Monday, June 30, 2003

اين كار آقاي شكرالهي كه فصل گمشده كتاب شوخي رو توي وبلاگش گذاشته يكي ديگه از قابليتهاي در نظر نگرفته وبلاگ را نشان ميدهد.

بگذريم كه ناچارم ميكنه اين كتاب رو كه چند سال قبل خونده بودم مجدد بخونم. منو ياد صحنه آخر فيلم سينما پاراديزو مياندازه صحنه هاي بوسه هايي كه توسط كليسا سانسور شده بود.

Sunday, June 29, 2003

مجله گلستانه در آخرين شماره اش بخش پرونده را اختصاص داده است به داستانهاي پليسي. پرونده اي بسيار ضعيف و بي حال. از پنج مقاله مندرج در اين بخش سه مقاله اختصاص دارد به نويسنده اي ناشناس در ايران به اسم مايكل كالني دو مقاله ديگر هم يك تعريف بسيار سرسري از نويسندگان پليسي در بستر واقع گرايي است. انگار اين مجله هم رفته رفته در دام تكرار گرفتار شده است.

مجله گلستانه در آخرين شماره اش بخش پرونده را اختصاص داده است به داستانهاي پليسي. پرونده اي بسيار ضعيف و بي حال. از پنج مقاله مندرج در اين بخش سه مقاله اختصاص دارد به نويسنده اي ناشناس در ايران به اسم مايكل كالني دو مقاله ديگر هم يك تعريف بسيار سرسري از نويسندگان پليسي در بستر واقع گرايي است. انگار اين مجله هم رفته رفته در دام تكرار گرفتار شده است.

رمان پليسي در ايران همواره مورد كم لطفي منتقدان و نويسندگان بوده است. اگر سري كتابهاي طرح نو در اين حوزه را در نظر نگيريم تقريبا هيچ ناشر معتبري به سراغ اين ژانر نرفته است. ﴿ سري سرخ و سياه كتابهاي نيلوفر با انتشار كتابي شروع شد كه اصولا پليسي نيست و ظاهرا جوانمرگ هم شده است﴾ به هر حال حوزه تشكيل پرونده اي در مورد اين ژانر ادبي بسيار فراتر از دو سه نويسنده ناشناخته ﴿ در ايران﴾ است كه مجله گلستانه به اين شكل از سر خود وا كرده است.












*

Saturday, June 28, 2003

دوست عزيزی زحمت کشيدند و يک نقشه کامل از گسلهای تهران برای من ارسال کردند اگر دوست داريد نقشه را ببينيد، اينجا را کليک کنيد.
نه سال پيش سيف اله صمديان امتياز مجله اي را در ايران به دست آورد به نام تصوير. سياست اين مجله گفتگوي با تصوير است و به همين جهت نوشته در اين مجله جاي چنداني ندارد. اما انتخاب عكسهاي صمديان براي چاپ در مجله اش الحق عالي و ديدني است و ويژه نامه اي كه سال ۷۳ با موضوع عكاسي جهان منتشر كرد كاري است ماندني.

اين مجله به زودي از ماهنامه به فصلنامه و بعد سالنامه و هم اكنون تبديل به گاهنامه شده است. فكر ميكنم شماره ۳۶ اين مجله به مناسبت پيروزي دوم خاتمي سال ۸۰ منتشر شده بود!

به تازگي شماره آخر اين مجله كه شامل شماره هاي ۳۷-۴۰ است منتشر شده است. مجله قطور ۲۶۰ صفحه اي با قيمت ۲۵۰۰ تومن.

اولين مقالات! اين شماره مختص جنگي كه قرار بود اتفاق بيافتد است. با دو ديدگاه عكسان ايراني و خارجي. كه طبق معمول قسمت عكاسان ايراني پربارتر است!

بخش سينمايي مجله مثل هميشه اختصاص به گزارش از جشنواره كن دارد و ترجمه چند مقاله خواندني از مجلات فرانسوي در مورد فيلم ده، بماني و كارگردانان ايراني مخملباف ها و قبادي

بخش مخصوص كاوه گلستان و انتخابات شوراي شهر.

