Wednesday, February 26, 2003

وفای عزيز زحمت کشيد اون نوشته مربوط به زلزله رو تو اينجا شکيل و خوشگل با دو فرمت pdf و htm قرار داده
ممنون
بعضي از رواياتي که مسافران خارجي از کشور مقصد ميکنند بين مردم به طور گسترده اي رواج پيدا ميکند. ميزان اين گسترش ظاهرا ارتباط مستقيم به فرهنگ مردم دارد. تصور کنيد يکي از داستانهايي که از کشور عربستان سعودي قبل از انقلاب حکايت ميشد عدم وجود دزد در اين کشور و رها کردن مغازه ها توسط کاسبان هنگام نماز و اذان و....
اين رواياتها زماني براي مردم جالب بود که در حسرت يک حکومت اسلامي در ايران له له ميزدند . اما جالب اينجاست که هيچکدام از زايران چه آنزمان چه در زمان حال ترجيح ميدهند از شرايط واقعي اجتماعي مردم عربستان زياد حرف نزنند.
کتابي در ايران چاپ شده به نام شاهزاده خانم اثر جين سامسون ( نشر پيکان)
نويسنده در مقدمه و ضمايم آخر کتاب اصرار دارد که اين کتاب يک ماجراي واقعي از ماجراي پشت پرده زندگي در عربستان است.
کشوري که هنوز زنان بسياري در آن صاحب شناسنامه نيستند؛ اجازه رانندگي ندارند؛ و درصد بسيار بالايي ازآنان ناچارند پديده اي به نام هوو را تحمل کنند.
سال ۱۹۱۲ جمعيت وهابيون بر اسان مکتب وهابيت بنيانگذاري ميشود و اين سازمان حامي اصلي عبدالعزيز ابن سعود در تشکيل کشور متحد عربستان سعودي است. سال ۱۹۳۲ کشور عربستان با ادغام دو قلمرو پادشاهي حجاز و نجد شکل ميگيرد و از همان ابتدا وهابيون اصليترين نقش را در هدايت و سياستهاي کشور عربستان سعودي بعهده ميگيرد. مخالفتهاي اصلي وهابيون تقريبا با تمام مظاهر تکنولوژي است. سال ۱۹۴۸ اولين ايستگاه راديويي عربستان با وجود مخالفت شديد علما افتتاح ميشود اولين برنامه اي که آل سعود براي خفه کردن مرتجعين از راديو پخش ميکند آيات قران است.
اما بعدها وقتي که فيصل در سال ۱۹۶۵ اولين ايستگاه تلويزيوني را در اين کشور افتتاح ميکند ناچار ميشود تظاهراتي را در اين کشور سرکوب کند در اين سرکوب يک شاهزاده به اسم خالد ابن مسعود کشته ميشود و چندسال بعد شاه فيصل توسط برادرزاده اش (‌برادر ابن مسعود) به قتل ميرسد.
سلطان عبدالعزيز بعد از بازگشت به کشورش در سال ۱۹۰۲ و پس از جنگي دشوار با دشمن در سرزمين نجد ناچار شد براي کسب اطمينان از وفاداري قبايل بياباني با بيش از سيصد زن ازدواج کند و حاصل اين ازدواج ۵۰ پسر و ۸۰ دختر بود. پسران همه به مشاغل مهم گمارده شدند و خود به نوبه خود به ازدواج با زنان گوناگون و ازدياد نسل پرداختند به طوري که در سال ۱۹۹۱ تعداد خاندان آل سعود بيش از ۲۱۰۰۰ نفر شدند. اما همچنان ناچار بود حمايت وهابيون را براي ادامه اداره کشور جلب کند.
«‌تمام خارجيان و اکثريت اهالي سعودي از اين مردان روحاني وحشت دارند؛ زيرا قدرت آنان نامحدود است و مراقب همه کس هستند. حتي اعضاي خاندان سلطنت از آنها پرهيز ميکنند. ص۵۲»
اما چيزهايي که در اينجا نوشتم نماي کلي يکي از عقب مانده ترين کشورهاي جهان از بعد اجتماعي است. کشوري که به شدت و حدت به رسومات ۱۴۰۰ سال قبل خود وفادار است و اين وفاداري را به کشورهاي مسلمان ديگر هم بسط داده است. تصور اينکه آبشخور فکري افرادي مثل بن لادن يا طالبان از وهابيون ساکن عربستان است و اينکه وهابيون حتي در زمان حال که آمريکا علم مبارزه با تروريست را بلند کرده به راحتي به حمايتهاي خود از اينگونه افکار ادامه ميدهند کمي انسان را به فکر ميبرد.
اين کتاب تصويرهاي گويا از شرايط وحشتناک زندگي زنان عربستان به خواننده ميدهد که حتي براي ما ايرانيها که با مسائلي از اين دست با شدت کمتري دست در گريبان هستيم حيرت آور است. ( خودتان ميزان حيرت غربيان را از مطالعه کتابهاي اينچنيني محاسبه کنيد)
بعضي از صحنه هاي کتاب با وحشتناکترين قسمتهاي داستانهاي گروتسک شانه ميزند. براي مثال ماجراي دو دختر به اسم وفا و ناديا در اين کتاب حکايت ميشود. اين دو دست به سرگرمي خطرناکي ميزنند. با مردان خارجي غريبه آشنا ميشوند و قرار ملاقات ميگذارندو بعد به نماياندن بدنشان ميپردازند بدون اينکه اجازه تماس جنسي داده شود و حتي روسري و رو بند را از سر برنميدارند(‌ ياد ايرج ميرزا به خير)
اين دو توسط پليس امر به معروف و در پي گزارشان مردمي! دستگير ميشوند، چون هنوز باکره بودند سنسگار نميشوند اما مجازات به پدرشان سپرده ميشود.
وفا سومين همسر ملاي باديه نشين ۵۳ ساله اي در يکي از روستاهاي کوچک ميشود و تا آخر عمر در آن ديه به سر ميبرد اما سرنوشت ناديا...
«‌چند روز بعد پدرم زودتر از معمول به خانه آمد ما با ناباوري از دهان پدر شنيديم که قرار است در روز جمعه ساعت ده صبح؛ ناديا توسط پدرش در استخر خانه شان غرق شود. پدر گفت که همه خانواده ناديا به تماشاي اين رويداد خواهند امد.» ص ۸۶تصور اين صحنه هم چندش آور است افراد خانواده اي جمع شوند که مرگ دختر خانواده را توسط پدر شاهد باشند. پدر دخترش را با زنجير ميبند و سرپوش سياهي در سرش قرار ميدهد و در استخر غرق ميکند.
از اين صحنه هاي گروتسک در اين کتاب کم نيست. اصولا مردان خداوند خانه هستند، آنان براحتي ميتوانند همسر يا فرزندان خود را بکشند و از زير بار مجازات بگريزند. کافي است داستاني مبني بر خيانت زن درست کنند. براي کشتن فرزندان اصلا لازم نيست داستان سر هم کنند.
نويسنده اصلي داستان خانم سلطانه در نقد جامعه مرد سالارانه عربستان کمترين رحمي نميکند و حاصل کتابي است به شدت ضد مرد.
در بخش ديگري از اين کتاب داستان دختري حکايت ميشود که روزي توسط دوستان برادرش که مست کرده اند مورد تجاوز قرار ميگيرد و حامله ميشود. در دادگاه پسران اظهار ميکنند که وي آنان راتحريک کرده و مجبور کرده که به او تجاوز کنند!
نتيجه سنگسار دختر
اما بر مبناي اين آيه قران
و از زنان شما آنان که مرتکب فحشا ميشوند از چهار تن از خودتان بر ضد آنان شهادت بخواهيد. اگر شهادت دادند زنان را در خانه محبوس داريد تا مرگشان فرا برسد؛ يا خدا راهي پيش پايشان نهد.
دختري که در دانشگاه انگليس تحصيل ميکند با دوست پسر آمريکايي اش رابطه جنسي دارد و بعد از بازگشت به عربستان محکوم به زنداني شدن در اتاقي ميشود براي باقي عمر. نويسنده هنگام نگارش کتاب اظهار ميدارد که سميرا در اتاق همچنان زنداني است. و ديوانه شده است و تنها نشانه زنده بودن وي اين است که سيني غذا که براي او در اتاق قرار ميدهند خالي ميشود و.....
اطلاعات دقيقي که نويسنده در بخش هاي مختلف کتاب از شرايط زندگي در اين کشور جهنمي ميدهد شائبه تخيلي بودن اين کتاب را به کل از بين ميبرد.



