Sunday, December 30, 2001

شب جمعه راديو جمهوری اسلامی ايران در بخش خبر نيمه شب خود که سعادت استفاده از آن تنها در ماشين ممکن است از آزادی اينترنت در افغانستان خبر داد . گوينده در ادامه از يکی از مسئولان افغانی دليل اورد که اينترنت به شکل نامحدود و آزاد باعث گمراهی جوانان می شود و بهترين شکل اينترنت آن است که فقط برای مسئولان باشد و مردم اگر استفاده نکنند بهتر است و اگر هم استفاده می کنند ما بگوييم چطور استفاده بکنند و .....
يادش به خير قديمها وقتی روزنامه کيهان و راديو و تلويزويون می خواستند دليل برای اين گونه تصميماتشان بياورند يک دکتر رضا داوری داشتند که برداشت ناقصی از فلسفه غرب داشت و برايشان اين گونه تصميمات را تئوريزه می کرد حالا کارشان به آنجا کشيده که از متخصصان افغانی استفاده می کنند
مجموعه سخنان آقای حسنی امام جمعه اروميه به بازار آمد.
يک کتاب نازک صد و خورده ای صفحه با قِيمت ششصد تومن. این سخنرانی ها شامل همان مواردی است که در روزنامه های دو خردادی چاپ می شد و اولين روزنامه ای که اين کار را کرد صبح امروز بود و بعد اين سنت توسط روزنامه های ديگر ادامه داده شد. اين از محسنات کتاب است که کل سخنرانی را چاپ نکرده است و تنها به اراثه بخشهای گزيده بسنده کرده است.
کتاب ظرف دو تنها يک هفته به چاپ دوم رسيد و به نظر ميرسد تا ده چاپ هم به راحتی جلو برود .
روی جلد کتاب يک جمله جالب به چشم ميخورد. من با آزادی مخالف بودم و هستم. حرف مرد يکی است
با عرض معذرت بابت تاخيری که در اراثه اين مطالب پيش آمد. صفحه ديگری که من درست کردم همچنان فعال است اما قصد ندارم سراغ آن بروم.

Sunday, December 23, 2001

در ايران كتاب خيلي كم چاپ ميشود يعني اگر كتابهاي بازاري دانيل استيل وجان گريشام وپايلو كويلو و فهميمه رحيمي و م مودب پور و ....را در نظر نگيريم كتاب خوبي كه ارزش خواندن داشته باشد خيلي كم چاپ ميشود
نويسنده هاي مورد علاقه هم كه انگار اين جمله فلوبر هيچوقت به گوششان نخورده كه ارزش يك نويسنده خوب به كارهايي است كه چاپ نميكند. نتيجه از سيزده كتاب منتشره به اسم آقاي ماركز در ايران فقط چهار يا پنج تايش ارزش درست و حسابي دارد ( به عقيده من صد سال تنهايي جزو اين چهار يا پنچ كتاب نيست حتي اگر بهمن فرزانه ترجمه اش كرده باشد) يا مثلا از هاينريش بل كه قربانش برم سر كار گذاشتن را درست و يا حسابي بلد بود قبول نداريد برويد كتاب بيليارد در ساعت نه را بخوانيد. يا شبکه امينيتی يا زنان کنار رودخانه....
خب تكليف چيه؟ پس ما چي بخونيم؟
ميتوانيد به نام مترجم اعتماد كنيد مترجمان مطمئن تر از نويسنده ها هستند مثلا" به هزار دليل بعيد است كه از كسي مثل نجف دريابندري ، ابولحسن نجفي ، مهدي سحابي ، حشمت کامرانی عبدالله کوثری گلشپری ، منوچهر بديعي ، سروش حبيبي و ...... كتاب بدي در ايران چاپ شود اينان ديگر آنقددر تجربه دارند كه هر كتابي را براي ترجمه به دست نگيرند.
اما مشكل اين است كه اين مترجمان محترم در پركارترين حالت سالي دو كتاب بيرون ميدهند بعد چكار كنيم.
اصلا" تكليفامان با اسم نويسندگان جديدي كه به گوشمان ميخورد چيه؟ بخريم يا نه؟
الان در ايران ناشران خوبي شروع به كار كردند كه به طور تخصصي كتابهاي عالي چاپ ميكنند.
مثلا" طرح نو را درنظر بگيرد. استاندارد چاپ كتابهاي اين موسسه از نظر چاپ و كيفيت ترجمه و انتخاب اينقدر بالاست كه هر ايزويي را ميپوشاند. هر چند كه آقاي پايا مدير محترم نشر اينروزها فقط درگير كتابهاي سياسي شده است و فعلا" در بقيه گروهها را تخته كرده.
يا مثلا" نشر نيلوفر كه مدتي است كه توي كار چاپ شاهكارهاي عالي با مترجمان عالي دست بقيه ناشران را از پشت بسته.هر چند همين ناشر محترم چند كتاب چاپ كرده كه با هيچ تساهل و تسامحي نمييتوان ارزشي برايش قاثل شد كتابهايي مثل نگاهي در آينه اثر محمد حريري يا كاش نامش را پرسيده بودي اثر بابك تختي يا از آن بدتر زمستان سخت اثر اسماعيل كاداره.
وقتي به ليست كتابهاي منتشره توسط مركز نگاه بكنيد هم همين كارهاي ضعيف را ميبنيد. مثلا" كنسرت در پايان زمستان اثر همين اقاي اسماعيل كاداره يا دوتا كار از آقاي بيژن بيجاري يا....
خب پس براي خريد كتاب به كي اطمينان كنيم؟
من كه خيلي سعي كردم يه جوري راهنماييتان كنم نشد. فكر ميكنم همين لاگ را بخوانيد خودم بهتر از هر كس ميتونم راهنماييتان كنم.

