملا مناسب فضاي وبلاگ است مخاطب من در آن زمان دوستاني بودند که کامپيوتر داشتند و به اينترنت دسترسي داشتند و ميتوانستند وبلاگ مرا بخوانند. روزنامه شرق نوشته را بدون اينکه به من اطلاع بدهد با حذف بعضي قسمتها در روزنامه چاپ کرد. اطمينان دارم اگر قرار بود نوشته را باز نويسي کنم تغييراتي در آن ميدادم.‌ منظورم تغيير در لحن نيمه جدي آن نيست، منظورم به قول آقاي کشميري پور نوشته جامع تري است که به درد همه اقشار بخورد.
2- از بين ايراداتي که آقاي کشميري به نوشته گرفته‌اند بسياري ارزش مطرح شدن در اينجا را ندارد اما در مورد مدت زمين لرزه که ايشان ادعا کرده‌اند زمين لرزه بم دوازده ثانيه طول کشيد کمي برايم عجيب است. اگر زمين لرزه بم دوازده ثانيه طول ميکشيد مطمئنا ميزان خرابي و تلفات به اين حجم نمي‌شد. آقاي عندليبي مدير کل زمين شناسي جنوب کشور در مصاحبه با ايرنا مدت اين زمين لرزه را يک دقيقه عنوان کرده اند و دليل اصلي ويراني گسترده بم را مدت طولاني آن دانسته‌اند. البته مطمئنا هر چه ازکانون زمين لرزه دور شويم مدت و شدت اين لرزش کمتر ميشود شايد منظور آقاي کشميري پور يکي از روستاهاي اطراف بم بوده است.
3- آقاي کشميري پور در بيشتر مواردکاملا شبيه به دولت جمهوري اسلامي فکر ميکنند. ايشان ادعا ميکنند راهنماي عملي زنده ماندن عملا غير عملي است چون:
می‌توان نتیجه گرفت که در سراسر این شهر چند میلیونی کمتر بنایی است که در مقابل زلزله مقاوم باشد!
با منطق ايشان گويا بهتر است در همان مکاني که هستيد باقي بمانيد و حتي ميتوانيد مثل شهردار محترم دست به دامان دعا شويد تا زلزله نيايد. هر کار بخواهيد بکنيد به جز اينکه به فکر مقاوم سازي و يا تعويض ساختمان محل اقامت خود باشيد.
4- آقاي کشميري پور ايراد گرفته اند که ماشين ندارند و اين راهنما به دردشان نميخورد و مردم ميز آرايش ندارند و کوله پشتي کودکان ندارند و کوهنورد هم نيستند و ... پاسخي بر اين ايراداتشان ندارم. مطمئنا خواننده به قدر کافي عاقل هست.
5- من در مورد دزدي از منازل که پس از هر زلزله‌اي اجتناب ناپذير است مبنا را شرافت ملت ايران قرار دادم. ايشان گويا به شرافت دزدان بيشتر اعتقاد دارند که نگران راهنماي عملي دزدي براي اين قشر هم هستند.
6- آقاي کشميري پور وقتي از بناهاي سست تهران و عدم آموزش همگاني توسط دولت ايراد ميگيرند لحن نوشته‌اشان به گونه‌اي است که گويا گناه نالايقي دولت جمهوري اسلامي متوجه اين جانب است.
7- تضاد موجود در مقاله آقاي کشميري پور برايم عجيب است. از طرفي معتقدند که در مورد مسائل جدي جدي حرف بزنيم آنوقت خودشان مقاله‌اشان را با چاشني شوخي همراه کرده‌اند. ( در سايت اين آقا مقاله در بخش طنز آورده شده است) البته شايد طبيعي باشد براي کسي که سالهاست در سوئد زندگي ميکند دلشان براي سوز و گداز و اشک و گريه تنگ شده باشد و مايل باشند هر خط نوشته اشک خواننده را در بياورد. من در ايران زندگي ميکنم و نه ماه از سال را عذادار هستم و زياد ميل ندارم در وبلاگ خصوصي خودم اين گونه بنويسم. ضمن اينکه با ايشان موافقم که زلزله اصولا شوخي بردار نيست. البته برداشتها کاملا متفاوت است. دي ماه گذشته که اين راهنما در خبرنامه گويا( با اسم شخص ديگري) منتشر شد خانمي در وبلاگم فحشم داد که با اين نوشته خواب خوش را برما حرام کرده اي.
ديکته ننوشته غلط ندارد.

Monday, June 07, 2004

تصويب قانون جديد جهت برخورد با وبلاگها و وبسايتها براي کساني که دست اندر کارند جاي سئوال زياد باقي گذاشته است.
آقايان قانونگذار احتمالا خوب ميدانند که بيش از هشتاد در صد وبلاگها خواننده اي کمتر از چهارصد نفر در روز دارند که درصد زيادي از اين افراد اصولا در ايران زندگي نميکنند. لازم است تبصره اي به قانون اضافه بکنند که تشويش اذهان عمومي هموطنان عزيز ساکن بلاد غرب هم شامل اين قانون ميشود. از طرفي هيچ کس براي مطالعه صفحات وبلاگ دعوتنامه براي اشخاص نفرستاده است. هر کس به ميل خود به وبلاگ يا وبسايتي وارد ميشود و اگر مايل بود مرتب سر ميزند و اگر نه که عطا را به لقا ميبخشد. اين وسط نقش قوه قضاييه چيست؟ براي افراد تعيين تکليف ميکند که حضور در فلان وبلاگ باعث تشويش اذهانش شده است؟
براي وبلاگي مثل وبلاگ من که در بهترين حالت فقط 100-120 نفر خواننده دارد حالا گيريم مطلبي نوشتم که اذهان پنجاه درصد از خوانندگان را به هم ريخت، جزايش سه الي شش ماه زندان است؟ براي تشويش ذهن 50-60 نفر؟

Tuesday, June 01, 2004

اين مسئله پيشگويي زلزله عليرغم ظاهر علمي و دقيقي که دارد هنوز چند جاي سئوال براي من باقي گذاشته است.
ميتوانيد کل مطلب و دلايل علمي اين نوع پيشگويي را از اينجا بخوانيد.
آقاي شو در وب سايتشان از مردم خواسته که براي کمک به ادامه تحقيقاتشان پول به ايشان بدهند. کرديت کارت هم قبول است.
در آخرين يادداشتي که ديروز نوشته اند مثال زده اند که هر سر آشپزي با هر ميزان مهارت بدون مواد اوليه نميتواند آشپزي کند ( ظاهرا يک ضرب المثل چيني است) و از ايرانيان خواسته به او پول برسانند که بتواند هزينه نقشه هاي ماهواره اي را بپردازد.
مسئله اينجاست که ايشان که پروفسور دانشگاه در کاليفرنيا هستند و تاکنون 34 مورد پيشگويي کرده اند که بيش از شصت درصدش درست از آب در آمده است به راحتي ميتوانند کساني را پيدا کنند که سرمايه مورد نياز را براي ادامه کارش در اختيارش قرار دهند.
شرکتهاي عظيمي که قصد سرمايه گذاري در منطقه اي را دارند دولتهايي که ميخواهند تا حد ممکن از خسارت جلوگيري کنند از آن جمله هستند. ايشان گويا استاد دانشگاه بودند و دانشگاههاي غربي سالهاست با اين گونه شرکتها براي تحقيقات همکاري ميکنند.
جمع آوري يک دلار يک دلار از طريق کرديت کارت و بعد هم آن نامه اعتراض آميز که گويا نيش قلمش متوجه ايرانيان است که هنوز در نظر غربيان جزو کشورهاي پولدار نفتي هستيم و حاضر نيستيم به اين آقا چند دلار کمک کنيم که جانمان را نجات دهد همچين کمي در شان يک استاد دانشگاه نيست
نوشته آخرش را بخوانيد:

Saturday, May 29, 2004

جايزه نخل طلاي کن امسال به کارگردان تپلي سينما آمريکا مايکل مور رسيد. فيلمسازي که هم بازيگر است و هم تهيه کننده و هم کارگردان. جالب سياست فرهنگي کشور فرانسه است که از طرفي به نمايندگي از مردم و فشر فرهيخته کشور از آمريکا متنفر است و از طرفي آنقدر دلباخته فرهنگ آمريکايي شده اند که ابلهي مثل کوئنتين تارانتينو را به رياست هئيت داوران اين دوره جشنواره انتخاب ميکنند. و به فيلمي از مايکل مور ( در رقابت با برادران کوئن و جيم جارموش) جايزه ميدهند. من البته هيچ يک از فيلمهاي اين آقايان را نديده ام اما برايم سخت است باور کنم ارزش هنري فيلم مايکل مور بالاتر از آن دو فيلم يا فيلمهاي ديگر جشنواره باشد و مسائل سياسي هيچ دخالتي در اين انتخاب ندارد.

روزنامه شرق امروز اين نوشته من در مورد زلزله را در صفحه اولش چاپ کرده است.
البته بدون ذکر منبع. با کمي تلخيص

Wednesday, May 19, 2004

درباره صد کتاب خواندني 7-

توي اينترنت دنبال مطلبي در مورد بورخس ميگشتم که چشمم به اين مقاله خواندني خانم آذر سلطاني از سايت فروغ افتاد.
عين نوشته ايشان را اينجا مياورم