Tuesday, February 25, 2003

آرشيو چطوری خراب ميشه؟
چطوری درست ميشه؟

Thursday, February 20, 2003

روزنامه همشهری تنها روزنامه ای است که به طور مرتب به مقوله زلزله در تهران می پردازد و هر از گاهی مقاله ای در اين مورد چاپ می کند. آخرين اين مقاله روز يکشنبه به قلم آقای مهندس خمينی چاپ شده بود که توصيه بسيار عاقلانه و خنده داری کرده بود - پايتخت را از تهران انتقال دهيد.
من قصد دارم که اينجا راهنمای عملی نجات از زلزله رو بنويسم.
فقط خواهش می کنم اگه اعصاب ضعيفی داريد از خوندن اين مطلب پرهيز کنيد.


راهنمای عملی زنده ماندن در زلزله.

اين نوشته خاص زلزله در تهران نوشته شده است که به گفته بسياری از کارشناسان حدود بيست و دو سال تاخير داشته است و اين تاخير اصلا خبر خوبی نيست چون تاخير باعث انباشته شدن انرژی می شود. انتظار می رود زلزله- اگر بيايد- با قدرتی بالاتر از 7 ( در مقياس ريشتر) خواهد بود.

اول از همه به فکر مکانی باشيد که در آن زندگی می کنيد. بسياری از بناهای تهران خصوصا در مرکز و جنوب شهر قديمی هستند. خانه هايي بدون اسکلت فلزی. تا قبل از تصويب قانون ايمن سازی منازل در دهه شصت، بسياری از خانه هايي که با اسکلت فلزی ساخته ميشدند هم اصول ايمن سازی را رعايت نميکردند. ضمن اينکه اصولا بساز و بفروشهای تهران افرادی هستند که اصولا صلاحيت ساخت مسکن را ندارند و غالبا تشکيل شده اند از افراد کم سواد و سود جو که برای سود بيشتر حاضرند با جان شما معامله کنند. اما چيزی که مسلم است خانه های قديمی حتی تاب مقاومت در برابر زلزله پنج ريشتری را ندارند. اگر در چنين مکانی زندگی ميکنيد حتما به فکر تهيه يک مکان ايمن باشيد.
شايد يک روز معيار انتخاب مسکن مناسب را برايتان نوشتم اما فعلا دست به نقد اگر ميتوانيد نقشه ای از گسل های تهران تهيه کنيد و به شدت از تهيه مسکن روی مرز گسلها خود داری کنيد هيچ ساختمانی با هر درجه ضريب ايمنی در مرز گسلها سالم نخواهند ماند. ( اگر نقشه گسل را خواستيد با من يک تماس بگيريد)

شصت در صد زلزله ها در نيمه شب اتفاق افتاده است بعيد نيست که زلزله تهران هم جزو همين شصت در صديها باشد. فراموش نکنيد که بعد از اين لباس کامل را در کنار تخت و در دسترس قرار دهيد.
همين الان که اين نوشته را تمام کردين برويد دو تا بطری نوشابه خانواده خالي را از آب پر کنيد و داخل ماشين بگذاريد - حواستون باشه که هميشه انرا پر نگه داريد و دو قوطي ديگر هم پر آب کنيد و در مکانی امن در خانه قرار دهيد. من فکر ميکنم کابينتهای آشپزخانه جای بدی نباشد
مکانهای امن خانه را از همين الان شناسايي کنيد..