Thursday, December 20, 2001

من فكر ميكنم كه بهتره معني جديدي براي يك سري جملات معروفي كه در مورد كتاب خونديم در نظر بگيريم. مثلا" اين جمله معروف كه از دوره ابن نديم مونده و هنوز بعضي ها تكرارش ميكننهر كتابي ارزش يك بار خوندن رو داره
اصلا" اينطور نيست . هر كتابي ارزش يك بار خوندن رو نداره . من خيلي كتابهارو نخوندم و اصلا" هم ناراحت نيستم، يه سري كتابها رو خوندم كه دلم به حال وقتي كه براشون حروم كردم ميسوزه. امروز ميخوام درمورد يه سري از اين كتابها حرف بزنم.
بهمن فرزانه رو ميشناسين؟ يه مترجمه . اگه بخواييم اسم ده مترجم خوب اين مملكت كه حقي به گردن معرفي ادبيات جهان به جامعه ادبي ايران دارن رو ليست كنيم، حتما" اسم اون هم تو ليسته. قبل از انقلاب خيلي كتاب بيرون داده بود. اما بهترين كارش به اعتراف همه ترجمه صد سال تنهايي ماركزه. تو كارنامه قبل از انقلابش همه جور كتابي بود از يه مشت تمشك اينياتسيوسيلونه گرفته تا كتاب پليسي ده سياه پوست كوچولو اثر آگاتا كريستي.
از اول انقلاب تا همين دو سال پيش كه سروكله مهاجراني تو ارشاد پيدا نشده بود خبري ازش نبود. البته ميدونستيم كه ايشون تو كشور ايتاليا ساكن هستن اما هيچ خبر فرهنگي ازش نداشتيم غيبت بيست ساله اش رو با كتاب از طرف او اثر آلباد سس پدس جبران كرد( يه روز درباره اين خانم نويسنده هم يه چيزهايي مينويسم) بعد يواش يواش كتابهاي ديگه ازش در اومدن و بعد يه خورده سرعت چاپ كتابهاش تندتر شدن و بعد ديگه من فكر ميكنم سريعتر از اوني كه ما بتونيم كتابهاي ترجمه اين آقاي رو بخونيم ايشون ترجمه ميكنه. البته اين دليل نميشه كه فكر كنين اصالت ترجمه آقا زير سئواله. هنوز كيفيت خيلي بالاست.
يكي از نويسندگاني كه توسط اين آقا به ايران معرفي شده گراتزيا دلداست. اين خانم ايتاليايي كه در سال 1921 نوبل ادبي گرفت با كتاب پيچك كه از ترجمه هاي آقاي بهمن فرزانه در سال 1345است ، به ايرانيها معرفي شد. بعدها بخش فرهنگي سفارت ايتاليا يك كتاب ديگر از اين نويسنده به ايرانيها معرفي كرد و طي همين دو سالي كه آقاي بهمن فرزانه برگشته پنج كتاب جديد از ايشان به ما معرفي كرده كتابهاي مريم منزوي چشمهاي سيمونه وسوسه و دو تا ديگه كه الان يادم نيست