بورخس:‌نويسنده اي بدون رمان
آذر سلطاني

اگر چه بورخس، نويسنده‌ی آرژانتيني، صدها شعر سرود و داستان نوشت و مقاله منتشر كرد، ولي او رماني ننوشت. بورخس را مي‌توان يكي از نويسنده گان جهان سوم به شمار آورد. او براي ادبيات كشورش هم‌چون يك بزرگ علوي براي ماست. بورخس چون هومر نيمي از عمر طويل خود را كور و نابينا بود. او در جواني زير تأثير ادبيات انگليسي واقع گرديد، چون مادربزرگ‌اش تبعه‌ی انگليس بود. از نظر سياسي بورخس ضدفاشيسم و مخالف حكومت پرون در كشورش بود. او ضدمبارزه‌ی مسلحانه در آمريكاي لاتين به رهبري چه گوارا نيز بود. شايد به اين دليل سوسياليست‌ها او را نويسنده‌اي راست‌گرا مي‌دانستند. منتقدان مي‌گويند، گرچه بورخس ناسيوناليست نبود، ولي به دموكراسي هم باور نداشت. بورخس خود مدعي بود كه در جواني مدتي آنارشيست و پاسيفيست بود و در تمجيد از انقلاب اكتبر در شوروي شعر سروده و در مجلات آن زمان منتشر كرده است.
دوست‌داران بورخس با اظهار تأسف مي‌گويند كه او از جمله نويسنده‌گان مهم جهاني‌ست كه هم‌چون جويس و پروست جايزه‌ی نوبل ادبيات را دريافت نكرد. خانم ماريا قدامه، بيوه‌ی او، به مناسبت صدمين سال تولدش در مصاحبه‌اي گفت: "در حال حاضر، چهارده محقق قصد نوشتن بيوگرافي بورخس را دارند، هشت نفر از آن‌ها با ما تماس گرفته‌اند، ولي فقط يكي از آن پروژه‌ها را مي‌توان جدي و جالب به حساب آورد." اين هم از جمله نقش‌هاي مهم بيوه‌ها در ادبيات است.
در تاريخ رسانه‌هاي جمعي هيچ نويسنده‌اي به قدر بورخس مورد مصاحبه قرار نگرفت. به نظر صاحب‌نظران، بورخس تبحر خاصي در دست‌كاري و دست انداختن مصاحبه‌گران داشت. او به سبب يك بيماري ارثي خانواده‌گي، حدود نيمي از عمر خود را در كوري و نابينايي به‌سر برد، به اين دليل تا شصت ساله‌گي نزد مادرش زيست. درباره‌ی بورخس گفته مي‌شود كه گرچه تمام عمر عاشق بود، ولي هيچ گاه شعر و داستاني عاشقانه ننوشت. در سال 1970 در يك همه‌پرسي آزمايشي براي دريافت جايزه‌ی نوبل،او بيش از سولژنيتسين برنده‌ی جايزه نوبل رأي آورد.
بورخس درسال 1899 در آرژانتين به دنيا آمد و در سال 1986 درسوئيس درگذشت. او از خانواده‌اي مرفه و تحصيل‌كرده بود. پدرش استاد روان‌شناسي دانش‌گاه و وكيل دادگاه بود. به دليل انگليسي بودن مادربزرگ، بورخس زبان انگليسي را مناسب‌ترين زبان براي سرودن شعر مي‌دانست. اواز پانزده ساله‌گي در اروپا به تحصيل پرداخته بود. در سال 1955 بعد از اين كه گروهي از نظاميان عليه ديكتاتوري پرون كودتا كردند، او مدتي رئيس كتاب‌خانه‌ی ملي پاي‌تخت كشورش بود. بورخس يكي از مهم‌ترين نويسنده‌گان قرن بيستم است كه روي ادبيات مدرن كشورهاي اسپانيايي زبان در آمريكاي جنوبي تأثير بزرگي گذاشت. او پايه‌گذار ادبيات مدرن آرژانتين نيز هست. بورخس در سال 1921 بعد از برگشت به وطن، پايه‌گذار سورئاليسم خاص وطن خود گرديد. او يايه‌گذار فوتوريسم اسپانيايي در مادريد نيز بود. صاحب‌نظران بورخس را يكي از آغازگران ادبيات پست‌مدرن و مكتب رئاليسم جادويي آمريكاي لاتين مي‌دانند. در زبان انگليسي سبكي وجود دارد به‌نام بورخسي كه واژه‌ی ادبي كافكايي را براي خواننده تداعي مي‌كند.
بورخس در جواني در مقاله‌اي با عنوان: نويسنده‌گي و جادو، بوتيقاي داستان‌سرايي مدرن را مطرح كرد. او در اين مقاله مي‌نويسد كه ادبيات تصوير واقعيت نيست، بلكه كوششي جهت رضايت و كنج‌كاوي خواننده است. به نظر بورخس، ادبيات هميشه خصوصي و اتوبيوگرافيك است. او مي‌گويد كه مشغوليت به ادبيات به او احساس رضايت و خوش‌بختي مي‌داده. بورخس به تقليد از هزار، شاعر باستان، مي‌نويسد كه شعر نبايد طولاني باشد و به نقل از ادگار آلن پو توصيه مي‌كرد كه يك شعر مدرن نبايد طويل‌تر از پانزده سطر باشد. اوكتاويو پاز در مقاله‌اي درباره‌ی بورخس نوشت كه او سعي كرد در تمام زمينه‌ها آدمي ميانه‌رو و متعادل باشد.
محققان، بورخس را از نظر فلسفي زير تأثير فلسفه‌ی كلاسيك ايده‌آليست انگليس مي‌دانند. بورخس مدعي بود كه آثار جان لاك، هابز، هيوم، بركلي، اسپينوزا، لايب‌نيتس را مطالعه كرده است. او مي‌گفت كه نويسنده هنرمندي‌ست كه در هرج و مرج جهان و محيط اطراف خود، با كمك ايده‌آل‌هايش مي‌خواهد نظمي به جهان انسان و فرد بدهد. نويسنده گر چه اسير تاريخ و شرايط ملي كشور خود است، ولي او با كمك نيرو و اراده‌ی فردي مي‌تواند جهان خاص خود را بسازد.
بورخس مي‌نويسد، قبل از اين كه در سال 1962 در آمريكا با يك فيزيك‌دان ايراني به‌نام فريد هوش‌فر آشنا شود، او با ادبيات، عرفان و فرهنگ ايراني، از جمله با زرتشت، فريدالدين عطار و كتاب هزار و يك شب، آشنا بود. بورخس دوست‌دار فرهنگ شرقي ازجمله ايراني، هندي، عربي و يهودي نيز بود. او مي‌گويد كه معشوقه‌هايش ادبيات، فلسفه و اخلاق هستند.
بورخس، غير از كتاب شعر و داستان كوتاه، چند مجموعه مقالات نيز منتشر كرد. از جمله آثار او «تاريخ ابديت، هزار تو، آلف، كتاب‌خانه‌ی شخصي، پرچم سياه، باغ كوره راه‌ها، تفتيش عقايد» و «تحسين سايه» هستند. او در كشورهاي انگليس، فرانسه و آمريكا، قبل از كشور خود مشهور شد. بورخس در سال 1961 هم‌راه ساموئل بكت، موفق به دريافت جايزه‌ی ادبي ناشران اروپايي گرديد. او از جواني به ترجمه‌ی آثار كافكا، فاكنر، آندره ژيد و ويرجينيا ولف پرداخت. بورخس هنري جيمز، كنراد، آلن پو و كافكا را معلمان ادبي، و بودا، شوپنهاور و عطار را از معلمان فلسفي خود مي‌دانست. چه بسا درك و شهرت بورخس در ايران شايد به همين سبب باشد!

چند خط اضافي
بورخس را اول بار زنده ياد مير علايي به ايرانيان معرفي کرد. با ترجمه چند داستان و يک مصاحبه چند شعر و يک مقاله درباره بورخس در کتابي به اسم ويرانه هاي مدور. چندي بعد ميرعلايي همين کتاب را با داستانهاي اضافه ديگر به اسم هزارتوهاي بورخس منتشر کرد.
دو تا از بهترين ترجمه هاي آثار اين نويسنده بعد از انقلاب انجام شد اول اولريکا با ترجمه آقاي ميرعباسي که ظاهرا اولين ترجمه از آثار بورخس از متن اسپانيولي است و دوم کتابخانه بابل و 23 داستان ديگر به قلم کاوه سيد حسيني.
اين داستان بسيار بسيار کوتاه از بورخس را بخوانيد و اگر قبلا خوانده بوديد باز هم بخوانيد و لذت ببريد.

مطلب قبلي در اين مورد

Sunday, May 16, 2004

14-نشردانش ايران بالاخره کتاب پرسش و پاسخ کودکان را بعد از دو سال تاخير منتشر کرد. تاخير اينقدر طولاني شد که ديگر دوران سئوال‌هاي کودکانه فرزندم گذشته است. وقتي دليل اين‌همه تاخير را پرسيدم به وزارت ارشاد ارجاع داده شدم. تعجب نکنيد کودکانتان حق ندارند از بارداري و مذهب و جنسيت و ... سئوال زيادي کنند. اگر هم سئوال کردند يک کشيده پاسخش است.
15- گلي امامي کتابي منتشر کرده به اسم پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون کند(How Proust can change your life) اثر آلن دو باتن حتي اگر در جستجوي زمان از دست رفته را نخوانده ايد اين کتاب را از دست ندهيد.
16- مهدي غبرايي دو اثر از دو نويسنده ناشناخته در ايران را هم‌زمان به بازار کتاب فرستاد. اولي کتاب رانده و مانده (fasting, feasting) اثر آنيتا دساي نويسنده هندي که نامزد جايزه بوکر 1999 هم بوده است ناشر اين کتاب موسسه انتشاراتي آهنگي ديگر است. دومي کتابي از روت پريور جابوالا به اسم گرما و غبار (heat and dust) که نشر افق آنرا منتشر کرده است. خانم جابوالا زاده آلمان از پدر و مادري لهستاني است. اين کتاب برنده جايزه بوکر شده است. ناشر نشر افق.
17- تنها رمان قابل اعتناي پليسي که امسال منتشر شد را نشر افق منتشر کرد: قاتل روباه است اثر الري کويين. بخش‌هاي اول اين کتاب مدتي به صورت پاورقي در همشهري دوم منتشر ميشد.
18- نشر افق يک پک از کتاب‌هايش را در هم! با تخفيف بيست درصدي مي‌فروخت و همان کتاب‌ها تک تک با تخفيف ده درصدي. متاسفانه در پک کتابش آخرين اثر ترجمه شده پل آستر به اسم ارواح هم بود. مطالعه دو کتاب قبلي اين نويسنده عذابي براي من بود که از ارواح فراري شدم. البته شما چندان اين نوشته را جدي نگيريد کتاب برج اثر جي جي بالارد برايم همين عذاب را داشت همينطور کليه آثار يک نويسنده نامدار ايتاليايي که لااقل يکي از آثارش شاخص آثار پست مدرنيسم است و آنقدر در ايران طرفدار دارد که من جرات نمي‌کنم اسمش را بياورم. فکر مي‌کنم من با آثار پست مدرن مشکل دارم.
19- در کمال پوست کلفتي کتاب امپراتوري خورشيد آخرين کتاب جي جي بالارد را که آقاي بهرامي ترجمه کرده‌اند، خريدم. ناشر چشمه. ايشان هم جزو نويسندگان پست مدرن در ايران معرفي شده‌اند. هنوز لذت بعضي از داستانهاي کوتاه اين آقا در کتاب منطقه مصيبت زده شهر زير دندانم است.
20- نشر کاروان با همکاري انديشه سازان دو جلد کتاب فسقلي( يک کم کوچک‌تر از جيبي) منتشر کرده است. مجموعه داستان آلماني و اروپايي به اسم نقطه سر خط ترجمه آقاي عبداللهي و کتاب دوم گزيده داستانهاي انگليسي به اسم سوپ بهشتي. ترجمه خانم بهاره جمشيدي.
21- نشر موج هم چند داستان کوتاه از جوزف کنراد منتشر کرده به اسم امي فاستر( A my Foster and other stories). نويسنده اي که به خاطر زبان فاخرش کمتر مترجمي به سراغ آثارش ميرود. کتاب تير خلاص (The Coup de Grace)مجموع داستانهاي کوتاه امبروز بيروس نويسنده چيره دست آمريکايي را هم نشر نادر منتشر کرده است. از اين نويسنده چند داستان در مجموع داستان‌هايي که منتشر شده بود به طور پراکنده خوانده بوديم. جالب از همه مسئول محترم نشر نادر بود که به من گفت ترجمه اين کتاب ترجمه‌اي بسيار معمولي است و ممکن است زياد رضايت شما را جلب نکند. صداقتش برايم حيرت‌آور بود.
22- آقاي دوايي هم‌زمان دو نويسنده چکي را به فارسي زبانان معرفي کرد. کتاب تنهايي پر هياهو(Prilis hlucna samta) اثر بهوميل هرابال که خوشبختانه از زبان اصلي به فارسي برگردانده شده است. (‌آقاي دوايي سالهاست در چک اقامت دارند) ميلان کوندرا در مورد اين نويسنده گفته بود که ... به يقين بزرگترين نويسنده‌اي است که امروز در سرزمين چک داريم. نشر کتاب روشن وابسته به نشر آبي ناشر اين کتاب است. طرح جلد اين کتاب يکي از زشترين طرح‌هاي جلدي است که در ايران منتشر شده است. يک اثر تيره و درهم و نامفهوم که رنگ تيره رنگ غالب آن است. مطمئن باشيد دليل اصلي شکست اين کتاب در بازار همان طرح زشت روي جلد آن است.
23- جنس گيلاس(Sexing the Cherry) اسم اثري است از جانت وينترسن ترجمه تينا حميدي. ناشر قطره. در معرفي اين کتاب ميخوانيم :‌ تغيير فرم نوشتار يکي از راه‌هايي است که وينترسن به کار مي‌گيرد تا خواننده را متوجه کنش خواندن خود نمايد و سرعت و ريتم مناسب خوانش را دريابد. قرائت آثار او به تمرکز احتياج دارد، گفتمان و يک عمل کاملا فعالانه است. بايد که به کتاب گوش دهيم و ريتم درست را دريابيم و در زمان، که در حال خلق شدن است حرکت کنيم....
24- نشر چشمه جلد چهارم کتاب صد سال داستان نويسي در ايران را منتشر کرد. اين کتاب به بررسي آثار ادبي کشورمان تا سال 1374پرداخته است. نشر چشمه مجموعه چهار جلدي صد سال داستان نويسي را در دو جلد منتشر کرده است و جلد چهارم را براي کساني که قبلا سه جلد قبلي مجموعه را خريده اند در هفتصد نسخه منتشر کرده است. اگر سه جلد قبلي اين اثر را تهيه کرده ايد براي تهيه جلد چهارم عجله کنيد.
25- نشر پيکان ناشر کتابهاي بازاري و پرفروش به تازگي با همکاري آقاي هرمز رياحي سعي در ارائه آثار متفاوت دارند. کتاب سي و دو هزار سال تاريخ هنر يکي از ثمره‌هاي اين همکاري است. با قيمت سي و هشت هزار تومان. کتاب مجموعه افسانه هاي برادران گريم در دو جلد هم محصول ديگر اين همکاري. اين انتشاراتي چاپ دوم ترجمه بسيار بد کتاب خانه شن و مه را با قلم آقاي قراچه داغي منتشر کرده‌اند. اگر قصد مطالعه اين کتاب را داريد به سراغ ترجمه آقاي مهدي غبرايي، نشر علم با نام خانه روي آب برويد.
26- امسال بر خلاف سالهاي گذشته از برنامه هاي تفريحي براي کودکان در جشنواره خبري نبود. نه نمايش و نه نقاشي و گريم و .... جشنواره امسال براي خردسالان هيچ جاذبه‌اي نداشت.
27- نشر نيلا که وبلاگ فعال و خوبي در طول جشنواره داشت چند کتاب جديد منتشر کرد که فيلمنامه بعضي‌ها داغشو دوست دارند گل سر سبدشان است. سال گذشته فيلمنامه آپارتمان را همين انتشاراتي منتشر کرده بود.
26- متاسفانه از يازده روز دوران جشنواره من فقط سه روزش را در ايران بودم. اين نوشته هم حاصل گردش سه روزه من در نمايشگاه است.