يک ساک کوچولو تهيه کنيد. سعي کنيد از نوعي باشد که دسته بلند دارند و روي دوش قرار ميگيرند. يا يکي از اين کوله پشتی ها که قديمها برای کوه نوردی و در حال حاضر برای مدارس استفاده ميشود. چند تا کنسرو تن ماهي کمی خشکبار، قند، يک راديوکوچک و يک چراغ قوه داخل آن بگذاريد براي تمام اين وسايل باطري تهيه کنيد و حواستان باشد هر دو ماه باطري را عوض کنيد. قوطی های تن ماهی را قبل از سر رسيد مهلت مصرف عوض کنيد. اگر جا شد بطريهای آب را هم داخل همين ساک قرار دهيد.
پيچ گوشتی- شمع – چاقو – سوت- آچار فرانسه را هم داخل همين ساک قرار دهيد .
لوازم کمکهاي اوليه را در اين ساک قرار بدهيد. شامل يک قيچي کوچک، باند استريل، چسب، قرص آنتي بيوتيک و استامينوفن، قرص اسهال الکل و داروی مسکن - اگر داروپی داريد که عدم مصرفش باعث مرگتان ميشود از آنها هم چند تايي در ساک قرار بدهيد. اگر از سوييچ ماشينتان دو تا داريد يکي را داخل ساک قرار دهيد اگر نداريد برويد يکي تهيه کنيد بعد آنرا داخل اين ساک قرار دهيد. يک بسته دستمال کاغذی رولی فراموش نشود. چند متر طناب- حوله کوچک- مقداری پول و طلا يک يا دو قطعه خيلی کوچک از يادگاری که خيلی برايتان ارزش دارد. بيخود بارتون رو سنگين نکنين. شايد ناچار بشين روزها اين ساک رو حمل کنيد. به نظر من اگر ازدواج کردين سی دی عروسيتون، بهترين چيزه.


داخل اتاق خواب را از لوستر و تابلو و اکواريوم و آينه و هر چي وسايل اينطوري است خالي کنيد. تنها يک تخت براي اتاق خواب کافي است و احيانا يک ميز آرايش بدون آينه. همين لوازم را از اتاق خواب بچه برداريد. در مورد اتاق خواب او با سخت گيری بيشتری کار کنيد.
با خيال نسبتا راحت بخوابيد.
اگر زلزله اتفاق افتاد ....

قبلا براتون گفتم تمام جاهاي امن خانه را مشخص کنيد. چهار چوب درها، زير ميز نهار خوري و کنار ستونها بهترين مکانها هستند اگر هنگامي که خواب بودين ديدين که زمين ميلرزد زياد به خودتان زحمت ندهيد. تا از گيجي خواب بيدار شويد زلزله تمام شده است. مدت زلزله بين سي ثانيه تا يک دقيقه است اگر از شانس بدمان زلزله يک دقيقه اي نصيبمان شد باز هم از جايتان تکان نخوريد در جايي که هستيد بمانيد و سرتان را حفظ کنيد. چون ساختماني که سي ثانيه جلوي زلزله ايستادگي کرده است سي ثانيه ديگر هم ايستادگي خواهد کرد. ( ايشاله) اگر دسترسی شما به يکي از اين نقاط امن فقط با يک گام امکان پذير است به طرف آن برويد. اگر قرار است چند قدم تا آن مکان برداريد شايد بهتر باشد در جای خود سنگر بگيريد. حرکت در هنگام زمين لرزه کار بسيار سختی است.
اگر هنگامي که سرگرم شمارش گوسفندان بودين اين اتفاق افتاد به سرعت به طرف نزديکترن مکان امن در داخل آپارتمانتان برويد. حتما به همسر و فرزندان و کسانی که با شما زندگی ميکنند اين مکان را ياد بدهيد. حتی اگر فرصت کرديد چند بار اين کار را تمرين کنيد.
اگر عادت داريد کنار تختتان پارچ آب بگذاريد حتما از اين به بعد از پارچ و ليوان پلاستيکی استفاده کنيد.

بعد از زلزله بسيار دقت کنيد بيشتر آسيبها از اين زمان به بعد شروع ميشود.

