Wednesday, October 29, 2003

ظاهرا عدم استقبال تماشاگران محترم از فيلمهاي خارجي كمي براي مسئولان غير منتظره بوده است. اكنون بحث بر سر اين است كه اجازه پخش فيلمهاي آمريكايي را از حالت محدود خارج كنند و مخالفان معتقدند با اين تصميم آخرين رمق سينماي ايران هم گرفته خواهد شد و موافقان معتقدند كه سينماي ايران كه مرد لااقل سالنها را نجات دهيم و ...
مشكل اصلي سينماي ما به بيست سال قبل برميگردد زماني كه ويديو حرام بود و دو شبكه تلويزيون بيشتر نداشتم كه هفته اي يك فيلم نشان ميداد و ماهواره اختراع نشده بود و مردم ياد گرفته بودند كه فيلمهاي با كيفيت بد ويديو را گير بياورند و حريصانه تماشا كنند .
ضربه ها به پیکر سینمای ایران يكي يكي فرود امدند اول ويديو آزاد شد و بعد ماهواره اختراع شد و عليرغم ممنوعيت در بسياري از خانه ها سر در آورد.
اما ظاهرا ضربه آخر را به سينماي ايران دي وي دي ها و وي سي دي ها زده اند. براي مردمي كه ياد گرفته بودند از وراي تصاوير محو و سياه و سفيد و پر تراك ويديو ها فيلم را ببينند و حتي براي آن نقد در مجله ها بنويسند دسترسي به دي وي دي ﴿ هوم تیاتر﴾ و وی سی دی به راحتی جایگزین سالنهای زهوار در رفته سینما با آن کیفیت بد و صدای افتضاح شد.
مشکل اصلی فیلمهای خارجی جدا از کیفیت بد سالنها سانسور است که طعم آنرا تک تک ایرانیان چشیده اند و ناخودآگاه بعد از تماشای هر فیلم خارجی چه در سینما چه در تلویزیون احساس میکنیم که فردی بالای این فیلم بوده که تماشاچیان را احمق و کم اراده تلقی کرده و با قیچی صحنه های باعث انحراف را برداشته و ...
این قضیه را از زاویه دیگر هم میتوان دید. جناح طالبانی حکومت کمترین اهمیتی به تعطیلی سینما و سالنهای ما نمیدهد و به نوعی خوشحال هم میشود. بی اعتنایی مردم منجر به بسته شدن سالنهای بیشتر و بیشتر میشود تا زمانی که از لحاظ تعداد سالنها آنقدر کم بشوند که اصولا ساخت فیلم ایرانی و اکران آن در ایران با صرفه نباشد.
ظاهرا چاره ای نیست جز اینکه به مردم یادآوری کنیم با قهر کردن با انتخابات شوراها چطور شهرداری و روزنامه همشهری را از دست دادیم.
عین همین سرنوشت در انتظار سالنهای سینمای ما هست با این تفاوت که اینبار سالنها از جناحی به جناح دیگر منتقل نخواهد شد.



Monday, October 27, 2003

فكر ميكنم يكي از دم دست ترين نوشته ها در باب سازگاري! اسلام و دمكراسي همان نوشته شماره ۱۹ مجله كيان بود كه من قبلا خلاصه اي از اون رو تو وبلاگم گذاشتم.

بد نيست بدونين كه دكتر سروش يك يا دو شماره قبل﴿ الان مجله ها دم دستم نيست﴾ مقاله اي در باب دمكراسي نوشتن. آقاي دكتر تمام معلوماتي را كه از سفسطه ﴿ به معني عام﴾ داشتند به كار بردند و اسلام را به دمكراسي چسباندند. مقاله ايشان به قدری ضعيف و سست استدلال بود كه باعث نگارش مقاله خواندني آقاي پايدار شد!

بحث اسلام و دمكراسي البته به شكل ديگري تا چند شماره در اين مجله ادامه پيدا كرد. اما براي من مسئله اي كه لاينحل باقي مانده اين است كه چطور صداقت آقاي خاتمي بسياري كشته تا به حال به جا گذاشته اما كسي از صداقت مصباح زماني كه شجاعانه دمكراسي را دشمن اسلام معرفي ميكند نمرده؟

خانم عبادي هم البته تيتر مقاله دكتر سروش را در يكي از سخنراني هايشان تكرار كردند. كه باعث بحث و جدل فراواني شده است. اين ياد آوري را هم من به مناسبت همين جدلها اينجا نوشتم.