Saturday, May 15, 2004

گز ارش نمايشگاه کتاب
1- نمايشگاه کتاب ساعت يازده شروع ميشد و ساعت يازده شب به اتمام ميرسيد. فکر ميکنم تماشاي غرفه ها بعد از ساعت نه شب هم لطفي داشته باشد. متاسفانه مرخصي من تا قبل از ساعت نه شب بود.
2- امسال دستفروشان در نمايشگاه بيداد ميکردند. اين قشر زحمتکش نه تنها پياده رو طولاني درب شمالي نمايشگاه را از دو سو به طور کامل اشغال کرده بودند بلکه به راحتي به داخل نمايشگاه هم رخنه کردند. اقلامي که در داخل نمايشگاه به فروش ميرسيد : خودکار- اسباب بازي دلفين شناگر- و سيگار. شهردار مردمي يعني اين.
3- ناشر کتابهاي تن تن کار جالبي کرده بود. هر شش جلد کتابهاي اين شخصيت را در يک جلد منتشر کرد. به قيمتي غير قابل رقابت. کل کارهاي تن تن را ميتوانستيد در چهار جلد بخريد سي هزار تومن.
4- نشر هرمس دو جلد کتاب چاپ کرد که نفسم را بند آورد. کتاب سه تفنگدار و کنت مونت کريستو هر دو به ترجمه آقاي محمد طاهر ميرزا اسکندري. اگه بابا بزرگ کتابخواني داشته باشيد احتمالا ميتوانيد چاپ قديمي و سنگي اين کتابها را در کتابخانه اشان پيدا کنيد. آقاي ميرزا اسکندري ظاهرا از نوادر قاجار است و اين دو کتاب جزو اولين ترجمه هاي ادبي ايران محسوب ميشوند. ترجمه کتاب با زبان قاجاري انجام گرفته است و حسن کار در اينکه براي تجديد چاپ ويرايش هم نشده است. اين کتابي است که در دوران نوجواني بسيار از مطالعه اش لذت بردم. اگر حوصله داريد غفلت نکنيد.
5- نشر هرمس قرار است بالاخره کتاب مسيح هرگز به اينجا نرسيد اثر کارلو لوي را منتشر کند. مشکل اصلي اين کتاب البته در وزارت ارشاد است. خانم محترم مسئول غرفه به من گفتند که کتاب زير چاپ است. پارسال هم عين همين جمله را از يک نفر ديگر در همين غرفه شنيده بودم.
6- محمد بکايي اولين کتاب درست و حسابيش را منتشر کرد. باقي کتابهايي که تا به حال منتشر کرده بود همچين درست و درمان نبودند. ناشر نيلوفر. حتما در مورد کتابش بعد خواهم نوشت.
7- نشر خانه ادبيات کودک کتابهاي به اسم غولک ميفروخت که هم قد بچه ها بود( قطع يک متري) و روز آخر استقبال عجيبي از اين کتاب شده بود. وقتي من رسيدم فقط يکي از مجموعه کتابهاي تام و جري باقي مانده بود. يکي از کارتونهاي تام و جري تبديل به دوازده نقاشي شد و روي کتابهاي متري چاپ شد. کيفيت قصه گويي و نقاشي افتضاح.
8- چينش غرفه ها امسال شاهکاري بود از کارداني و درايت! غرفه ناشران عمومي از سالن پنج شروع ميشد و تا سالن نه ادامه پيدا ميکرد و بعد وقتي وارد سالن ده ميشدي با ناشران کتابهاي دانشگاهي برخورد ميکرديد. در عوض اگر کمي ميگشتيد ميتوانستيد ادامه غرفه ها را در سالن بيست و پنج و چند جاي ديگر بيابيد. ماکان عزيز حق دارد که اين غرفه ها را تبعيد گاه مينامد. خيلي فکر کردم استدلال اين روش چينش غرفه ها را بفهمم درنيافتم. و عادت دارم هر چيزي را که نميفهمم شاهکار بنامم!
9- امسال براي اولين بار مکانهايي تعبيه شده بود که به نام غرفه امانات نامگذاري شده بود. ميتوانستيد براي ادامه گردش کمي بارتان را سبکتر کنيد.
10- امسال هر از گاهي چشمتان به يک سايه بان و چند صندلي و يک تابلو به اسم استراحتگاه هم ميخورد.
11- غرفه ميلاد غلغله بود. جمعيت در راهروهاي باريک سالن ويژه فروش سي دي موج ميزد.
12- غرفه مطبوعات خلوت و دنج. بهترين مکان براي استراحت فکري. تنها جلوي بعضي روزنامه ها مثل روزنامه شرق شلوغ بود. البته شلوغي مجلات زرد که جاي خود دارد.
13- انتشارات امير کبير سه جلد از دايره المعارف ايرانيکا را چاپ کرده است. نگاهي به اين سه جلد کتاب انداختم. دو جلد آن بسيار ضعيف و رنجور و لاغر بودند. تمام هراس من از اين است که از تيغ سانسور اينگونه شده باشند. تا دريافت خبر موثق از خريد آن منصرف شدم. اما اسامي مترجمين قابل اعتنا بود. نشر اميرکبير البته ظاهرا جزو ناشراني است که به قدري سيستم سانسورش قوي است که حتي نيازي ندارند کتابشان را به وزارت ارشاد ارائه کنند.
...

Tuesday, May 11, 2004

اگر با ماشين شخصی قصد رفتن به نمايشگاه را داريد حواستان باشد که از پارکينگ نمايشگاه استفاده کنيد و نه از پارکينگ شهرداری که در خيابان سئول قرار داد.
به دو دليل ساده
اول استفاده از پارکينگ شهرداری يعنی طی مسافت زيادی با پای پياده و در شرايطی که کتاب زيادی خريد کرده باشيد زياد راحت نيست.
دوم اينکه پارکينگ شهرداری هزينه ای معادل دو برابر هزينه پارکينگ نمايشگاه از شما طلب ميکند.
سالهای گذشته حتی اگر دست اندر کار توليد کتاب هم بوديد ورود به نمایشگاه با ماشین شخصی کار راحتی نبود. ظاهرا دعوای بين شهرداری و مسئولان نمايشگاه اينبار به نفع مردم شده است.
سايت نمايشگاه کتاب
جستجوی آن عملا کار نميکند و عدم وجود جستجو برای چنين سايتی کارایی آنرا در حد یک دکور کرده است.
انشاله سال آينده

Wednesday, April 28, 2004

ضرب المثلي هست که ميگويد
فلاني با شورتش لج بود بهش ريد.
تعطيلي موسسه گوته به بهانه نمايش لوح يادبود در رستوران ميکونوس بدجوري تداعي کننده اين ضرب المثل است.
تنها نتيجه اين رفتار احمقانه اين است که يکسري دانشجويان ايراني از ادامه تحصيل زبان آلمانی در اين موسسه محروم شده اند. يا ناچارند به موسساتي که کيفيت بسيار پايينتر دارند مراجعه کنند.
دکتر ماشاله آجوداني در کتابش مشروطه ايراني به نکته اي اشاره ميکند که به طرز درد آوري درست و تلخ است. ما ايرانيان چه زماني که در سال ۵۷ انقلاب کرديم و چه الان که بيست و پنج سال از انقلاب گذشته است اصولا معني کلمه آزادي را درک نکرده ايم و براي به دست آوردن چيزي که درک نکرده ايم تلاش بيهوده ميکنيم.
مخالفان رژيم ايران با اينکه بيش از دو دهه در خارج از کشور و در کشورهايي که دمکراسي در آنها نهادينه شده است زندگي ميکنند باز هم در يک جلسه بسيار ساده شعر خواني يا قصه خواني يا حتي سخنراني که با مذاقشان سازگار نيست رفتاري ميکنند که تعدادي ديکتاتور کوتوله را به ياد مي آورد. اينان مطمئنا هيچگاه معني آزادي را نخواهند فهميد.
شاه سابق ايران مدت زيادي از عمرش را به تحصيل در کشورهاي اروپايي گذراند اما در بحبوحه انقلاب زماني که يکي از مرجع هاي معتبر خبر براي مردم، راديو بي بي سي شده بود از دولت انگليس ميخواست که جلوي ارائه خبر توسط اين راديو را بگيرد. عليرغم اقامت طولاني در اروپا به مغز کوچک شاه سابق خطور نميکرد که هر گونه دخالت دولت در روند ارائه آزاد اخبار ناقض دمکراسي است.
شهردار محترم تهران! از شهردار برلين خواست که از نصب اين لوح در محل سابق رستوران ميکونوس خودداري کند. شهردار برلين به ايشان پاسخ دادند که حتي اگر هم بخواهند نميتوانند جلوي اين کار را بگيرند چون تصميم به نصب اين لوح توسط شوراي محلي گرفته شده و شورا يعني نمايندگان مستقيم مردم. اين نمايندگان البته بدون نظارت استصوابي انتخاب شده اند.