اول اينکه مراقب هر حرکت خود باشيد. به هيچ وجه از تخت خارج نشويد. احتمالا اين نوشته را در مورد پاکسازی اتاق خواب از تابلو و آينه زياد جدي نگرفتيد يا شب قبل پارچ آب و ليوان را کنار تخت گذاشته ايد و اينها حالا تبديل شده اند به بلورهاي زيباي شيشه. بعد از زلزله برقها قطع شده است و از نور و اين حرفها خبري نيست. حواستون باشه که يک حرکت اضافي ميتواند باعث بريدگي بسيار بد در پايتان بشود. باز هم حواستون باشه که در اين شرايط که شهر تبديل شده به تل عظيمي از خاک، زخم بسيار راحت عفوني ميشود. تا حالا اسم کزاز و قانقاريا به گوشتان خورده؟ دوا و دارو هم که ديگر خوابش را ببينيد. پس حواستون باشه به اين راحتي خودتون رو زخمي نکنيد
اگر دمپايي روفرشی اتان را پيدا نميکني،د يک تکه از ملافه روي دشکتان را بکنيد و دور پايتان بپيچيد. سعي کنيد قسمت کف را بسيار کلفت بپيچيد اگر همسر داريد به او هم توصيه کنيد همينکار را بکند بسيار سريع عمل کنيد اما هول نشويد تا حال هر چه ميخواست بشود شده.
به سرعت فرزند کوچکتان (تا ده سال) را بغل کنيد و به طرف در برويد به همسرتان ماموريت بدهيد به طرف ساک و آب برود. اگر فرزندتان بزرگتر از ده سال است اجازه بدهيد خودش راه برود.
احتمالا چهار چوب در خانه از شکل خارج شده است. شايد ناچار شديد با کمي زور آنرا باز کنيد اگر خواستيد با زور شانه آنرا باز کنيد دقت کنيد که خيلي محکم ضربه نزنيد هيچ کس از آن سمت در خبر ندارد.
زياد نگران بسته نشدن در خانه نشويد. نسبت خانه نيمه ويران به افراد دزد بيشتر از آن است که به خانه شما هم دستبرد بزنند. به هيچ وجه به اين تصور نباشيد که خانه شما که جلوی زلزله ايستادگی کرد بعد از اين هم جای امنی است. از خانه خارج شويد. حتما حتما با لباس گرم خارج شويد. اگر توانستيد يک پتو هم همراه برداريد، سرما هم به اندازه زلزله کشنده است. به گونه ای از خانه خارج شويد که گويي بار آخر است که اين خانه را ترک ميکنيد.
شما جلو حرکت کنيد. بعد فرزندتان بعد همسرتان. اگر ناچار شديد کودکتان را در بغل بگيريد بهتر است فردی که کودک را در بغل می گيرد از عقب حرکت کند. در حين حرکت بسيار دقت کنيد حتما دستان خود را به ديوار (اگر باقي مانده باشد) يا نرده يا به چيزي بگيريد. بسيار احتمال دارد که زير پايتان ناگهان خالي شود و اين دست گرفتن کمک ميکند که پرتاب نشويد.
اگر در طبقات بالا زندگي ميکنيد به آرامي سقوط را شروع کنيد چراغ قوه را شما در دست بگيريد و هر قدم را حساب شده برداريد و بعد نور را به عقب بياندازيد که همسر و فرزندتان بتواند شما را تعقيب کند. به هيچ وجه ندويد. اگر بوی گاز شنيديد چراغ قوه را خاموش کنيد و سعی کنيد در تاريکي راهتان را پيدا کنيد. به هيچ عنوان از کبريت يا فندک استفاده نکنيد.
اگر در طي حرکت از کنار واحدهاي همسايه صداي ناله يا کمک آنها را شنيديد توجه نکنيد. دقت کنيد که در حال حاضر نجات جان خودتان و خانواده اتان در اولويت قرار دارد. يک مکث کوچک براي نجات جان آنان ميتواند به قيمت جان افراد خانواده خودتان تمام شود.
در حياط آپارتمان بسيار مراقب باشيد.

دهانه تمام چاهها حالا ديگر باز شده است، ممکن است با کمي آجر يا سيمان پوشيده شده باشد و شکل کامل يک دام براي فرو بردن شما را تشکيل داده باشد. از کنار ديوار حرکت کنيد تا به در برسيد و زياد سرعت نداشته باشيد. اگر برايتان امکان دارد همين الان مکان چاه منزلتان را پيدا کنيد و آنرا شناسايي کنيد.

وقتي به محوطه بيرون خانه رسيديد......

اگر فکر ميکنيد که ميتوانيد با دست خالي به کمک همسايه برويد حتما اينکار را بکنيد.
خيلي خيلي خيلي مراقب بوي گاز باشيد. اگر اين بو را حس کردي به سرعت به طرف جهت مخالف آن فرار کنيد. هنگام حرکت سعي کنيد از وسط خيابان ياکوچه عبور کنيد ( کنارهاي پياده رو معمولا يکي از هزاران دهانه چاهي هستند که حالا ديگر سرپوش ندارند)
زماني که از کار نجات همسايه فارغ شديد به دقت اين اعمال را انجام دهيد.
اگر در مرکز شهر هستيد هر چه سريعتر خود را به سمت خارج شهر برسانيد. به ذهنتان هم خطور نکند که به همراه زن و بچه برای نجات برادر يا خواهر يا پدر و مادری که دو خيابان بالاتر يا پايينتر هستند برويد.
من شما را درک ميکنم که دوست داريد برادر خواهر مادر يا پدر خود را هم نجات دهيد اما فرزندان خود را فراموش نکنيد. شما سوپر من نيستيد. در ضمن اگر مجرد هستيد حتما برای نجات افراد خانواده اقدام کنيد عموما خطاب من در اين نوشته افراد متاهل است.
در صورت بروز زلزله بيش از سيصد هزار علمک گاز در تهران منفجر خواهد شد. همانطور که ميدانيد براي اينکه گاز در لوله ها جريان پيدا کند تحت فشار به مايع تبديل ميشود و شکستن لوله باعث انفجار آن خواهد شد. چون در آنزمان در تهران آبي پيدا نميشود که اتش را مهار کند رفته رفته همه چيزهاي سوختني در تهران خواهند سوخت حواستون باشه که حتي آسفالت خيابان هم که از مواد قيري تهيه شده اند در حرارت خاصي شروع به سوختن ميکنن. اما بهترين هيزم دم دست برای آتش سوزی وسايل خانه و اتومبيلها پر از بنزين هستند زماني که آبي براي خاموشي اين آتش نباشد آتشهاي کوچک با هم متحد ميشوند و آتش بزرگتر تشکيل ميدهند و اين روند ادامه دارد احتمالا کمتر از دوازده ساعت بعد از زلزله آتش سوزيهاي بزرگ تمام سطح شهر را پوشانده. اگر در فرار به فضاي باز تعلل کنيد احتمالا در حلقه اين آتش گرفتار خواهيد شد. فرار از اين حلقه هاي آتش چندان کار راحتي نخواهد بود. دودي که از اين آتش سوزي بلند خواهد شد به شدت مسموم کننده و کشنده است پس اگر در حلقه آتش گرفتار شديد زياد نگران نباشيد قبل از اينکه زنده زنده بسوزيد خفه خواهيد شد.