مجله تصوير مجله خواندني نيست مجله اي ديدني است. حتي اگر قصد تهيه آنرا نداريد در اولين كيوسك مجله فروشيها سركي به عكسهايش بكشيد. پشيمان نخواهيد شد.





Wednesday, June 18, 2003

اين وبلاگ برای يک هفته به روز نمی شود.


انسان روزي از بوزينگي دست كشيد كه اولين كتاب منتشر شد. بوزينگان هرگز اين تحقير را فراموش نكرده اند: كافي است كتابي به دست بوزينه اي بدهيد فوري آنرا كثيف خراب و پاره پاره خواهد كرد.
زامياتين

بسياري معتقدند كه كتاب ما اثر زامياتين اثري شگرف بر دو كتاب ۱۹۸۴ و دنياي قشنگ نو اثر الدوكس هاكسلي گذاشته است.

اين دو اثر مقام در خور در ادبيات جهان پيدا كرده اند اما كتاب ما حداقل در ايران مهجور ماند.

زاميانتين دنيايي را ترسيم ميكند كه مردم با شماره شناخته ميشوند و در شهري شيشه اي زندگي ميكنند. پيشگويي هاي زامياتين در اين كتاب شگفت آور است با توجه به اينكه زمان نگارش اين كتاب اوايل دهه بيست قرن گذشته است قدرت اين پيشگوييها خود را نشان ميدهند.

مدتها قبل از اينكه حكومت شوروي حلقه توتاليتري خود را محكم كند وي از زبان شخصيتهاي داستاني مرام خود را نقل كرده بود.

" انقلاب نهايي وجود ندارد انقلابها نهايتي ندارند."

و يا

" نميخواهم كسي به من بگويد كه چه چيز را دوست داشته باشم من ميخواهم خودم بگويم كه چه چيز را دوست دارم "

زامياتين از قدرت خانمان برانداز طنز به خوبي آگاه بود

در جايي از داستان قهرمان داستان با غرور ميگويد:

" ما بر شعر مهار زده ايم، شعر ديگر نغمه بيهوده و وقيحانه بلبل نيست، اكنون شعر در خدمت شهروندان است و فايده ميرساند"

كتاب ما هرگز در روسيه كمونيست چاپ نشد و زماني كه روسهاي مهاجر به طور غير قانوني اين كتاب را منتشر كردند خشم مقامات را برانگيخت. همكاران وي در كانون نويسندگان، زماني كه خوش رقصي نزد استالين خريدار داشت، وي را استيضاح كردند اما با شفاعت گوركي در كمال حيرت استالين با خروج وي از كشور موافقت كرد.

وي در سال ۱۹۳۷ در فرانسه در فقر و تنهايي مرد.

كتاب ما به همت نشر ديگر و با ترجمه آقاي دولتشاهي سال ۱۳۷۹ منتشر شد.

Monday, June 16, 2003

بلاخره بايد هر چيزي آغازي داشته باشه.

من حافظه ام درست كار نميكنه اما تا اونجا كه ميدونم اين اولين بار است كه يك انتشاراتي توفيق شد. انتشارات صراط كه مخصوص نشر آثار دكتر سروش بود.

زمزمه توقيف چند انتشاراتي مدتها بود كه بر سر زبانها بود، تصور نميكنم اين اولين توقيف، آخرين آن هم باشد.

Thursday, June 12, 2003

دومين شماره مجله هفت به صاحب امتيازي طالبي نژاد منتشر شد. اين شماره اختصاص دارد به مجموع گفتگو ها و نقدهايي در مورد همنوايي شبانه اركستر چوبها. شماره آينده قرار است كه در مورد دو دنيا اثر گلي ترقي مجموع مقاله نگاشته شود.

مجيد اسلامي وعده داده است كه به معرف نويسنده هاي كمتر شناخته شده در ايران هم بپردازد.