Thursday, October 16, 2003

كاشي يكي از مشاوران آقاي خاتمي در گوشش به ايشان متذكر ميشدند كه

بديهي است كه جايزه صلح نوبل جايزه سياسي است چون اصولا مقوله جنگ و صلح مقوله سياسي است

Wednesday, October 15, 2003

بازيهاي بد و فوق العاده بد تام كروز در فيلمهاي چشمان باز بسته و ماموريت غير ممكن يك و دو و اين اواخر گزارش اقليت من را به حيرت انداخته است.
پارتي بازي مطمئنا در آن كشور تا اين حد جا ندارد. اگر بازیگری مايه نداشته باشد ناچار است مثل پسر بروس لي به فيلمهاي ب كلاس بسنده كند.
جذاب بودن به تنهايي نبايد دليلي بر اين امر باشد كه حتي اسپليبرگ هم شيفته وي شود.
در همين ايران خودمان افراد زيادي را داشتيم كه بي مايه به سينما رفتند و بعد از مدتي كار را ياد گرفتند. براي نمونه نگاه كنيد به بازيهاي همايون ارشادي، زيبا بروفه، بهرام رادان، نيكي كريمي﴿ هر چند كه اين خانم حتي بعد از سيزده سال سابقه بازيگري ضعفهاي غير قابل اغماض دارد﴾ و ....
تام كروز استعداد بازيگري ندارد. اگر داشت بعد از بيش از يك دهه بازيگري، ضعفهاي نخستين بازيها را تكرار نميكرد. فقط هر بار كه يكي از فيلمهاي اين بازيگر را ميبينم حيرتم را افزايش ميدهد. هنر او چيست؟


Tuesday, October 14, 2003

براي شرکت در مراسم استقبال از شيرين عبادي يک اشتباه کردم. ميزان استقبال مردم را بسيار کمتر از آن ميپنداشتيم که امشب ديدم.
چون در شهرک اکباتان اقامت دارم ساعت نه براي شرکت در مراسم حرکت کردم. خيلي زود متوجه شدم که اشتباه کردم با ماشين آمدم. جاده مخصوص از محل خروجي اکباتان تقريبا بسته است. ماشين را کناري پارک ميکنم قدم ميزنم. حداقل دو کیلومتر تا جاده ورودی فرودگاه فاصله است. مسير طولاني تر از آن است که بتوان پياده رفت اما حرکت ماشينها عملا متوقف است. از مسير آزادي هم وضع به همين شکل است. تقريبا از میدان آزادي خيابان بسته است. بسيار ماشينها را در کنار جاده دوبله پارک کرده اند و پياده قدم ميزنند. حتی ابتدای خیابان اکباتان هم به طور غیر عادی ماشین پارک شده است. جمعيت زن و مرد جوان و پير صحبت کنان دو نفره و سه نفره در حال حرکت به سمت فرودگاه هستند.
کسي از ترافيک عصبي نيست به ندرت صداي بوقي به گوش ميرسد. پلیسهای راهنمایی و رانندگی و نیروی انتظامی در هر نقطه به چشم میخورند. با مردم کاری ندارند. حتی قادر نیستند که برای ترافیک کاری انجام دهند. غرب تهران امشب حال و هوايي ديگر دارد.
اشتباه کردم که به تنهايي آمدم. برای طی این مسیر طولانی به همصحبت نیاز هست. در مسير فرودگاه ديگر ماشينها کل جاده را بسته اند و درست وسط جاده پارک کرده اند و رفته اند. ميزان جمعيت به قدري است که اميدم را براي ديدن خانم عبادي از دست ميدهم. اما لبريز از شوق به خاطر اين استقبال غير منتظره مردمي هستم.
ساعت يازده برميگردم. حتي نميدانم که ساعت فرود هواپيما چه زماني بوده است اما از يک چيز مطمئنم حتي صداي يک هلي کوپتر که نشان دهنده انتقال مسئولين به فرودگاه باشد به گوشم نخورد. تلويزيون که کوچکترين اشاره اي به اين استقبال تا اين لحظه نکرده است.
مردمي که ماشينشان را در وسط جاده پارک کرده اند حداقل تا ساعت سه نيمه شب درگير اين استقبال خواهند بود. فردا يک روز کاري است. اما مردم خدمتگذاران صديقشان را ميشناسند و برايشان احترام قائلند. مردمی که خواه ناخواه احترام هر بیننده ای را برمی انگیزند.
متاسفانه همانطور که سجادي عزيز هم اشاره کرد فاصله بين مردم و مسئولين بسيار زياد است و اين فاصله روز به روز عميفتر و بيشتر ميشود.
اين سخنراني از كارل پوپر همين الان به چشمم خورد.

بخشي از مصاحبه با كارل پوپر بعد از جنگ اول خليج كه در مجله آدينه سال ۱۳۷۲ منتشر شده بود

"در جهاني كه در آن ديكتاتورهايي مانند صدام حسين وجود دارند ما نبايد از به راه انداختن جنگ براي صلح هراس داشته باشيم. اين كار در شرايط كنوني اجتناب ناپذير است غم انگيز است اما اگر بخواهيم جهان را نجات دهيم چاره اي جز آن نداريم"

" جنگ به راه بياندازيم تا از گسترش بيشتر سلاح هاي كشتار همگاني جلوگيري كنيم؟"

" در شرايط كنوني هيچ كاري مهم تراز جلوگيري از گسترش اين بمبهاي جنون آميز نيست. بمبهايي كه هم اكنون در بازار سياه خريد و فروش ميشود. دولتهاي جهان متمدن كه هنوز دچار جنون نشده اند بايد با هم در اين زمينه همكاري كنند. چون تنها يك بمب ساخاروف قدرتي چند هزار برابر بمب هيروشيما دارد."