نميتوانيد زياد به ماشينتان اميد داشته باشيد اما اگر در حاشيه شهر زندگی ميکنيد و به فرض محال ديديد که خيابانها باز هستند حتما از ماشينتان استفاده کنيد و به طرف خروجيهاي شهر در جنوب يا غرب شهر برويد. زياد به خروجيهای شرق تهران اميد نداشته باشيد. احتمالا تمام جادهای کوهستانی مسدود خواهد شد.
حتما حتما حتما همين الان با تک تک افرد خانواده که ميشناسيد قرار يک فضاي باز که بعد از زلزله بتوانيد همديگر را در آنجا ملاقات کنيد بگذاريد. مثل خروجي اتوبان کرج يا ورزشگاه آزادي يا پارک ملت يا .....
شهردار سابق ( کرباسچی) بيش از صد قطعه زمين را برای اسکان ساکنان تهران بعد از زلزله در نظر گرفته بود که در طی اين چند سال تقريبا تمام اين زمينها تبديل به برج شده اند. به همين جهت ناچاريد از چند پارک بزرگ و ورزشگاهها برای اينگونه قرارها استفاده کرد.
بعد از زلزله نه اتوبوسي هست که به طرف آنان برويد نه تلفني هست که از هم خبردار شويد اين بهترين راه براي پيدا کردن همديگر است. بهتر است قرار ملاقات را براي تنها يک يا دو روز بعد از زلزله بگذاريد اما اگر فکر ميکنيد که در محل امنی زندگی ميکنيد می توانيد قرار را برای اولين ساعات بعد از زلزله بگذاريد. اگر فضاي خاصي را مشخص نکرده باشيد بعيد است به اين سادگي از زنده بودن آنان باخبر شويد.
اگر فکر ميکنيد که نياز داريد برای برداشتن پاره ای وسايل به داخل ساختمان بازگرديد حتما تا صبح صبر کنيد. روشنايي هوا بسياری از خطرهای ناپديد را آشکار خواهد کرد.
به هيچ وجه در طي مراسم زلزله و بعد از آن براي نظافت شخصی از آب استفاده نکنيد. آب موجود را فقط برای آشاميدن استفاده کنيد.
هر از گاهي به راديوتان يک سر بزنيد اما بعيد است برنامه اي از تهران برايتان پخش شود. به فرض محال اگر ايستگاه پانزده خرداد سالم بماند مجري بايد خيلي بيرحم باشد که زن و بچه اش رو ول کند وبيايد براي شما موسيقي بگذارد اما ممکن است دو روز بعد از زلزله بتوانند يه جوري راديو را راه بياندازند.

اگر آنقدر شانس داشتيد که ماشينتان سالم بود و مسير باز بود در حرکت از تهران درنگ نکنيد. برای اينکه شک شما را به يقين تبديل کنم چند نکته را ياد آوری ميکنم
از جمعيت دوازده مليونی تهران حدود هشت مليون نفر بعد از زلزله زنده خواهند ماند. هر سه سد اطراف تهران ضد زلزله نيستند و از بين خواهند رفت. حتی دسترسی به چاهها برای استفاده از آب آنها غير ممکن خواهد بود. برای تامين آب اين جمعيت عظيم هيچ کاروان تانکری روی زمين کافی نخواهد بود. در نتيجه استفاده از آب غير بهداشتی اجتناب نا پذير خواهد شد. ضمن اينکه مسئله اسکان و تغذيه اين جمعيت عظيم بعد از چند روز مشکلی غير قابل حل خواهد شد. از طرفی استفاده از آب آلوده باعث همه گير شدن بيماريهای عفونی و اسهال و وبا خواهد شد و ....
چاره ای نيست بايد اين شهر را به قصد يکی از شهرهای نزديک تهران ترک کرد. ميتوانيد بعد از اينکه همراهانتان را در انجا اسکان داديد برای کمک به عمليات نجات بازگرديد.
در حين عمليات نجات حواستون به آتش باشد. از دست شما يکنفری کار زيادی برنميايد. اگر با مصالح ساختمانی سر و کار داشته باشيد منظور من را خوب درک ميکنيد. به همين جهت اگر در جايي ديديد که چند نفر سعی ميکنند فردی را از خاک بيرون بکشند به کمک آنها برويد ميتوانيد بعد از آنها خواهش کنيد که برای کمک عزيزان شما بشتابند. بسياری از نجاتها در اين زمان با همکاری جمعی معنی پيدا ميکند.
اگر خواستيد براي خروج فردي که از زير آوار فرياد ميکشد برويد دو نکته را فراموش نکنيد
اگر واقعا فکر ميکنيد ميتوانيد اينکار را بکنيد حتما يک کلنگ داخل ماشينتان بگذاريد. بعد از زلزله ميفهميد مخترع آن چه نعمتي را اختراع کرده است.
اگر نيمي از بدن فردي را بيرون از آوار ديديد با کمک کلنگ و احتمالا دو سه نفر ديگر شايد بتوانيد از زير خاک خارجش کنيد اگر تنها از زير هزاران کيلو آوار صدايش را شنيديد بهتر است دست به هيچ اقدامی نزنيد تا شايد کمکهای خاص با وسايل ويژه برسند.
هنگام خروج همان فردي که نيمه در آوار قرار دارد بسيار حساب شده عمل کنيد. يک حرکت اشتباه ميتواند باعث شود که ديوار نيمه خراب روي سرش خراب شود و براي هميشه صدايش قطع شود. ميدانستيد يکي از بيماريهاي رواني رايج بعد از زلزله مختص کساني است که با همين حرکت اشتباه باعث مرگ عزيزي شدند و تا آخر عمر خود را سرزنش ميکنند که چرا انروز آن حرکت اشتباه را کردند؟

يک نکته ديگر همين الان به همه دوستاني که دوستشان داريد اين نکته ها را بگوييد. به برادر خواهر و مادر و پدر.
اگر پدر و مادر شما هم مثل والدين من به شدت مذهبي هستند و معتقدند که امام حسين اجازه زلزله در تهران را نميدهد برايشان ثابت کنيد که اکثر شصت هزار نفري که در دهه گذشته در اثر زلزله در همين ايران مردند همشان مسلمان بودند.




