خيلی وقت اينهمه دری وری يه جا نخونده بودم

Saturday, April 24, 2004

درباره صد کتاب خواندني ۶-
ساختار کتاب دکامرون بسيار شبيه به هزار و يکشب خودمان است. ده نجيب زاده ايتاليايي زماني که شهر فلورانس گرفتار بيماري طاعون ميشود از شهر خارج ميشوند و براي مدتي در قصري سکني ميگزينند و براي اينکه شبهاي طولاني و سخت را به راحتي سپري کنند قرار ميگذارند حضار هر شب داستاني تعريف کند.
اينگونه در طول اقامت ده روزه هفت زن و سه مرد نجيب زاده صد داستان کوتاه حکايت ميشود.
تفاوت داستانهاي دکامرون با هزار و يکشب خودمان دقيقا به تفاوت فرهنگي شرق و غرب مربوط ميشود. ديو و پري و جن و کارهاي جادويي جز جدايي ناپذير داستانهاي هزار و يکشب است و در داستانهاي دکامرون از اين موارد خبري نيست.
طعنه به کليسا و روحانيون فاسد کليسا دستمايه اصلي داستانهايي است که در ترجمه آقاي محمد قاضي حذف شده اند. سکس البته جز جدايي ناپذير بسياري از اين داستانهاست.
کشيشان داستانهاي دکامرون مرداني رياکار؛ دغل؛ دزد؛ ساده دل؛ حيز و طماع هستند. در يکي از داستانهاي مجموعه دخول شيطان در جهنم(‌شب اول حکايت دوم) دختر زيبا و نورسيده اي در طلب معبود سر به بيابان ميزند تا روح خود تزکيه کند و به سراغ ديرهاي مختلفي ميرود و صاحبان دير هر يک او را به ديري ديگر حواله ميدهند تا اينکه وارد ديري ميشود که راهبي جوان در آن سکنا دارد و درعين حال اينکه خوش قلب است هوس تعرض به دختر زيبا روي را ميکند و از راه دين و ايين کارش را انجام ميدهد.
داستان نبوغ مسيحيت (شب اول داستان اول) داستان قديس شدن مردي کلاش و دزد و کلاهبردار است.
نادانسته دلال محبت حکايت ساده دلي کشيشي است که ناخواسته دلال محبت زني زيباروي ميشود و ....
از زندگي بوکاچيو اطلاعات چنداني در دست نيست وي در سال ۱۳۱۳ به دنيا آمد وي در اوان جواني به پاريس آمد و تحصيلات قضايي را نيمه تمام گذاشت و به ادبيات رو آورد وارد ماجراهاي عشقي با زنان شد و همين ماجراي عشقي دستمايه بسياري از داستانهاي دکامرون است. بوکاچيو به جز دکامرون کتابهاي ديگري هم نگاشته است اما شهرت دکامرون بسيار فراتر از کارهاي ديگر اين نويسنده است. اگر مايل به مطالعه اين اثر هفتصد ساله هستيد بد نيست بدانيد که در ترجمه آقاي قاضي سيزده داستان از کل مجموعه به طور کامل حذف شده است از جمله داستان دخول شيطان به جهنم و در داستانهاي باقيمانده عباراتي حذف و نقطه جايگزين آن شده است.
ترجمه اول اين کتاب به قلم آقاي حبيب شنوقي است که سال ۱۳۳۸ توسط کيهان چاپ شده بود. اين کتاب را ميتوانيد از دستفروشهاي ميدان انقلاب و به صورت افست تهيه کنيد. ترجمه آقاي شنوقي با وجود گذشت بيش از چهل سال از عمرش هنوز خواندني است.

مطلب قبلی

Sunday, April 18, 2004

يکي از بدترين ترجمه هاي آثار ريموند چندلر به قلم آقاي قاسم هاشمي نژاد نصيب کتابخوانان شد. من قبلا اين کتاب را بدون اينکه بخوانم معرفي کرده بودم و از وقتي آنرا خواندم مدت زيادي ميگذرد و هنوز برايم نوشتن در مورد نويسنده اي که دوستش دارم و مترجمي که يکي از آثار تاليفي اش را دوست دارم و ميبينم چطور دست به تباهي کتابي زده که ميتوانست بسيار بهتر به فارسي زبان تقديم شود؛ سخت است.
آقاي قاسم هاشمي نژاد گويا اصرار دارند که رسم الخط و زبان خاص خودش را به اين کتاب تحميل کند. هر چند که اين رسم الخط بسيار با کتاب فیل در تاريکی متفاوت است. گذشته از مشکل ترجمه اجازه بدهيد در مورد اين طرز نگارش چند جمله اي بگويم.
زبان ريموند چندلر در داستانهايش زبان محاوره است. موفقترين برگردان اثر اين نويسنده همان بانوي درياچه است به ترجمه آقاي ميرعباسي. حتي ترجمه خداحافظي طولاني عليرغم کاستيهايش بسيار خواندني تر از اين کتاب در آمده است. مطالعه اين کتاب عذابي است براي خواننده حرفه اي آثار ادبي، از اين جهت که ريتم نگارش کتاب مرتب روان و سخت ميشود.
آقاي هاشمي نژاد دقت نکرده اند که زبان شخصيتهاي داستان را بايد کاملا محاوره اي بنويسند. به همين جهت ميان صحبتهاي شخصيتهاي داستان کلماتي بيان ميشود که منطقي نيست.
توجه کنيد.

چي سبب ميشه اينقدر مطمئن باشي؛ مارلو؛ که گايگرو اين پسره تيلر زده. حتا اگه هفتيري که گايگرو کشته تو جيب تيلر بوده باشه يا تو ماشين؛‌لزوما به معني اين نيس که قاتل اونه. هفتيرو ميتونسن اونجا کار گذاشته باشن- فرض کن توسط برودي که قاتل اصلي بوده» ص۱۴۵
« بروبچه هات هفتيري تو جيباي تيلر يافتن امروز صب»
«اغلب سر در گمم که اصلا طرف غلط وجود داره» ص ۱۹۴
«‌قيمتشو ميپردازي؟» ص۲۱۶
حاشا اگه من هيچي راجع به هيچ عکسي بدونم ص۱۲۱
ولي مزلفها در استخوانهاشان قوه موه يخدور؛ حالا هر پخي که به نظر بيايند. ص۱۳۳
فکر ميکنم اون تو کسب و کار هرزه دست داره باج بگيره؛ ماشين سرقتي آب ميکنه؛ يه آدمکش از راه دوره و تطميع کننده ي پليسهاي فاسده. سعي نکنين کلاهبردارايي با روحهاي متعالي به خورد من بدين. با همچه الگويي زاده نميشه.» ص ۲۵۳

معمولا از کلمات حاشا، تطميع کننده، روحهاي متعالي، سبب، اغلب، لزوما، يافتن، ميپردازي و .... در گفتگوهاي روزمره استفاده نميشود. خصوصا اگر طرف لاتي باشد که کارش قتل و آدمکشي است.

کتاب بوي گند ترجمه گرفته است خط خط و کلمه به کلمه.

وايلد به چيزهايي که به او داده بودم نگاه کرد؛ همانطور که به آرامي سيگار برگش را ميکشيد.
وايلد سه يادداشت امضا شده توسط کارمن را روي ميز زد.
«‌ديرشم باز زوده» گفتم؛‌ و آهسته گرد کردم همچنان که از کنارم رد ميشد و سمت در ميرفت.
نگاهي به چهره ويوين کردم در آينه اي که آنسوي قهوه ريز بود.


اگر معادل تک تک کلمه ها را به انگليسي بگذاريد به راحتي به متن اصلي دسترسي پيدا ميکنيد.
بعضي جملات هم که به کل غلط است

«من دارم پي راستي ريگان نميگردم.»ص ۲۱۶
ادي داشت آزاري بهتون نميرسوند ص ۲۵۲
هيچکس داشت نميرقصيد.»
تو داري سراغ هيچ پليسي نميري


آقاي هاشمي نژاد واژه سازي نکرده اند تنها معادل کلمات drink و bar را نوشاک و نوشاکي گذاشته اند کلمه نوشاک را اول بار تا آنجا که من ميدانم آقاي مهدي سحابي در جلد اول کتاب در جستجوي زمان از دست رفته به کار برده بودند.
ايشان در ضمن اصرار دارند که هفت تير را هفتير- نيل-آبي را نيلابي راه پله را راهپله و ... بنويسد.
اگر هنوز اين کتاب را نخوانده ايد فعلا دست نگهداريد اگر متن اصلی را به دست آورديد درنگ نکنيد
حتي اگر معلومات انگليسي متوسطي داريد متن اصلي کتاب بسيار روان و خواندني است
به اين تکه از صفحه 115 متن اصلي کتاب چاپ 1992انتشارات vintage توجه کنيد
“He told me he wished he knew where he was and that he was all right. He liked Regan and was hurt the way he bounced off without telling the old man good-bye”
Wilde leaned back and frowned “ I see” he said in a changed voice. His hand moved the stuff on his desk around, laid Geiger’s blue notebook to one side and pushed the other exhibits towards me.” You may as well take these” he said “ive no further use for them”



Wednesday, April 14, 2004

اگر کودک خردسال دارين.
به تازگي بازار غير قانوني سي دي و دي وي دي در ايران پر شده است از کارتونهاي معروف امريکايي با دوبله فارسي.
مدتي قبل داستان اسباب بازي ۲ با کيفيت دوبله خوب پخش شده بود و بعد از مدتي طي همين يک ماه گذشته ناگهان سرو کله دوبله تمام کارتونهاي معروف پيدا شد. شرکت هيولاها؛ عصر يخبندان؛ جيمي نورتون؛ فرار جوجه اي؛ پيتر پن؛ و در جستجوي نيمو. اين ليست البته بسيار طولاني تر از اين حرفهاست.
نکته عجيب براي من شرکتي است که باني اين امر خير شده است. تمام اين کارتونها به قيمت پانصد تومان و هزار تومان به فروش ميرسند. مطمئنا حتي يک ريال از اين پول به گروه دوبلورها نميرسد. موسسه قرن بيست و يک که تعدادي از فيلمهاي نسبتا روز را دوبله کرده است هزينه دوبله هر فيلم را بين يک الي يک و نيم ميليون تومان ذکر کرده اند. موسسه قرن بيست و يکم البته با قيمت مناسبي که براي فيلمهايش گذاشته به راحتي جبران هزينه ميکند. از هر يک از فروشندگان اين سي دي هاي کارتون هم که ميپرسيد متولي اين امر خير کيست اظهار بي اطلاعي ميکنند. به گمان حالا ميتوان سر نخ اون دويست ميليون دلاري که آمريکا براي انحراف انقلاب اسلامی خرج کرده پيدا کرد.
نکته جالب اين کارتونها اين است که کوچکترين سانسور ضد اخلاقي ندارد. به همين جهت به گمانم کودکان خردسالم ديروز با ديدن بوسه دو هيولا در فيلم شرکت هيولاها به کلي آينده اش تيره خواهد شد.
از طرفي يک شرکت ديگر سه تا از اين کارتونها را داخلي يک دي وي دي ارائه کرده است جالبتر اينکه هر يک از اين کارتونها تمام امکانات دي وي دي عادي را داراست: تغيير زبان؛ ( به همراه دوبله فارسي) زير نويس و .... کسي ميداند چطور يک دي وي دو ساعته را تبديل به پنج ساعته کردند؟
اگر کودک خردسال داريد و زياد به ماچ و بوسه داخل فيلمها اهميت نميدهيد باز هم سراغ اين سي دي ها نرويد. بگذاريد توطئه استکبار جهاني نقش بر آب شود.

Monday, April 12, 2004

نشر قصه به مديريت بابک تختي ظاهرا از آن انتشاراتي هاست که به تيراژ پايين به شدت اعتقاد دارد و اگر کتابهاي اين موسسه انتشاراتي را نگاه کنيد ميبينيد که بسياري از کتابهاي اين موسسه تيراژ ۸۰۰ و ۱۰۰۰ دارند.
با يک حساب سر انگشتي ميبينيم که ظاهرا بابک تختي زياد بد محاسبه نکرده است. قيمت تمام شده کتاب در صورتي که بالاي دو هزار نسخه باشد حدود ۱۲ الي ۱۵ درصد در هزينه کل ارزانتر خواهد داشت(‌ظاهرا قسمت اعظم اين تخفيف به بخش چاپ و صحافي مربوط ميشود) اگر قرار باشد که از دوهزار کتاب چاپ شده يک هزار نسخه آن بيش از يک سال در انبار بماند با توجه به اينکه سرمايه گذاري در کم خطر ترين بخش اقتصادي اين مملکت حداقل بيست در صد سود به همراه دارد ميبينيم که بابک تختي درست عمل ميکند.
کتاب من ببر نيستم ... اثر آقاي صفدري توسط اين انتشاراتي با تيراژ دوهزارو دويست نسخه چاپ شد و به خاطر اينکه سال گذشته کانديد چند جايزه معتبر و نيمه معتبر شده بود جزو کتابهاي جنجالي سال گذشته بود. چاپ اول اين کتاب تماما به فروش رفت و ظاهرا بين مولف محترم و آقاي بابک تختي براي تيراژ چاپ دوم برخوردي محترمانه پيش آمد. بابک قبول نکرد که چاپ دوم اين کتاب را در ۳۰۰۰ نسخه چاپ کند و چاپ دوم اين کتاب سر از انتشارت ققنوس در آورد.
کساني که از پايين آمدن تيراژ کتاب در بعد از انقلاب شکايت ميکنند البته زيرکانه اين نکته را پنهان نگاه ميدارند که تعداد ناشران بعد از انقلاب نزديک سي برابر افزايش داشته است و تيراژ کل کتابها نسبت به سالهاي قبل از 57 قابل مقايسه نيست.