مشكل اين كتابها اينه كه اگه بخواييم از روي جايزه نوبل قضاوت كنيم خنده امون ميگيره كه اينها جايزه رو به كي ميدن. يادمون نره جايزه ادبي نوبل فقط مقدار زيادي پوله و به نظرمن شهرتش رو بيشتر مديون پولشه. من البته در مورد جايزه نوبل در بخشهاي علمي و اقتصادي حرف نميزنم كه ميدونم بيشتر برنده هاي اين جايزه تو اين رشته ها استحقاقشو دارن. از رشته ادبيات ميگم كه در شرايطي كه گراهام گرين با چند شاهكار بي چون و چرايش زنده بود جايزه به ويليام گلدينگ ميدادن ، يا هيچوقت به فكراين نيافتاده كه به جيمز جويس اين جايزه رو بدن. يا با وجود شاعري مثل شاملو كه در زمينه ادبيات و شعر غولي بود كه ديگر روزگار بعيده به خودش ببينه ، به شيموس هيني جايزده دادن. يا......
اما نصيحت من به شما اينه كه اگه ادبيات معاصر رو دوست دارين و اگه تونستين يه فهرست از كتايهايي كه بايد بخونين تهيه كنين اسم اين خانم نويسنده و كتابهايش را بذارين آخر ليست. حتي اگه بهمن فرزانه مترجمش باشه . مثلا" بعد از صد و بيست سالگي كه ديگه مغر آدم كشش خوندن كتابهاي سنگين رو نداره.
من افتخار ميكنم كه از هقت كتابي كه از اين خانم در ايران منتشر شده فقط پنج تاش روخوندم و همش رو نخوندم چون جدا"اعتقاد دارم كه هر كتابي ارزش خوندن نداره دلم به حال وقتي كه براي خوندن اون پنج كتاب حروم كردم ميسوزه.
ديروز يه سر رفته بودم انشتارات هاشمي ، توي ميدون وليعصر. در حيني كه داشتم تو كتابها سير ميكردم يه نواري هم از توي بلندگو پخش ميشد كه خانمي با صدايي خيلي قشنگي ميخوند. خيلي سعي كردم بفهمم كيه ،صداش يه وقتهايي به صداي شكيلا ميزد يه وقتهايي به سيما بينا يه وقتي هم به هيچكدوم، مثلا"جزو معدود خوانندگاني بود كه در ايران با صداي خودشون ميخونن، بيشتر از اين تعجب كردم كه گذاشته بودند يه نفر خانم نوار بده بيرون
هر چند كه اينروزها خانم شيدا به همراه همسر محترمشان يك نوار همخواني داده اند بيرون اما همخواني كجا و تكخواني كجا؟.
از فروشنده محترم خواستم كه يه دونه از نوار به من هم بده. وقتي قاب نوار را ديدم كه آقاي كوچكي شايد دوازده سيزده ساله به اسم سالار مرتكب اين نوار شده ، شاخ در آوردم.
من نطق اخلاقي بلد نيستم نوار را هم نخريدم. راستش يه خورده چندشم شد. اما وزارت ارشاد كه اينهمه به فكرارشاد ملته فكر نكرده صداي يك زن از دهان يك كودك دوازده سيزده ساله با هيچ روش ارشادي شناخته شده در دنيا نميخونه؟
من نطق اخلاقي بلد نيستم فقط ميدونم اگه وزارت ارشاد نبود هيچ كودك دوازده سيزده ساله اي هوس نميكرد نواري با صداي زن بيرون بده