Thursday, February 13, 2003

يکي از شجاعترين افراد جناح راست که تا حدي مستقل هم عمل ميکند مهدي نصيري است. در زماني که ايشان مسئوليت موسسه کيهان را بر عهده گرفتند دوران سقوط اين نشريه آغاز شد و هم اکنون مدتهاست که روند سقوط اين نشريه به اتمام رسيده است يعني از لحاظ تاثيري که ممکن است در افکاري عموم مردم بگذارد نزديک به صفر است.
اما شجاعت ايشان برميگردد به نگارش کتابي که ايشان در باب دفاع از ارتجاع به اسم اسلام و تجدد مرتکب شده اند. من اين کتاب را نخواندم قصد هم ندارم بخوانم اما اگر متن مصاحبه روزنامه همشهري را با ايشان بخوانيد که توسط آقاي محمد رهبر انجام گرفت و اوايل دي ماه در ضميمه همشهري دوم چاپ شد متوجه ميشويد که وضع خرابتر از آن است که فکر ميکنيم.
شجاعت ايشان در بيان عقايدي است که ممکن است براي بسياري از ما قابل بحث هم نباشد. تصورش را بکنيد فردی پيدا شود که در ضمن اينکه از اتوموبيل و تلويزيون و موبايل و کامپيوتر استفاده میکند به کل منکر مدرنيته هم باشد.
من تنها يک تکه از مصاحبه ايشان را اينجا مينويسم


سئوال ديگر اين است که ديدگاه شما در مورد تمدن مدرن موجب شده است که شما از همه تمدنهاي ما قبل مدرن دفاع ميکنيد از قرون وسطي که آن همه ظلم و ستم کشيش ها بوده دفاع ميکنيد؟
دفاع بنده از تمدن هاي ما قبل مدرن مربوط به سازو کار و ساختارهاي مادي و معيشتي آنها است و نه روابط اجتماعي و فرهنگي و نه برخوردهاي ارباب کليسا؛ ضمنا اين تصوير بسيار تاريکي که از قرون وسطي در ذهن ما وجود دارد نتيجه تاريخ نويسي مورخان مدرن بوده است؛ آنها بايد اين گونه تاريخ نويسي ميکردند.


فکر ميکنم توضيح اينکه ساختار مادي و معيشتي در کليت فضاي اجتماعي نميتواند جدا از ساختار فرهنگي و سياسي باشد؛ ابراز بديهيات است.
حالا سئوال اينجاست که چطور ميشود فردي که از درک بديهيات ناتوان است؛ آنقدر شجاعت پيدا کرده که کتابي نوشته و در کمال حماقت از نوشته هايش در پرتيراژ ترين نشريه کشور دفاع هم ميکند.
بعضي وقتها فکر ميکنم در اين بيست سال چه بر ما گذشت که اين گونه اشخاص اينقدر احساس مهم شدن کرده اند. يعني همه ما افرادي با ضريب هوشي پايين ميشناسيم که در فلاکت بارترين شکل در جامعه اي مثل ايران زندگي ميکنند چرا نبايد اين افراد مهدي نصيري بشوند؟ هوششان از ايشان کمتر است؟ يا خوش شانسي ايشان را نداشتند؟

Tuesday, February 11, 2003

بالاخره کتاب ناطور دشت اثر سالينجر به قلم آقاي احمد کريمي حکاک منتشر شد. ناشر ققنوس. اين کتاب بهترين اثر اين نويسنده گوشه گير آمريکايي است. ظاهرا مشکل کتاب با تعديل دو يا سه کلمه نسبت به متن منتشر شده در سال ۱۳۴۵ حل شده است. چند کلمه اي که رکيک محسوب ميشد حالا به شدت تعديل شده است. ما هم که به اين شکل تعديل عادت داريم!
همين ناشر کتاب پيکر فرهاد اثر نويسنده تبعيدي؛ معروفي را هم چاپ کرده است. اين معرفي لزوما به معني تاکيد براي مطالعه اين اثر نيست. واله من که تو کتم نميره يک کتاب دويست و خورده اي صفحه به انسان الهام بشه. خب حالا اگه يهو خداي نکرده يک کتاب هزار صفحه اي به انسان الهام بشه تکليف چيه؟‌ بنده خدا نويسنده بايد با چه سرعتي اين کتاب رو بنويسه که الهام نپره؟
مجموعه آثار نادر نادر پور هم در يک جلد از طرف انتشارات نگاه منتشر شد. اين کتاب شامل مجموع ده جلد از اشعار اين نويسنده است. هنوز نميدونم ميزان جرح و تعديل در اين کتاب چه مقدار بوده است اما بعيد ميدانم بدون دستکاري اين اشعار چاپ شده باشند.
از خانم پارسي پور هم يک مجموع داستان کوتاه به نام داستانهاي مردمان ملل مختلف چاپ شده است. ظاهرا همانطور که حسن محمودي عزيز در وبلاگش توضيح داده اند ميزان استقبال از اين کتاب به حدي بود که ظرف يک هفته به چاپ دوم رسيده است. البته این کتاب از اول در ایران چاپ دوم منتشر شد چاپ اول این کتاب در خارج از ایران منتشر شده بود.
آنتونيو تابوکي از نويسنده هاي معاصر ايتاليايي است که در ايران چندان شناخته شده نيست. سال ۷۹ نشر گفتار کتاب پريرا چنين ميگويد از اين نويسنده را منتشر کرد که به دليل پخش بد چندان شناخته نشد. چندي پيش هم نشر چشمه کتاب ميدان ايتاليا اولين اثر همين نويسنده را منتشر کرد و قرار است سروش حبيبي دو جلد ديگر از آثار وي را ترجمه کند.
يک ترجمه ديگر از کتاب پريرا سخن ميگويد به تازگي منتشر شد.
نشر مرواريد از آلن رب گريه کتاب جام شکسته را به قلم خانم خجسته کيهان منتشر کرد. اين کتاب جزو آخرين رمانهاي رب گريه است که بعد از يک سکوت طولاني منتشر کرد.
موسيقي يک زندگي اثر آندره مکين هم کتاب ديگري است که اين انتشاراتي منتشر کرده است. نويسنده اين کتاب برنده جايزه گنکور به خاطر همين اثر شده است. و ظاهرا از کتابهايي است که خواندنش کمي واجب است.