Saturday, April 03, 2004

نزديک سال نو طبق سنت همه ساله، ناشران کتابهاي جديدي به بازار ارائه ميکنند
نشر نيلوفر مثل هميشه با چند کتاب خوب غافلگيرمان کرد . از خوليور کورتاسار کتابي منتشر شد به اسم امتحان نهايي با ترجمه آقاي مصطفي مفيدي. امتحان نهايي داستان شب امتحان زوجي است که قرار است فردا در برابر کميته اي پاسخ گو باشند و قرار ميگذارند براي فرار از اضطراب با سه تن از دوستانشان شب زنده داري کنند.
نيلوفر بالاخره کتاب آيزاک باشويس سينگر را به اسم يک مهماني يک رقص منتشر کرد. از اين نويسنده قبلا داستانهايي در مجلات و کتابها منتشر شده بود حالا يک جا يازده داستان از اين نويسنده را با ترجمه خانم دقيقي بخوانيد. سينگر يکي از معروفترين نويسنده هاي معاصر آمريکا است (‌لهستاني الاصل) که نزديک يک دهه قبل فوت کرد و ايشان برنده جايزه ادبي نوبل در سال ۱۹۷۸ بودند. سينگر از ميان صد داستان کوتاه خود چهل و هفت قصه را انتخاب کرد و در کتابي به اسم مجموع داستانهاي آيزاک باشويس سينگر منتشر کرد مترجم از ميان اين داستانها يازده داستان را انتخاب و ترجمه کرده است. نگاه دقيق و جزيي نگر سينگر به روابط به ظاهر ساده انسانها و کنکاش داستانهاي وي را بسيار خواندني و عميق کرده است.
از خانم فريبا وفي رماني به اسم ترلان منتشر شده است ناشر نشر مرکز. مشکل عمده اين رمان تعدد شخصيتهايي است که نويسنده از پس شخصيت سازي مناسب بر نيامده است.
داستان بلندي هم از جعفر مدرس صادقي منتشر شده است به اسم من تا صبح بيدارم. داستاني با همان فضاهاي آشناي اين نويسنده و بسيار خواندني
از آلبا د سس پدس هم مجموع داستاني منتشر شد به اسم درخت تلخ. داستانهاي اين مجموعه چند تا از قويترين داستانهاي کوتاه اين نويسنده کوبايي ايتاليايي است.
نشر خجسته کتابي از آقاي مهدي اشتري منتشر کرده است به نام سمفوني مهاجرت. ظاهرا تجربه نويسنده کتاب در زمينه مهاجرت زماني که واجد شرايط کافي براي مهاجرت قانوني نيستند و دست به مهاجرت غير قانوني ميزنند زمینه اصلی این رمان است.
دو تا از نمايشنامه هاي آقاي قاسمي هم سرانجام به همت نشر نيلوفر منتشر شد. معماي ماهيار معمار و حرکت با شماست مرکوشيو. هر دو اين کتابها قبلا در خارج از ایران منتشر شده اند.
پايان نامه دکتراي آقاي محمد باستاني به اسم آشنايان غريب هم منتشر شده است. اين تحقيق در مورد نمونه زندگي فرزندان نسل دوم ايرانيان مهاجر در اروپا است. اين تحقيق البته بر روي کودکاني ايراني الاصلي که در اتريش به دنيا آمده اند متمرکز شده است اما ميتوان به راحتي مسائل مطرح شده در آن را براي تمام ايرانيان نسل دوم مقيم کشورهاي ديگر تعمیم داد.
و گل کتابهايي که نزديک عيد منتشر شد و روزنامه شرق در معرفي آن سنگ تمام گذاشت کتاب مشروطه ايراني نوشته ماشاله آجوداني است و با توجه به وضع فعلي وزارت ارشاد اعطاي مجوز به اين کتاب بسيار حيرت آور است.

Friday, March 26, 2004

نوروز برهمه ایرانیانی که فرهنگ باستانی را گرامی میدارند مبارک باد.

Saturday, March 13, 2004

درباره صد رمان خواندنی جهان-5

هنگامی که در انتظار گودو برای نخستين بار در سال ۱۹۵۳ در پاريس به صحنه آمد ساموئل بکت حدود پنجاه سالگی
رسيده و عملا ناشناخته بود. نزديک به ربع قرن بود که کتاب چاپ ميکرد اما در کارنامه اش چند کتاب بيشتر نداشت.
کتاب مورفی از اين نويسنده زمانی که به فرانسه ترجمه شد در طی چهار سال تنها ۹۵ نسخه آن به فروش رسيد.
در طی سالهای ۵۱ تا ۵۳ کتابهای مولوی مالون ميميرد نام ناپذير و در انتظار گودو منتشر شد. زمانی که شانزده سال بعد از اولين اجرای در انتظار گودو جايزه نوبل به اين نويسنده اعطا شد بر خلاف اکثر موارد ديگر اين بار هيچ کس به انتخاب او اعتراض نکرد. اثار او به غايت دشوار هستند و اين دشواری با هر اثر جديد افزايش ميابد. نمايش نفس که کمی قبل از اعطای جايزه نوبل به صحنه آمد فاقد بازيگر است و حدود ۳۵ ثانيه به طول ميکشد! آخرين رمان وی کمتريت در ۱۴ صفحه کوچک و با حروف درشت به چاپ رسيده است وصف شخصيتی ساکن است که بی حرکت در ميان ويرانه ها ايستاده است.
معروفترين اثر اين نويسنده در ايران در انتظار گودو است که به همراه ديگر نمايشنامه های نويسنده توسط آقای نجف دريابندری سالها قبل منتشر شده بود و وعده چاپ مجدد اين کتاب مدتهاست که داده شده است.
آلورز در کتابش در مورد بکت (نشر طرح نو) مينويسد :
به رغم مهارت و بی پيراگی فوق العاده مشهود در رمانهای بکت؛ تاثير نهايی اين رمانها عاملا و عامدا مرگ آور است. اين رمانها چنان سمباده و صيقل خورده اند که تقريبا به شبح ويرانی و تباهی بدل شده اند؛ و چنان به لحاظ فنی دشوار و به لحاظ طيف مضامين محدوداند که اگر به خاطر نمايشنامه های بکت نبود گمان ندارم به جز معدودی سرسپردگان و متخصصان کسی ديگر آنها را ميخواند- درست همانطور که اگر بمب اتم نبود؛ مردم عادی توجه و علاقه چندانی به تحقيقات هسته ای نشان نميدادند.
از سه گانه بکت تنها رمان مالون ميميرد سالها قبل به قلم محمود کيانوش به فارسی برگردانده شد مولوی و نام ناپذير هنوز به فارسی برگردانده نشده اند.

Sunday, March 07, 2004

آنتوني برجس در سال ۱۹۱۷ به دنيا آمد. در ابتدا به موسيقي پرداخت و به زودي عمده علاقه اش را به دنياي ادبيات معطوف کرد. وي در اين باره در کتاب زندگي نامه خود ميگويد:
با تجربه ناموفقي که از نوشتن «ليبرتو» براي اپرا داشتم، ديدم که نوشتن رمان ساده تر از تصنيف يک سمفوني است. در سمفوني، رشته هاي متعدد به هم مي پيوندد، تا در يک لحظه معين، يک statement ) ارائه تماتيک جمله يا تِم موسيقايي) را بيان کند. در رمان، کُل قضيه عبارت است از تکخواني monody . سهولت نوشتن ديالوگ در رمان سخت ناعادلانه بنظر مي رسد اين از نظر من هنر به حساب نمي آمد، کلک زدن به خواننده بود که انسان نتواند آکورد وکنترپوآن به او عرضه کند. مثل اين بود که انسان وانمود کند مي شود کنسرتو براي تنها يک فلوت، بدون همراهي ساز ديگر نوشت.

براي اين که خواننده بابت پولي که بابت کتاب مي دهد ضرر نکند، کلمات مشکل و واژه هاي ابداعي neologism به ميدان آوردم تا خواننده درگير ساخت syntax جمله گردد. در واقع، از هر نوع ابتکاري که حالت موسيقايي به نثر بدهد استفاده مي کردم.
مي ديدم که جويس هم در "عزاي فينگن ها" همين کار را کوشيد انجام دهد: انباشتن کلمات به صورت آکورد، عرضه چند داستان همزمان با هم، تا اثر کنترپوآن ايجاد شود... هر بخش کتاب "اوليسه" او داراي ظرفيت باروک در کنترپوآن است که مي کوشد موازي مدرن اديسه هومر را پيدا کند، سمبوليسم و سبک را تقويت کند و در همان حال، يک ارگ اصلي مي نوازد و رنگ (تمبر) هم وجود دارد، هرچند احتمالاً به آن اندازه رنگ که ممکن است انسان در نامه يک راهب دومينيکن پيدا کند.
(‌منبع)
سال ۱۹۵۹ پزشکان تشخيص دادند که غده مغزي دارد و بيش از يک سال زنده نخواهد ماند. برجس تا سال ۱۹۹۳ که مرد سالي يک کتاب نوشت. يکي از کتابهاي اين نويسنده سالها قبل به اسم نود و نه رمان برگزيده توسط آقاي صفدر تقي زاده ترجمه شده بود. برجس در اين کتاب نود و نه رمان از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۸۳ را به انتخاب خود نقد و بررسي کردکه حاصل کتابي بسيار خواندني شد.
معروفترين رمان اين نويسنده به اسم پرتغال کوکي دستمايه فيلمي به همين اسم و به کارگرداني استانلي کوبريک شد.
کتاب پرتغال کوکي به همت خانم پري رخ هاشمي به فارسي منتشر شده است.
ناشر: تمندر

Thursday, March 04, 2004

کتابی از فيليپه آلفو چاپ شده به اسم لوکاس کمدی شکلک ها.
ناشر:‌نشر شوقستان.
در مقدمه اين کتاب به قلم نويسنده ميخوانيم
اين رمان.... برای آسان کردن کار خواننده به شکل داستان های کوتاه نوشته شده است. به اين ترتيب ديگر خواننده مجبور نيست کتاب را از ابتدای آن آغاز کند و همه فصل ها را پشت سر هم بخواند تا به انتهای کتاب برسد. چون هر فصل اين کتاب خود داستانی کامل است؛ خواننده ميتواند کتاب را بردارد از انتها شروع به خواندن کند و در ابتدا به پايان برساند يا بسته به ميلش در ميان آغاز کند و در ميان به انتها برساند.
فيليپ آلفو در سال ۱۹۰۲ در اسپانيا متولد شد هنگام جنگ اول جهانی به امريکا مهاجرت کرد اولين رمانش لوکاس کمدی شکلک ها سال ۱۹۲۸ به زبان انگليسی نوشته شد هشت سال ناشری برای اين کتاب پيدا نکرد و سرانجام کتاب به سال ۱۹۳۶ منتشر شد. اما پنجاه سال طول کشيد به چاپ دوم برسد يعنی ۱۹۸۵ و اينبار اين رمان شهرت زيادی ميابد.
به خاطر شکست در انتشار رمان اول آلفو از نويسندگی دست ميکشد و به کارهای ديگر می پردازد دومين رمانش را سال ۱۹۴۸ مينويسد اما انتشار آن به سال ۱۹۹۰ و در سايه شهرت رمان لوکاس ميسر ميشود.
مترجم اين اثر آقای بهمن خسروی هستند.