در شرايطي كه وعده معرفي نويسندگان ناشناخته يا كمتر شناخته شده داده ميشود براي هزارمين بار داستان تپه هايي به شكل فيلهاي سفيد اثر همينگوي در اين شماره مجله ترجمه و چاپ شده است آن هم زماني كه احمد گلشيري اين داستان را با نقدي عالي در يكي از چهار جلد كتابهاي داستان و نقد داستان منتشر كرده بود ﴿ كاري به بقيه ترجمه هاي ريز و درشت از اين داستان ندارم﴾

مجله قرار است فرهنگي هنري باشد اما انگار گرايش به سينما قرار نيست دست از سر اين مجله بردارد، حتي اگر نقد رمان بنويسند. به همين جهت است كه يكي از منتقدان پور احمد است ﴿ كارگردان سينما﴾ و ديگر مجيد اسلامي است كه معرف حضور هست.

وعده هاي داده شده در مقدمه اين مجله در معرفي نويسندگان كمتر شناخته شده مرا ياد نشريه گلستانه مياندازد با اين تفاوت كه گلستانه از مترجماني استفاده ميكند كه انگليسي را در حد كودكان تيز هوش بلدند. هر چند بخش ترجمه اين مجله بسيار كمتر از گلستانه است﴾

مشكل ادامه نشر اين مجله ﴿ از لحاظ يافتن مخاطب﴾ و تيراژ حديث قديمي است. اما اگر كفگير به ته ديگ نخورد مجله هفت مجله اي بسيار خواندني است.

خب اين مشکل هم درست شد.
اگه بلاگر سراغ شما هم آمده همان کاری را بکنيد که حسين درخشان گفته يعنی برويد تو SETTING بعد FORMATING بعد هم يونيکد را فعال کنيد
فقط فراموش نکنيد که بايد صفحات را پابليش هم بکنيد.

Monday, June 09, 2003

من ايرانيم

اما مثل اكثر ايرانيان از ته دل آرزو ميكنم سه صنعت چاي، سينما، و خودرو در ايران ورشكست شوند.

الحمد الله دو صنعت چاي و سينما نفس آخر را ميكشند. دولت روزي كه دخل و خرجش با هم جور در نيايد ناچار ميشود از حمايت از اين دو صنعت به صورت رانت و کمک بي حساب دست بردارد صنعت خودرو اما موضوع صحبت ديگري است.

هر سه اين صنايع! دو ويژگي مشترك دارند

۱- به بهانه حمايت از توليد داخلي با ممنوعيت واردات اجناس مشابه خارجي ايرانيان را از دسترسي آزاد و حق انتخاب محروم كرده اند.

۲- بيش از دو دهه فعاليت اين صنايع نشان داد كه با اين شكل مديريت توانايي برابري با اجناس مشابه خارجي را ندارند.

در اين جور مواقع پاك كردن صورت مسئله راحت ترين راه حل است. انگار بايد براي ابد واردات اين اجناس ممنوع شود كه بازاري براي اين اجناس باشد. ﴿ باز بايد به جان قاچاقچيان عزيز دعا كرد كه از دو قلم از اين اجناس ما را محروم نگذاشتند﴾

در مورد چاي از همه وضع جالبتر است متولي اين صنعت بهمن گذشته از دولت خواست كه وام سي ميليارد توماني را به وام گيرندگان اين صنعت ببخشد، پنج ميليارد وام جديد بدهد و براي ممنوعيت واردات آن قوانين سختگيرتري اعمال كند. تمام اين برنامه ها براي اين است كه اصلي ترين نوشيدني مردم ايران جنس نامرغوب ايراني باشد.