Wednesday, December 19, 2001

اين كتاب تن تن بلاخره بعد از بيست و سه سال اجازه چاپ گرفت. اوايل دهه شصت كه تازه انقلاب پيروز شده بود جزو هزاران چيزي كه يك شبه حرام اعلام شد دو گروه كتاب هم بود كتابهاي پليسي و كتابهاي كارتون.
اين ماجرا دقيقا" مقارن با آغاز رياست ارشادي آقاي خاتمي بود. ( اوايل دهه شصت) استدلالي كه پشت اين ممنوعيت بود خيلي قوي بود و به اصطلاح مو لاي درزش نميرفت، ميگفتند خواندن كتابهاي پليسي باعث قاتل شدن آدمها ميشه يا ميل به قتل رو تو آدمها قلقلك ميده و كتب كارتون هم قدرت تخيل بچه ها رو از بين ميبره.
(من خيلي بچه نيستم ، نميگم چند سالمه ولي هنوز از خواندن كتابهاي تن تن لذت ميبرم.
با همين بهونه ها شد كه هر چي سنگ داشتند سر راه مجله كارتون انداختتند تا تعطيلش كردند.
بگذريم يخ كتابهاي پليسي بعد از دوران خاتمي در ارشاد ، يعني همان دوران درخشان ميرسليم و لاريجاني آب شد و اينطور تشخيص دادند كه خواندن اين كتابها باعث قاتل شدن آدمها نميشه يا ميل به قتل رو تو اونها قلقلك نميده و اجازه دادن كه بخونيمش. اما كتابهاي كارتون تا همين دو ماه پيش ممنوع بود كه ممنوع بود. حتي يادمه يك سال پيش مجله كيهان كاريكاتور يك مصاحبه داشت با دو نفر از كساني كه برداشته بودند و بخشي از شاهنامه را مصور كرده بودند. مامور ارشاد دوران ، مهاجراني به اين دليل كه كارتون قدرت تخيل بچه ها رو از بين ميبره جلوي اين كتاب را هم گرفته بود. من ديگه نميدونم چطورشد يهو تشخيص دادند كه كتاب كارتون تخيل كودك رو از بين نميبره اما دو ما هه اين كتابها باز سروكله اشون تو كتابفروشيا پيدا شده.
اما چند كلام در مورد اين كتابها ، فعلا" دو تا ناشر اقدام به چاپ اين كتابها كردند. نشر تاريخ و فرهنگ و نشر زرين.
نشر تاريخ و فرهنگ با هفت كتاب كار را شروع كرد. ازويژگيهاي اين ناشرطرح جلد زيبا و اختصاصي( منظورم حاشيه و پشت جلده) چاپ خوب و ترجمه مجدد كتاب است. ترجمه علاوه بر اينكه بعد از سي، چهل سال به روز شده سانسور زيادي هم ندارد. مثلا" به جاي ويسكي آوردن نوشابه نشاط آور. يا نميدونم به چه دليل ميلو رو كردند برفي
اما كيفيت چاپ با توجه به پيشرفت چاپ در اين بيست ساله خيلي عالي شده. هر چند كه تو هر هفت جلد كتاب چاپ شده چند صفحه اي هست كه تراكهاي كليشه درست روي هم قرار نگرفته و يه حاشيه رنگي كنار هر نقاشي درست كرده اما چندان مهم نيست. اتنظار بيشتري از يك ناشر ظاهرا" دولتي يا وابسته به دولت نداريم همين هم از سرمان زيادي است.
اما از ناشر دوم بگم. زرين رو ميشناسين؟ زياد خوش نام نيست زماني كه مرحوم ذبيح اله منصوري زنده بود كتابهاي اونو به جاي اينكه حق التاليفي چاپ كند ميخريد و از اين راه كلي وضعش خوب شد. فقط كارهاي بازاري چاپ ميكنه و اگه تو فهرست كارهاي چاپيش كتاب نان و شراب اثر اينياتسيو سيلونه با ترجمه محمد قاضي را با آن طرح جلد بازاري براي مدتي ديدين فقط براي اين بود كه كتاب پرفروشي بود نه خداي نكرده خدمت به ادبيات اين مملكت
حالا ناشر محترم براي چاپ كتابهاي تن تن قبول زحمت كردن. كيفيت از زمان سابق بهتر نشده كه بدتر هم شده. من نميدونم با چه دستگاهي اينهارو چاپ كرده، بعضي وقتها فكر ميكنم شايد زيراكس رنگي باشد، نه چاپ. ترجمه همان ترجمه اسمرديس، ( يه نفر به من بگه اين آقا ست يا خانم) به سال1345 قيمت 1000ريال ارزانتر از كتابهاي نشر تاريخ و فرهنگ
عناوين كتابهايي كه اقدام به چاپشون كرده متفاوت از هفت عنوان كتابهاي نشر تاريخ و فرهنگه
خدا كنه اين عامل باعث نشه كه نشر تاريخ و فرهنگ اقدام به چاپ مجدد اين شش كار نكنه.
خبر آخر در مورد تن تن اينكه شنيدم يك ناشر ديگه هم قراره كارهاي اون رو چاپ كنه اما نه اسم ناشرو الان ميگم نه تا وقتي كه كارش دراومده قضاوت ميكنم.
خب اول از همه اعلام كنم كه اين سايت فقط اختصاص به مطالبي در مورد كتاب و فيلم در ايران داره( فيلم شبكه ويديويي نه) دوم اينكه ممكنه مسايل سياسي هم توش بياد اما من سياسي كار نيستم ممكنه مطالب سرگرم كننده هم باشه اما من سرگرم كننده نيستم.

Tuesday, December 18, 2001

سلام
من امروز حسابي حالم گرفته شد چون از صبح تا حالا نتونستم اينو فارسي كنم فكر ميكنم يا من خيلي خنگم يا اين داره بامبول در مياره.
كاش حسين آقاي درخشان ميگفت كساني كه ويندوز فارسي نوين دارن چطورمينونن اينو فارسي كنن؟