Saturday, February 28, 2004

کتاب خواب گران اثر ريموند چندلر بالاخره منتشر شد. اگر اشتباه نکنم قرار بود ناشر اين کتاب نشر مرکز باشد که به هر دليل اين اثر را چاپ نکرد و هم اکنون پشت جلد کتاب نام کتاب ايران به چشم ميخورد.
مترجم اثر، قاسم هاشمی نژاد است. نويسنده کتاب فيل در تاريکی که بسيار اين اثر را اولين و تنها اثر پليسی ايرانی (‌به مفهوم کلاسيک) ميشناسند. عنوانی که هنوز برايشان صادق است.
آقای قاسم هاشمی نژاد بعدها در دهه هفتاد کتاب ديگری منتشر کرد و همزمان با انتشار روزنامه جامعه تبليغی در اين روزنامه چاپ شد که خبر از انتشار کتاب جديد ايشان ميداد که هرگز کسی اين کتاب آخری را در کتابفروشيها رويت نکرد.
ظاهرا آقای هاشمی نژاد جهت انتخاب کلمات معادل در ترجمه اثر وسواس بسياری به خرج داده اند و حاصل کتابی است که بر خلاف ديگر آثار ترجمه شده از اين نويسنده خواندنش کمی سخت است.
دوبار پاراگراف اول اين کتاب را خواندم و به اين نتيجه رسيدم که در تعطيلات آينده کتاب سختی را برای مطالعه انتخاب کرده ام..
چندلر نويسنده ای است که بسيار عاميانه مينويسد و سه مترجم قبلی که آثار بانوی درياچه و خداحافظی طولانی و خواهر کوچيکه را ترجمه کرده اند به خوبی توانسته بودند از پس انتقال لحن بربيايند. ( آقای فصيح کتاب خوبی ترجمه کرده اند فقط به خود اجازه داده اند از انتهای هر پاراگراف چند جمله را حذف کنند)
اجازه بدهيد در مورد ترجمه اين اثر بيش از اين قضاوت نکنم پاراگراف اول کتاب را با هم بخوانيم.
طرف يازده صبح بود؛ اواسط اکتبر؛ با خورشيدی که نميدرخشيد و نشانی از باران تند خيس در صفای کوهپايه. کت شلوار نيلا بيم تنم بود؛‌ با پيرهن آبی سير؛ کراوات و دستمالکی در جيب سينه؛ پام کفش هشت ترک مشکی و جوراب مشکی پشمی با خامه دوزی آبی سير روی ساقهاش. شسته رفته بودم؛‌ تر و تميز؛‌ريش زده و هشيار؛ و ککم نميگزيد چه کسی اطلاع داشت. انگ همان چيزی بودم که کاراگاه خصوصی خوش سر و پز بايد باشد. آمده بودم سر وقت چهار ميليون دلار.

ظاهرا مترجم چندان اعتقادی به جدا کردن کلمات از هم ندارد از اين رو کلمات
نيلابی – راهپله- هفتير- يبارکی- همينجوريهاست و کلمات فراوانی از اين دست در ترجمه به چشم ميخورد.

Tuesday, February 24, 2004

بالاخره کتاب دن آرام به ترجمه احمد شاملو منتشر شد. ترجمه مجدد از اثری که نزديک سه دهه از اولين ترجمه اش ميگذرد؛ اما همچنان ترجمه ای معتبر محسوب ميشود؛ بايد هم اسم شخصی مثل احمد شاملو را روی جلد داشته باشد.
ناشر کتاب انتشار مازيار است و بيش از پنج سال است که اين کتاب در نوبت چاپ مانده است. ظاهرا دليل اصلی اين تاخير بعضی قسمتهای کتاب بود که جز در ذهن يک بيمار نمیتواند اروتيک تلقی شود. نشر مازيار البته با چاپ مثله شده کتاب دکامرون نشان داد که اعتقاد چندانی به حفظ ماهيت اثر ندارد.
من اين کتاب را هنوز نخوانده ام اما اميدوارم بدون حذف حتی يک واو منتشر شده باشد.
طرح جلد کتاب بسيار زيبا کار شده است و سرتاسر کتاب چندين تابلوی زيبا روی کاغذ گلاسه مرتبط با داستان دارد. پشت جلد کتاب ناشر محترم معرفی کاملی از اثر انجام داده است و اين خبر را هم اضافه کرده است که با توجه به تحقيقات متخصصان روی شيوه نگارش اين کتاب و کتابهای ديگر نويسنده هم اکنون ثابت شده است که نويسنده دن آرام آقای شولوخف دوست داشتنی است.
دن آرام کتابی است بسيار خواندنی. حتی اگر يکبار با ترجمه به آذين آنرا خوانده باشيد. اما دقت کنيد اگر کتابهای زمين نو آباد و گرداب از اين نويسنده را نخوانده ايد زياد چيزی از دست نداده ايد.
اين کتاب در دو جلد به قيمت هيجده هزار تومن چند روز قبل منتشر شد.



**موخره: اوايل دهه هفتاد ترجمه ديگری از اين کتاب به قلم شخصی به اسم منوچهر بيگدلی خمسه منتشر شده بود.

Sunday, February 22, 2004

درباره صد کتاب خواندی 4-
بالزاک را پايه گذار سبک رئاليست ميشناسند. وي هم عصر نويسندگاني بود که سبک رمانتيسيسم را به اوج رسانده بودند. ويکتور هوگو و الکساندر دوما
اما حقيقت اين است که با معيارهاي فعلي بالزاک بيشتر نويسنده اي رمانتيسيسم است يا حداقل سبکي بين اين دو سبک.
بالزاک در سال ۱۸۳۳ به اين فکر افتاد که آثارش را در مجموعه اي به نام کمدي انساني جمع آوري کند و اين مجموعه دورنمايي است از زندگي اجتماعي فرانسه از زمان انقلاب تا اواخر دوران سلطنت لويي فيليپ. تعداد کتابهايي که نام آنها در اين مجموعه آمده است بسيار زياد است و خواننده را در حيرت فرو ميبرد. بالزاک بسيار پر کار بود و غالب آثارش را بلافاصله بعد از نگارش به دست چاپ ميسپرد و بعد از حروفچيني به تصحيح اثر ميپراخت. بزرگترين ايرادي که بر وي گرفته ميشود از نثر ضعيف اوست و داستان غلطهاي املايي او هم که مشهور است.
وي در يک دوران به طور متوسط سالي دو هزار صفحه مطلب نوشت.
کتاب بابا گوريو جزيي از مجموعه کمدي انساني بالزاک است که در مدت چهل روز نوشته شده است وي براي استراحت به قصر ساشه در اطراف شهر تور رفته بود و ظاهرا زيبايي مناظر اطراف شهر آنچنان او را به شوق مياورد که تا نگارش کامل رمان از اتاقش خارج نميشود و به جز قهوه غذايي نمي آشامد و جز زماني که از فرط خستگي بي هوش ميشود استراحت نميکند. بار اول در مجله پاريس منتشر شد و سال ۱۸۳۵ به صورت کتابي مستقل انتشار يافت.
در مورد اين کتاب گاهي با اغراق بسيار هم صحبت شده است براي مثال کلود فارر (‌عضو فرهنگستان فرانسه) اين کتاب را صد بار خوانده است و در بار صدم همان هيجان مطالعه بار اول به او دست داده است و معتقد است که اين کتاب بزرگترين رمانهاي دنياست.
سالها بعد از مرگ نویسنده موسسه انتشاراتي کلمان مجموعه آثار بالزاک را در بيست و چهار جلد منتشر ميکند.
از کتاب بابا گوريو چند ترجمه به فارسي منتشر شده است. منبع من براي نگارش اين معرفي کوتاه مقدمه ترجمه آقاي ادوارد ژوزف ( بنگاه ترجمه و نشر کتاب)‌است.
آثار زيادي از اين نويسنده به فارسي منتشر شده است و هنوز هم اگر سري به قفسه هاي خاک گرفته کتابفروشيها بزنيد ميتوانيد کتابهاي شوانها؛ فاجعه در کرانه دريا؛‌ زنبق دره؛ دختر چشم طلايي؛ آرزوهاي گمشده، چرم ساغری و .... را بيابيد.

Wednesday, February 18, 2004

شماره سوم و چهارم فصلنامه سمرقند در یک جلد منتشر شد. اين شماره فصلنامه به غير از گفتگوی خواندنی با خانم آذر نفيسی مقالاتی منتشر شده اند که مروری بر زندگی ناباکوف هدف اصلی اين مقالات است بعد نقدی بر آثار اين نويسنده روسی تبار؛ بخشی از دو رمان اين نويسنده و چند داستان کوتاه چند شعر و گفتگو و نامه ها و سر آخر مقايسه دو ترجمه از آثار اين نويسنده به فارسی.
فصلنامه سمرقند جای خالی کتابهايی که به طور جامع به معرفی يک نويسنده بپردازند را پر کرده است.
نوشتن در اين حال ژرفترين ارضای خاطری است که ميشناسد؛ اما بدون هشدار دم دست ميايد و ميرود. بايد قلم را بردارد و همچنان که روی کاغذ حرکت ميکند با دست دنبالش کند؛ بايد قلم را بردارد و دريابد که خود خودش است زنی با کت خانگی که قلم در دست دارد ترسان و مردد؛ تنها کمی توانا؛ بی هيچ فکری در باره اين که چه طور شروع کند و چه بنويسد.
قلم را برميدارد.
خانم دالووی گفت خودش گل ميخرد.
بخشی از رمان ساعت ها
متاسفانه پيش نياز مطالعه اين کتاب مطالعه کتاب خانم دالووی است. آثار خانم وولف هنوز تحت پوشش قانون کپی رايت هستند و به همين جهت نميتوانيم از سايتهای مربوط به کتاب آنرا مجانی تهيه کنيم. تنها ترجمه اين کتاب به قلم پرويز داريوش قابل مطالعه نيست.
در حال حال کتاب ساعت ها نوشته مايکل کانينگهام بالاخره منتشر شد مترجم: مهدی غبرايی، ناشر: انتشارات کاروان

Sunday, February 15, 2004

راستی تا يادم نرفته، گوينده سخنان گهربار پست قبلی هيتلر بود
اوايل سالهای بعد از پيروزی انقلاب ناگهان بسياری از چيزها حرام اعلام شد. وزارت ارشاد متولی اعلام حراميان! فرهنگی شد. در بخش ادبيات حرامجات شامل کتابهای کارتون پليسی رمانس و سياسی شد. يکی از ژانرهایی که برای ترجمه و نشر کمترين ايراد را داشت ادبيات کلاسيک بود. به خاطر نوع حجب و حيايي که حتی در رابطه بين زن و مرد در قرون گذشته وجود داشت. در اين سالها بود که تقريبا تمام آثار مطرح کلاسيک جهان به فارسی ترجمه و چاپ شد. ترجمه کتاب غرور و تعصب محصول همين دوران است همانطور که شرلی و پسر عمو پونس و جين اير و بابا لنگ دراز و ....
تقريبا ترجمه هيچ يک از این کتابها چندان قابل اعتنا نيستند. بسياری از اين ترجمه ها فراموش شده اند ( به تازگی ترجمه های آقای يونسی از اين دوران تجديد چاپ شده اند) ناشر بسياری از اين کتابها ناشران ناصر خسرو بودند که هم اکنون تغيير کاربری داده اند.
اگر مايل به مطالعه اين کتاب به زبان اصلی هستيد ميتوانيد از اين سايت آنرا دان لود کنيد..

Saturday, February 07, 2004

روزنامه شرق شهريور ماه مطلبی را چاپ کرد که مدتها بود دنبالش بودم. اين نوشته را اينجا برای اين ميگذارم که هر وقت خواستم برای خودم در دسترس باشد.
کارکرد دستگاه های ارتباط جمعی و مطبوعات ما بسيار عالی است قانون مطبوعات ما به گونه ای تهيه و تنظيم شده است که ملت نتواند از اختلافات هيات حاکمه با خبر شوند. اصولا مطبوعات به اين منظور به وجود نيامده اند که گزارش اختلاف نظرها و دعواهای دولتمردان را به گوش مردم برسانند. ما بساط کسانی را که تصور ميکردند هر چه دلشان ميخواهد ميتوانند بگويند و بنويسند جمع کرديم.
مفهوم آزادی مطبوعات برای هر دولتی و کشوری مهلک و مرگ آور محسوب ميشود زيرا آزادی مطبوعات در واقع به هيچ وجه به معنای آزاد بودن مطبوعات نيست؛ بلکه فقط آزادی عناصر ياوه گويی است که هر کاری دلشان ميخواهد و به سودشان است انجام ميدهند؛‌ ولو اعمالشان ضد منافع کشور باشد. البته در آغاز دشوار است که اين موضوع را به روزنامه نگاران و ‌ژورناليستها فهماند و متقاعدشان کرد که روزنامه نگار نیز عضوی از جامعه است لاجرم بايد همواره اين امر را به آنان گوشزد کرد که آزادی مطبوعات نهايتا ضد مطبوعات است و به آن لطمه ميزند. برای مثال تصور کنيد که در شهری دوازده روزنامه و مجله منتشر ميشود حالا اگر قرار باشد که هر يک درباره رويدادی و يا موضوعی واحد مطالب و گزارش‌هاي مختلفی بنويسند خواننده ناگزير چنين نتيجه ميگيرد که اينها همه مزخرف وحرفهای بيهوده است. مطبوعات نبايد با طرح و بررسی همه جانبه مسائل و مشکلاتی که مردان مهم مملکت برای حل و رفع آنها دچار اشکال شده اند و موضوع هنوز برایشان کاملا روشن نشده است آنها را به ميان مردم ببرند. بلکه بايد منتظر بمانند تا تصميمات اتخاذ شود. پيش‌ از عمليات نظامی نيز فرمانده دستوراتش را به گروهان ابلاغ نميکند تا بيش از اجرای فرمان به بحث و گفت و گو گذاشته شود و پس از نظر خواهی از سربازان احتمالا آن را به اجرا گذارد.