Sunday, February 09, 2003

زندگي در کشوري مثل ايران ناخوداگاه همه را سياسي ميکند. سياست تو مغز استخوانمان نفوذ کرده.
حتي زماني که مطالعه ميکنيم. ديروز سرگرم مطالعه کتاب جادوگران شهر سالم يا ساحره سوزان اثر آرتور ميلر بودم(‌ هيچکدام اين دو اسم معني اصلي اثر را نشان نميدهد)
بعد؛ از وقتي که صحنه دادگاه و اقرار گرفتنها شروع شد؛ ناخوداگاه معادل ايراني شخصيتها در ذهنم آمدند و تا آخر نمايشنامه دست از سرم برنداشتند.
محل داستان نمايش؛ شهري در ايالت ماساچوست آمريکا است که به دست افراطيون مذهبي اداره ميشود و بعد از مرگ چند کودک سعي ميکنند ارتباطي بين شيطان و جادوگري و افراد شهر پيدا کنند و بعد از دستگيري افراد شهر. حکم بسيار ساده اي جاري ميشد يا اقرار به ارتباط با شيطان ميکردند يا اعدام ميشدند. بعد از اقرار به ارتباط به شيطان بايد جزيياتي را ميساختند و مينوشتند به عنوان اعتراف نامه. اين اعترافات بسيار جالب بود. فقط فکرش را بکنيد بازجوي محترم با اخلاق بسيار شايسته! از او ميپرسيد با شيطان کجا رفتي؟ با کي ملاقات کردي؟ چه نوع رقصي کردي؟
اين جاي داستان مرا ياد سيامک زند انداخت و آن اعترافات شنيدني.
بعد که داستان جلو رفت اين ارتباط بيشتر شد. جان پراکتو زماني که با کليسا پيوند داشت مرا ياد آقا جري ميانداخت وقتي حاضر شد اعتراف کند يکهو چهره عبدي را پيدا کرد.
عاليجناب هيل به تنهايي نقش تمامي افراد صاحب نامي که از آقا جري حمايت کردند را داشت. بعد که جان پراکتور حاضر به اعتراف شد نقش روزنامه نگاراني را پيدا کرد که زبان به تحسين عبدي بعد از اعترافات گشودند.
نقش اصلي در اين داستان را يک دختر فاحشه بازي ميکرد که خود را قديس جا زده بود و اقرار ميکرد که شيطان را با افراد شهر ديده است و سخنان او شده بود حجت.
جرات نميکنم بگويم اين شخصيت من را به ياد چه کساني ميانداخت. خودتان کتاب را بخوانيد معادلش را پيدا کنيد.
جالب اينجاست که نويسنده ابراز ميکند که اين داستان واقعي است و تنها به دليل محدوديت نمايش چند شخصيت را در يک نفر خلاصه کرده است. (‌بيخود نيست که هر شخصيت اين نمايش مرا به ياد چند نفر ميانداخت!)
بيست سال بعد از آخرين اعدامها بود که حکومت مرکزي از بسيار از قربانيان دلجويي کرد و قدرت حکومت کليسايي را در ماساچوست شکست.

Wednesday, February 05, 2003

روزنه کار از اون انتشارتي هاست که فقط در يک حوزه کار ميکند. سينما.
از اين جهت اگر اين انتشاراتي رماني هم چاپ کند بايد حتما ارتباطي با سينما داشته باشد. به همین جهت تمام رمانهايي که اين انتشاراتي چاپ کرده قبلا تبديل به فيلم شده اند.
اين انتشاراتي يک نمايشنامه به قلم جوزف کسلرينگ و به ترجمه کامبيز کاهه به نام آرسنيک و تور کهنه منتشر کرده است.
از روي اين نمايشنامه فيلمي به کارگرداني فرانک کاپرا با بازي کاري گرانت ساخته شده که سالها قبل از تلويزيون ايران نمايش هم داده شده است.
ضرباهنگ اين نمايشنامه و ريتم آن بسيار تند است و جزو نمايشنامه هايي است که کل نمايشنامه متکي به بازي دسته جمعي است و نه تک ستاره.
آقاي کامبيز کاهه در مقدمه کتاب اقرار کردند که اين نمايشنامه را به پيشنهاد آقاي پيمان قاسم خاني( نويسنده اصلی سريال پاورچين) براي اجرايي از اين نمايشنامه ترجمه کرده اند.