سينماي ما به تعداد كمتر از انگشتان يك دست در سال فيلم مطرح ميسازد. ﴿ امسال كه به انگشتان يك دست تقليل پيدا كرد﴾

اكثر اين فيلمهاي انگشت شمار مطرح با حمايت بخشهاي مختلف ساخته ميشود و معمولا در ايران فروش چنداني ندارند و به اصطلاح فيلم جشنواره اي هستند﴿ چند مورد هم مثل فيلم ده يا دايره امكان پخش در ايران را ندارند﴾ به همين جهت است كه اكثر امكانات دولتي براي ساخت فيلمهايي به كار ميرود كه نه تنها داستان فيلم بلكه عنوان آنرا هم از مشابه هاي خارجي ميدزدند ﴿ نمونه ديوانه از قفس پريد﴾

به همين جهت است كه افخمي كه جزو معدود كارگردانهاي خوش ساخت ايران است بهمن سال گذشته مخالفتش را با ورود فيلمهاي ايراني اعلام كرد به ذكر اين دليل كه باقيمانده رمق فيلمهاي ايراني را خواهد گرفت اما دو روز پيش در يك گفتگوي ديگر به اين نتيجه رسيد كه بايد واردات فيلم آزاد شود چرا كه سينماي ايران از بين رفت لااقل سالنها را نجات دهيم.
در شماره ارديبهشت مجله صنعت حمل و نقل گزارش ويژه اي چاپ شده در مورد مديريت بحران زلزله.

اين گزارش شامل چهار مقاله در مورد زلزله تهران است

به جز راهنماي عملي زنده ماندن در زلزله ، گفتگويي با دكتر قيطانچي در مورد وضع گسلهاي تهران و پيش بيني زلزله دارد و بسيار خواندني است. مشخصات گسلهاي تهران در انتهاي همين مقاله آورده شده كه گسلهاي تهران را به سه نوع فعال نيمه فعال و خاموش تقسيم كرده است.

متاسفانه در اين گزارش جاي يك نقشه از گسلهاي تهران ﴿ به جز هماني كه من از كتاب تهران در انتظار زلزله اسكن كردم و اينجا گذاشتم﴾ بسيار خالي است.

مقاله اي به اسم وقتي تهران تكان بخورد هم آخرين مقاله اين شماره مجله است. آخرين جمله اين مقاله بسيار تكان دهنده است. اين نكته كه پايگاه برون مرزي شهري در تهران براي ۲۵۰ هزار نفر امكان امداد رساني دارد.

اين به اين معني است كه اگر زلزله تهران در ايامي رخ دهد كه اكثر مردم تهران خارج از شهر باشند و هنگام بروز زمين لرزه كمترين ميزان انرژي آزاد گردد باز هم امداد رساني براي ۲۵۰ هزار نفر يعني يك مشت آب در اقيانوس.





Tuesday, June 03, 2003

اين آقايوني كه از وزارت ارشاد اطلاعيه دادند كه بعد از اين رسانه هاي جمعي و صدا و سيما حق ندارند محصولات خارجي را تبليغ كنند، هيچ فكر كردند تكليف محصولاتي مثل قطعات كامپيوتر كه الحمداله به جز كيس هيچ قطعه ديگري از آن در ايران ساخته نميشود و يا موبايل كه مدتي است صا ايران هم توليدات خود را قطع كرده، چه ميشود؟ به اين ليست اضافه كنيد: دي وي دي پلير راديو ضبط دو كاسته و تلويزيون پلاسما و انواع دوربين و ساعت و ويديو و .......
سالگرد مرگ زنده ياد گلشيری است اين روزها

مجله يک هفتم در ويژه نامه مخصوص گلشيری که ارديبهشت امسال مقارن جشنواره مطبوعات منتشر شد مطالب خواندنی در بزرگداشت اين قله نويسندگی ايران منتشر کرده بود که از بسياری از جنگهايی که به ياد گلشيری منتشر شده بود پر بارتر از آب در آمد
اولين نوشته اين شماره مجله شعری است که احمد شاملو به گلشيری هديه کرده بود

قناری گفت: کره ی ما

کره قفسها با ميله های زرين و چينه دان

چينی.

ماهی سرخ سفره هفت سين اش به محيطی

تعبير کرد.

که هر بهار

متبلور می شود.

کرکس گفت:- سياره ی من

سياره ی بی هم تائی که در آن

مرگ

مائده می آفريند.

کوسه گفت:- زمين

سفره ی برکت خيز اقيانوس ها.

انسان سخنی نگفت

تنها او بود که جامه به تن داشت.

و آستينش از اشک تر بود.