Wednesday, February 04, 2004

درباره صد کتاب خواندنی -۲
بسياری از داستانهای معروف هانس کريستين آندرسن به صورت مجزا و خاص کتابهای کودکان چاپ شده است. انتشارات علمی فرهنگی ده تا از معروفترين اين داستانها را در يک جلد منتشر کرده بود که به تازگی تجديد چاپ کرده است. به تازگی انتشارات بنفشه وابسته به نشر افق۴۴ داستان از اين نويسنده را در يک مجموعه با ترجمه آزاد منتشر کرده است.
داستانهای هانس کريستين آندرسن را خاص کودکان در نظر ميگيرند اما به نظر من بسياری از داستانهای وی عليرغم زيبايی؛ با پايان تلخی که دارند به درد کودکان نميخورد. انتهای داستان دختر کبريت فروش يا پری دريايی را به ياد آوريد.
از اين گروه مجموع داستانهای برادران گريم هم هستند که به تازگی بسیار شکيل و زيبا و زير نظر هرمز رياحی در دوجلد منتشر شده است. انتشارات پيکان که ظاهرا به تازگی تغييراتی عمده در انتخاب و چاپ کتابهايش داده است اين کتاب را منتشر کرده. حتی داستانهای برادران گریم هم دچار همين مشکل است. يکی از داستانهای اين مجموعه را وقتی برای کودکم خواندم باعث پريشانی چند روزه خوابهايش شدم( نميدانم شايد بچه های ما زيادی نازک نارنجی بار آمدند)

Saturday, January 31, 2004

فراموشی من در نوشتن لينک خبر صد کتابی که بايد قبل از مرگ بخوانيد گويا باعث ناراحتی پولاد عزيز شد.
نوشته ای که در اين مورد نوشته اند کاملا درست است.
من اين خبر را از سايت گويا برداشته بودم اما اين مسئله باعث شد با وبلاگ خوب ايشان آشنا شوم.
اين لينک خبر در گويا
اين لينک خبر در وبلاگ پولاد

Thursday, January 29, 2004

چي نوا آچه به نويسنده نيجريه‌اي را بسياري بهترين نويسنده قاره سياه ميدانند. کتاب همه چيز فرو مي پاشد اولين رمان اين نويسنده است که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد. کتاب از همان سال نخست انتشار تحسين بسياري را برانگيخت و تاکنون به پانزده زبان ترجمه شده است
موضوع داستان درباره قبيله ايبو و فروپاشي جامعه سنتي آفريقا در تقابل با هجوم فرهنگ غربي است که به صورت مبلغان مذهبي خود را نشان داده است. نويسنده در ارائه دقيق همه سنتها و ميراثهاي قبيله اعم از سرودها و مراسم آيين و ضرب المثلها و نگرشهاي مذهبي و ديگر تشريفات زندگي بسيار موفق بوده است.( از مقدمه کتاب)
اين نويسنده بسيار کم کار است و از ديگر آثار وي ميتوان ديگر آرامشي نيست - خدنگ خدا - مردي از ميان مردم- دختران در جنگ را نام برد.
اوکنکو شخصيت اصلي رمان ساکن قبيله ايبو است که به دنبال قتلي ناچار به فرار ميشود و بعد زماني که بعد از سالها به قبيله‌اش برميگردد متوجه ميشود که با ورود مرد سفيد پوست آيين و سنت قبيله‌اش به تاراج رفته است.
قرار بود ماجراي اوکنکو رمان بزرگي باشد که دربرگيرنده تصوير سه نسل از خانواده اوکنکو باشد.
ارزش اين کتاب به ارائه تصوير دقيق از فروپاشي جامعه سنتي و بدوي آفريقا است.
داستان ديگر آرامشي نيست ادامه همين داستان و سرگذشت نوه اوکنکو به نام اوبي است که براي ادامه تحصيلات به انگلستان ميرود.
کتاب همه چيز فرو ميپاشد دو بار به فارسي ترجمه شده است.
بار اول به قلم فرهاد منشور انتشارات آستان قدس رضوي 1368
بار دوم به ترجمه خانم گلريز صفويان انتشارات سروش 1377
خانم گلريز صفويان کتاب دوم اين مجموعه را به اسم ديگر آرامشي نيست را هم ترجمه کرده است.
چند جمله اول رمان را با هر دو ترجمه بخوانيد:


اوکنکو در سرتاسر نه دهکده اطراف و حتي دورتر از آنجا مردي بسيار مشهور و خوشنام بود. خوشنامي او به سبب موفقيتهايي بود که خودش به دست آورده بود او وقتي هيجده ساله بود توانست با غلبه بر آمالينز گربه شهرت و افتخار زيادي براي دهکده‌اش کسب کند . آمالينز کشتي گير بزرگي بود که تا هفت سال کسي نتوانسته بود در سرتاسر آن ناحيه از قبيله اومو اوفيا گرفته تا قبيله امباي نو پشتش را به خاک برساند مردم به او لقب گربه داده بودند چون پشتش هيچ وقت به خاک نرسيده بود. اوکنکو همين مرد را در مبارزه‌اي که ريش سفيدان دهکده آنرا سهمگين ترين مبارزه خوانده بودند شکست داد. از زماني که باني دهکده شان به مدت هفت شبانه روز با يک روح وحشي زورآزمايي کرده بود کسي چنين مبارزه‌اي را به ياد نداشت.
ترجمه فرهاد منشوري




اوکونکوو در سراسر نه دهکده اطراف و در وراي آن مشهور شده بود. شهرت او به دليل موفقيتهايي بزرگش بود. در هيجده سالگي با شکست دادن آمالينز گربه افتخار به دهکده‌اش آورد. آمالينز کشتي گير بزرگي بود که در طي هفت سال از اوموفيا تا ام بينو کسي نتوانسته بود او را شکست دهد. به او گربه ميگفتند زيرا پشتش هرگز به زمين نرسيده بود. و اين مردي بود که اوکونکوو او را شکست داد در مسابقه‌اي که پيران دهکده همگي معتقد بودند بيرحمانه ترين مسابقه‌اي بود که از هنگام در گيري هفت شبانه روزه پايه گذار شهرشان با روحي وحشي برگزار شده بود.
ترجمه گلريز صفويان

Tuesday, January 27, 2004

لازمه يه توضيح در مورد اين فهرست صد کتاب بدم
اين فهرست معدل نظر افرادی است که همه اشان نويسنده صرف نبودند. برای مثال باب ديلان.
به هر حال انتخاب فهرستی به اين شکل چندان شايد درست نباشد. در اين ليست کتابهای مذهبی و شعر و ادبيات در کنار هم قرار گرفته اند معلوم نيست اگر انتخاب هر نوع کتابی مجاز بوده پس چطور مثلا کتابی از فرويد يا حداقل يک اثر فلسفی در اين ليست نيست.
حتی سلیقه ادبی آقايان در مقايسه با آثار ترجمه شده به فارسی هم چندان خوب نيست. مثلا در اين ليست رمان متوسط کوری اثر ساراماگو هست اما اثری از اثار يوسا ديده نميشود.
به هر حال من قصد دارم آثاری را که در اين ليست هستند و به فارسی ترجمه شده اند به مرور معرفی کنم. بعد هم البته در کمال خودخواهی بدون اظهار نظر از هیچ صاحبنظری صد اثر انتخابي خودم را در حوزه ادبيات اينجا خواهم نوشت.

Friday, January 23, 2004

غم نان هيچ عذری برای فاحشگی هنر نيست.
بونوئل

مهران مديری شايد خود را ارزان نفروخته باشد. شايد اگر در جمع خصوصی با ايشان صحبت کنيم با استدلال قوی مثل بسياری از ما هم محافظه کاران و هم اصلاح طلبان را زير سئوال ببرد اما وقتی از تريبون آن جناح اينگونه فيلم ميسازد..... شايد اگر کمی به او نزديکتر شويم و از ميزان دستمزدش باخبر شويم به او حق دهيم نقش فاحشه ای را بازی کند.
مهران مديری قبل از اينکه هنرمند يا بازيگر خوبی باشد مدير باهوشی است کادری که وی برای سريال پاورچين انتخاب کرده بود (‌با وجود پيمان قاسم خانی که فيلم نامه نويس با استعدادی است)‌ گل کرد و سريال نقطه چين هنوز وامدار شهرت پاورچين است.
جمله بونوئل شايد در مورد مهران مديری چندان صدق نکند. مهران مديری هنرمند نيست يکی از بدترين بازيگران سينما است(‌ کارگردانان ايرانی با همه استعداد فراوانشان! اينرا ميدانند و کمتر ريسک به خدمت گرفتن ايشان را به جان ميخرند) چند افه مخصوص به خود در بازيگری دارد که جز در تلويزيون قابل استفاده نيست و يه جو شانس و به مقدار بيشتری هوش.