كتاب وبلاگستان شهر شيشه اي بلاخره منتشر شد.

كتابي كه به همت وحيد قاسمي و با همكاري چند تن از دوستان وبلاگ نويس بالاخره كليه مراحل انتشار را طي كرد.

اين كتاب در هشت مركز به فروش ميرسد.

ميتوانيد در سايت كتاب هم مطالب سانسور شده را مطالعه كنيد.

تبريك و خسته نباشيد به اين دوستان




Saturday, October 11, 2003

دو اظهار نظر در مورد جايزه صلح نوبل

اسدالله بادامچيان: اختيار انتخاب فرد مصلح اين جايزه در اختيار جايزه دهندگان است. همان طور كه ميدانيد جايزه صلح نوبل پس از سازش كمپ ديويد و خيانت به فلسطين به سادات داده شد، بسيار كم اتفاق ميافتد كه اين جايزه به خادمان به وطن خود داده شود. طبيعي است كه جايزه صلح نوبل به يكي از كساني كه نام خود را اصلاح طلب گذاشت و مورد حمايت پاول و بلر و بوش و سران استكبار جهاني است قرار گيرد

محسن يحيوي عضوي شوراي مركزي جامعه اسلامي مهندسين: اهداي جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي كه در سخنان و مقالاتش بر حذف و ناديده گرفتن بسياري از ارزشهاي اسلامي و قراني تكيه داشت يك نوع مخالفت و دهن كجي با نظام جمهوری اسلامي محسوب ميشود.



خانم عبادي تهيه كننده طرح ممنوعيت شكنجه كودكان بود كه در مجلس تصويب و در شوراي نگهبان به شكلي اخته شد كه انگار تصويب نشده است.

Wednesday, October 08, 2003

سال ۷۶ نشر مركز كتاب قطوري منتشر كرد به اسم همه چيز و هيچ چيز. مجموع داستان كوتاه كه در سه بخش مروري داشت به داستان كوتاه. مترجم حسن افشار.
اين كتاب به تازگي به اسم يك درخت يك صخره يك ابر تجديد چاپ شده است.
آخرين اثر مرادي كرماني به اسم نه تر نه خشك به تازگي وارد بازار كتاب شد.
كتاب شهريار مندني پور هم به اسم آبي ماوراي بحار منتشر شد. اين كتاب مجموع يازده داستان با محور يازدهم سپتامبر است.

Tuesday, October 07, 2003

جشن مهرگان بر دوستداران فرهنگ ايراني مبارك باد

Monday, October 06, 2003

دومين شماره فصلنامه سمرقند منتشر شد.

۲۶۲ صفحه مطلب خواندني در مورد پروست. مقالاتي به قلم سحابي، شاهرخ مسكوب، مقدادي، گلي امامي و ...

يك بخش فصلنامه اختصاص دارد به بررسي و نقد آثار وي و بخش دوم مخصوص معرفي كتابهاي ديگر پروست ﴿ به جز زمان از دست رفته﴾ است.

خاطراتي از مارسل پروست كه بسيار خواندني است و در بخش آخر معرفي دو كتاب در مورد پروست.

آزادي سازگارا و زيد آبادي

Saturday, October 04, 2003

در مورد تاسيس انجمن وبلاگداران كه حسين درخشان در وبلاگش به آن اشاره كرده بود و جنجالي كه بعد از آن راه افتاد خواستم يه نظر كوتاه اينجا بدهم:

۱-لحن صحبت آقاي ملكي و پيغامي كه براي حسين درخشان گذاشته اند نشان ميدهد كه ايشان به ادبيات فحاشي كيهان و رسالت و جمهوري اسلامي به خوبي آشنا هستند. ﴿ قصد تهمت زدن ندارم﴾

۲- فكر ميكنم تاسيس يا عدم تاسيس اين انجمن تا زماني كه آزاديهاي وبلاگ نويسان را محدود نكند فرقي به حال وبلاگ داران نميكند. كساني كه با اسم مستعار وبلاگ دارند هرگز عضو اين انجمن نخواهند شد و افرادي كه عضو اين انجمن خواهند شد حتما احساس ميكنند كه حقي از ايشان در شرف ضايع شدن است و براي احقاق اين حق دست به دامن انجمن شده اند.﴿ اشاره به گفتگوي آقاي ملكي با ايسنا﴾

۳- ترس حسين درخشان در مورد قبضه كردن اختيارات اين انجمن توسط گروه انحصار طلب و مصيبتهاي بعدي براي باز پسگيري آن چندان بي مورد به نظر نميرسد. براي نمونه نگاه كنيد به مسائل مشابه در مجلس و قوه قضاييه و رياست جمهوري و ...

۴- كاش يكي از هوادران اين انجمن براي من مشخص ميكرد شرط تابعيت جمهوري اسلامي در اساسنامه براي چه گذاشت شده است؟ يعني افرادي كه خارج از ايران هستند نميتوانند به بقيه اهداف شما ﴿ تقويت زبان فارسي و شناساندن فرهنگ ايراني و معرفي محققان و ...﴾ كمك كنند؟ يا از الان فكر گوشت دم توپ را كرده ايد؟