Thursday, January 22, 2004

اين ليست شامل صد کتابی هست که توصيه شده قبل از مردن بخوانيد.
من عين ليست رو اينجا کپی کردم بسياری از اسامی غلط نوشته شده که در حد امکان درستش کردم
مواردی را که به صورت ايتاليک ميبينيد هنوز به فارسی ترجمه نشده اند(‌تا آنجا که من ميدانم)
چينو آچه به (1930- ) فروپاشي : نيجريه
هانس کريستيان آندرسن (1805- 1875 ) داستان ها و قصه ها : دانمارک
جين اوستين (1775- 1817 ) غرور و تعصب : انگليس
آنوره بالزاک (1799- 1850 ) بابا گوريو : فرانسه
ساموئل بکت (1906- 1989 ) سه گانه ي مولي ، مالون مي ميرد ، بي نام : ايرلند
بوکاچيو ( 1313- 1375 ) د کامرون : ايتاليا
خورخه لوئيس بورخس ( 1899- 1986) مجموعه ي آثار : آرژانتين
اميلي برونته ( 1818- 1848) بلندي هاي بادگير : انگليس
آلبر کامو (1913- 1960) بيگانه : فرانسه
پل سزان (1920-1970 ) اشعار : فرانسه/ روماني
فرديناند سلين ( 1894- 1961 ) سفر به انتهاي شب : فرانسه
ميگوئل سروانتس ( 1547- 1616 ) دون کيشوت : اسپانيا
جفري چائوسر (1340- 1400) حکايت هاي کانتربوري : انگليس
جوزف کنراد (1857-1924 ) نوسترومو : انگليس/ اوکراين
دانته ( 1265- 1321 ) کمدي الهي – ايتاليا
چارلز ديکنز ( 1812 1870 ) آرزوهای بزرگ : انگليس
دنيس ديدرو (1713- 1784 ) ژاک قضا قدري و اربابش : فرانسه
آلفرد دوبلين (1878- 1957 ) محله آلکساندر برلين : آلمان
فيودور داستايوسکي ( 1821- 1881) جنايت و مکافات – ابله – تسخيرشدگان – برادران کارامازوف : روسيه
جورج اليوت (1819- 1880 ) ميانه ماه مارش : انگليس
رالف اليسون ( 1914- 1994) مرد نامرئي : آمريکا
اورپيدو ( 480- 406 ق.م) مده آ : يونان
ويليام فالکنر (1897- 1962 ) آبشالوم ، آبشالوم – خشم و هياهو : آمريکا
گوستاو فلوبر (1821- 1880 ) مادام بواري – داستان مردجوان : فرانسه
فدريکو گارسيا لورکا ( 1898- 1936 ) قصيده هاي کولي ها : اسپانيا
گابريل گارسيا مارکز (1928 - ) صد سال تنهايي – عشق سالهاي وبا : کلمبيا
گيل گمش ( 1800 ق.م )
يوهان ولفگانگ گوته ( 1749- 1832 ) فاوست : آلمان
نيکلاي گوگول ( 1809- 1852 ) نفوس مرده : روسيه
گونتر گراس (1927 - ) طبل حلبي : آلمان
گويمارس روزا ( 1880- 1967 ) شيطان در راه : برزيل
کنوت هامسون ( 1859- 1952 ) گرسنگي : نروژ
ارنست همينگوي (1899- 1961 ) پيرمرد و دريا : آمريکا
هومر (700 ق. م ) ايلياد و اوديسه : يونان
هنريک ايبسن (1828- 1906 ) خانه عروسک : نروژ
کتاب ايوب ( 400 ق. م ) فلسطين /اسرائيل
جيمزجويس (1882- 1941 ) اوليس : ايرلند
فرانتس کافکا (1883- 1924 ) مجموعه ي داستانها- مسخ – قصر : جمهوري چک
کاليداس ( 400- ) بازشناسي ساکونتالا : هند
ياسوناري کاواباتا (1899- 1972 ) صدايي از کوهستان : ژاپن
نيکوس کازنتزاکيس (1883- 1957 ) زورباي يوناني : يونان
ديويد. ه. لارنس (1885- 1930 ) پسران و عشاق : انگليس
هالدور لاکسنس (1902- 1998 ) مردم مستقل : ايسلند
گياکومو لئوپاردي (1798- 1837 ) مجموعه ي اشعار : ايتاليا
دوريس لسينگ (1919- ) دفترچه طلايي : انگليس
آستريد ليندبرگ (1907- 2002 ) پي پي جوراب بلند : سوئد
لو خوان (1881- 1936 ) دفتر خاطرات مرد ديوانه و ديگر روايت ها : چين
ماهابهاراتا ( 500 ق . م ) : هند
نجيب محفوظ (1911- ) بچه هاي محله ما : مصر
توماس مان (1875- 1955 ) خانواده بودنبروک – کوه جادويي : آلمان
هرمان ملويل (1819- 1891 ) موبي ديک : آمريکا
ميشل مونتاين (1533- 1592 ) مقالات : فرانسه
السا مورنته (1918- 1985 ) تاريخ : ايتاليا
توني موريسون (1931- ) عشق : آمريکا
شيکيبو موراساکي (978- 1014 ) حکايتي از گنجي : ژاپن
روبرت موسيل (1880- 1942 ) مرد بدون خاصيت : اطريش
ولاديميرنابوکف (1899- 1977 ) لوليتا : روسيه / آمريکا
حکايات نيوله س (1300- ) : ايسلند
جورج اورول(1903- 1950) 1948 : انگليس
اويد (43 ق. م تا 17 ب.م ) دگرديسي ها : ايتاليا
فرناندو پسوآ (1888- 1935 ) کتاب نا آرامي ها : پرتقال
ادگار آلن پو (1809- 1849 ) مجموعه ي داستانها – آمريکا
مارسل پروست (1871- 1922 ) در جستجوي زمان هاي از دست رفته : فرانسه
رابله (1495- 1553 ) پانتاگروئل و گارگانتوا : فرانسه
خوان رولفو(1918-1986 ) پدروپارامو : مکزيک
مولوي ( 1207- 1273 ) مثنوي ( قرآن پارسي ) : ايران
سلمان رشدي (1947- ) بچه هاي نيمه شب : هند/ انگليس
سعدي (1200-1292 ) گلستان : ايران
طيب صالح (1922- ) کشش به سوي شمال : سودان
خوزه ساراماگو(1922- ) کوري : پرتقال
ويليام شکسپير (1564- 1616 ) هاملت – ليرشاه – اتللو : انگليس
سوفکلس (496- 406 ق. م ) اديپ شهريار : يونان
استاندال (1713- 1768 ) سرخ و سياه : فرانسه
لارنس استرن (1713- 1768 ) تريسترام شندري : ايرلند
ايتالو اسوو ( 1861- 1928 ) اعترافات زنوس : ايتاليا
جوناتان سويفت (1667- 1745) سفرنامه گاليور : ايرلند
لئو تولستوي (1828- 1910 ) جنگ و صلح – آناکارنينا- مرگ ايوان ايليچ و حکايات ديگر : روسيه
آنتوان چخوف (1860- 1904) داستانها : روسيه
هزار و يکشب (700- 1500 ) هند / ايران / عراق / مصر
مارک تواين (1835- 1910 ) هاکلبري فين : آمريکا
والميکي (300 ق. م ) رامايانا : هند
پابلوس ويرژيل (70- 19 ق. م ) انئيد : ايتاليا
والت ويتمن (1819- 1941) علف ها : آمريکا
ويرجينيا وولف (1882- 1941 ) خانم دالووي – به سوي فانوس دريايي : انگلستان
مارگريت يورسنار (1903- 1987 ) خاطرات آدرين : فرانسه

Saturday, January 17, 2004

روزنامه همشهری همچون غنيمتی که دست دشمن افتاده است در کوتاهترين مدت ممکنه به گند کشيده شد. رفتار مالکان فعلی اين روزنامه با آن دقيقا جنگهای قديمی را به ياد مياورد که فرماندهان فاتح قسم ميخوردند پس از فتح شهر احدی را زنده باقی نگذارند.
آقای عطار عليرغم وعده هايی که در ابتدای ورود به همشهری داد بيشتر نويسنده های مطرح و به اصطلاح ارزشمند روزنامه را از آن اخراج کرد بعد نوبت به ضميمه های پر بار اين روزنامه رسيد. ضميمه اقتصادی همشهری که کمترين سمت گيريهای سياسی را در مقاله هايش داشت و بيشتر به معنی واقعی کلمه اقتصادی بود تعطيل شد. بعد نوبت به ضميمه کامپيوتر ( روزهای سه شنبه رسيد) بعد ضميمه دوشنبه ها از بيست و چهار صفحه به شانزده صفحه کاهش يافت و مطالبی در اين شانزده صفحه منتشر ميشود که خواننده از بی رحمی سردبير در اتلاف کاغذ حيران ميشود بعد نوبت به چهار صفحه ميانی همشهری رسيد که ويژه انديشه و هنر بود. دو مقوله ای که صاحبان فعلی همشهری از آن وحشت دارند. بعد به جای همه اين ويرانگيريها ضميمه جلفی درست کردند به اسم ايرانشهر و اين ويرانی همچنان ادامه دارد.
روزنامه همشهری به جز روزنامه ويژه جمعه غير قابل تحمل شده بود. اين روزنامه هم از دو هفته قبل با تعطيلی عملی همشهری جوان و ادغام آن در روزنامه تبديل به ملغمه ای شد خاص همان آقايان.
هم اکنون در اين روزنامه از مقاله تحليلی و علمی خبری نيست ترجمه خبرهاي تلکس خبرگذاريها نوعی سنت روزنامه نگاری را در ايران پايه گذاشته است که با فرهنگ روزنامه خوانی همين مملکت همخوانی دارد.

Monday, January 12, 2004

. اين تکه را از روزنامه شرق بخوانيد:
رياست قوه قضاييه در پاسخ به اين پرسش كه با توجه به شرايط زلزله خيزي كشور، قوه قضائيه چه برنامه اي براي برخورد با متخلفان ساختماني و مهندسان و پيمانكاران متخلف در نظر مي گيرد، گفت: در اين خصوص دستورالعمل هاي خوبي در شهرداري ها و وزارت مسكن وجود دارد، ولي بر اجراي اين دستورالعمل ها نظارت مناسبي وجود ندارد.به گفته آقاي شاهرودي، برخي از اين تخلفات انتظامي است و شهرداري ها و دستگاه های متولي ساخت مسكن مي توانند ضمن برخورد، پروانه كار مهندسان ناظر متخلف را لغو كنند.
يعنی هيچکس قبل از اينکه ايشان به اين سمت برسند برايشان وظايفشان را شرح نداده است؟ ايشان نميفهمند که کوتاهی عمدی مهندس ناظر باعث مرگ ساکنان يک ساختمان ميشود؟ متوجه هستند که رياست قوه قضاييه معنی اش اين نيست که کفششان را در بياورند و روی کف زمين روی تشکچه بنشينند و شاکيان پرونده های مختلف نزدشان بيايند و ايشان يکطرفه به قضاوت بنشينند؟ نميفهمند که مشکلات قضايي کشور شصت ميليونی از اين طريق حل شدنی نيست؟

Sunday, January 11, 2004

بستم دی ماه ۱۳۲۵ دکتر مصدق در مسجد شاه در اجتماع مردم معترض به احتمال مداخله دولت در انتخابات در شرف انجام به قوام السلطنه نخست وزير وقت اخطار کرد که دست خود را از جريان انتخابات دور نگهدارد و نظر و خواست مردم را به بازی نگيرد. دکتر مصدق که بارها قوام را عامل بيگانه خوانده بود گفت که ما يا بايد انتخابات درست داشته باشيم و يا مطلقا انتخابات نداشته باشيم. کاری نکنيد که مداخله در انتخابات يک عادت شود که در اين صورت مردم به آن اعتنا نخواهند کرد و لفظ انتخابات در آنها شور و اشتياق به وجود نخواهد آورد. مداخله دولت در انتخابات خيانت به حقوق مردم است.بگذاريد هرکس را که ميخواهند برگزينند اگر بعد احساس کنند که در انتخاب افراد اشتباه کرده بودند دفعه بعد دقت بيشتری به عمل آورند و چشمشان را بازتر ميکنند و تکرار اين عمل همان تکامل دمکراسی است...
شرق شنبه ۲۰دي ماه
دو مقاله خواندنی در باره گسلهای تهران۱ و ۲

Sunday, January 04, 2004

دوستان از من در مورد نقشه گسلهای تهران ميبرسند.
برای درک اين نقشه بايد بدانيد که:
مناطقي که به رنگ زرد در اين نقشه مشخص شده مرز گسيختگي گسلهاست. در اين منطقه هيچ ساختماني با هر ضريب ايمني سالم نميماند. منطقه بعدي که به رنگ آبي مشخص شده به دليل اينکه در جوار منطقه گسست قرار دارد ويراني بسيار شديدي خواهد داشت.
اگر تهران از اصول شهر سازي درست و حسابي الگو برداري ميکرد تمام اين مناطق زرد و آبي بايد تبديل به پارک ميشد. اينجا مکانهايی هستند که بيشترين برج سازيها در آن انجام گرفته و ميگيرد. دکتر عکاشه بارها اخطار داده است که هيچ برجی در صورت بروز زلزله در اين مناطق سالم نميماند. آقايانی که اينروزها از مردم ميخواهند دعا کنند که در تهران زلزله نيايد هيچ تصميمی برای کاهش فروش تراکم در اين مناطق نگرفته اند.
بخشي که در نقشه اصلي ادامه پيدا ميکند از سمت راست تا لشگرک و جاجرود و تلو و سد لتيان ادامه پيدا ميکند و از سمت چپ که تقريبا کامل اسکن شده است.
مناطقي که در نقشه به رنگ سفيد مشخص شده مناطق با ويراني شديد (‌و غير مسکونی) و مناطق خاکستري رنگ نواحي مسکوني است(‌احتمالا نقشه خيلي قديمي است چون با رشد شهرسازي در دو دهه گذشته کل اين نقشه بايد الان خاکستري ميشد)
نواحي که هاشور شده است مناطق با توان آبگونگي و ويراني شديد ذکر شده است.
تا فراموش نکردم بگويم که اين نقشه از کتاب تهران در انتظار زلزله اسکن شده است.