Tuesday, February 04, 2003

جهاني که پل آستر در کتابهايش ميسازد جهان خاصي است که ويژگيهاي خودش را دارد اولين ويژگي اين جهان اين است که واقعي نيست.
اگر وقايع داستان برج اثر جي جي بالارد در يکي از شهرهاي بزرگ آمريکا ميگذرد حوادث داستان کشور آخرينها در کشوري مجهول ميگذرد. بي منطقي روابط داستاني و حوادث و رفتارهاي انساني درست به مثابه کتاب برج و حتي از آن شديدتر است.
اگر بخواهيم انگيزه نويسنده را از اين شکل نگارش دريابيم براي من بيشتر از حيرت زده کردن خواننده انگيزه اي متصور نيست( خيلي بايد نويسنده جوادي باشد که به اين انگيزه رمانش را خراب کند) اما پل آستر استاد همين کار است.
در رمان شهر شيشه اي تلفن منزل راوي داستان اشتباهي زنگ ميخورد و سراغ کاراگاهي را از او ميگيرند وقتي تلفن براي بار دوم زنگ ميخورد و سراغ همان کاراگاه را ميگيرند وي خودش را کاراگاه معرفي ميکند و ماموريتي به عهده ميگيرد که در حقيقت شغل اصلي اش نيست. مراقبت از مردي نيمه مجنون که گويا پدرش قصد کشتنش را دارد. در انتهای اين داستان کين تبديل به يک خيابان گرد می شود.
داستان کشور آخرينها داستان دختري به نام آنا بلوم است که در جستجوي برادرش به کشور ناشناس ميرود و در شهري مصيبت زده براي امرار معاش ناچار به خيابان گردي ميشود در طول مطالعه اين کتاب مرتب سئوال به ذهنتان خطور ميکند. سئوال در مورد چوني نيست در مورد چرايي است. اين چرا دقيقا به منطق داستان برميگردد.
چرا شهري که دچار آن مصيبت شده اصولا مسافر قبول ميکند؟ چرا دختر به محض اينکه شرايط شهر را دريافت آنجا را ترک نکرد؟ چطور شهري که دچار اين چنين مصيبتي شده است که شيرازه آن از هم پاشيده شده است آنقدر آشغال توليد ميکند که گروههاي زيادي از آشغال گردها از اين راه زندگي ميکنند؟
چراها در هر فصل داستان به سراغتان ميايد و تا آخر داستان دست از سرتان برنميدارد.
در بخشي از کتاب دختر براي خريد يک جفت کفش به منزلي ميرود اين چند جمله را از متن کتاب بخوانيد:

پيش از بستن دوباره در منظره درون آن اتاق را به وضوح ديدم: اشتباهي در کار نبود سه يا چهار جسد برهنه انسان از چنگک هايي به سقف آويخته بودند و مردي ساطور به دست کنار ميزي ايستاده بود و اعضاي بدن جسد ديگر را قطعه قطعه ميکرد.....
.
دو نقدی که در روزنامه همشهری در مورد آثار وی چاپ شده است سعی دارد با وارد کردن نظريه های مربوط به نخستين زبان انسان از والتر بنيامين و يا هايدگر ارتباطی بين اهميت زبان و ذهنيت در نزد نويسندگان پسامدرنيسم برقرار کند.
من که نتوانستم در هيچيک از آثار ترجمه شده نويسندگان پسامدرنيسم هماهنگی بين اين دو مقوله پيدا کنم
فکر ميکنم اگر واقعا ذهنيت و زبان برای آقايان پسامدرنيسم مهم است برای اينکه بتوانند اين دو مقوله را به خوبی در جهان داستانی وارد کنند، بد نباشد يک دوره کتابهای فالکنر را مطالعه کنند.

Monday, February 03, 2003

اين قانوني که مجلس ديروز تصويب کرد که تابلوهاي سکسي رو که تو انبار هستند بفروشند از چند جهت خوشحال کننده است.
اول اينکه نشون ميده اينها فقط با آثار هنري ايراني دشمن نيستند. يعني به اين نتيجه رسيدند که هنر مرز نميشناسه. بايد با همشون دشمني کرد.
دوم اين که افرادي مثل ما که ممکنه بعضي وقتها از اين که اين آثار هنوز سالم دست اينها مونده حرص بخورند؛ حالا خيالمون جمع ميشه. همين روزها اين آثار ميره دست کساني که قدر هنر رو ميدونن. شانس آورديم که اين آثار تا حالا تو انبار دچار آبگرفتگي شوفاژ و آبگرمکن نشدند.
سوم اينکه بعد از شاهکارهاي شوراي شهر يکدست اصلاح طلب و چند تا شاهکاري که مجلس اکثريت اصلاح طلب تا حالا نشون دادند؛‌ فکر ميکنين اگه مملکت يک دست اصلاح طلب بشه اونوقت چکار ميکنن؟ دوباره هوس نميکنن انقلابشون رو تو کوله پشتي صادر کنن؟

Saturday, February 01, 2003

پشت جلد کتاب برخورد کوتاه « فرهنگ نقل قولهاي سينمايي» اثر توني کراولي معرفي نامه اي به قلم هوشنگ گلمکاني نوشته شده است. يک تکه از اين معرفي نامه را بخوانيد.

در زمانه اي که حجم زيادي از تيراژ سنتي سه هزار تايي در انبار باقي ميماند و آن معدود کتاب فروخته شده هم ناخوانده باقي ميماند کتاب برخورد کوتاه اصلا کتابي براي نخواندن است.
کتابي که اصلا لزومي ندارد از سر تا تهش خوانده شود. ميشود راحت آنرا در قفسه گذاشت و هر وقت حال و حوصله اي بود براي تفريح آنرا برداشت و فال گرفت.

اين يکي از بهترين معرفي نامه هايي است که به روال عادي کتابهاي نشر روزنه کار در انتهاي کتاب آورده شده است. اما مشکل اينجاست که اين نوشته آقاي گلمکاني به شدت راست است. کتابي براي نخواندن.
اگر هم حوصله کرديد که تمام اين کتاب را از اول تا به آخر بخوانيد تنها در ميابيد که بد جوري وقتتان را تلف کرديد!
به چند تا از اين نقل قولها توجه کنيد:

هرگز ازدواج نکردم و بچه اي هم ندارم ولي دلم ميخواهد بدجوري هم دلم ميخواهد .... کسي را سراغ داريد؟
دايان وست
زنها از مردان برترند من حتي فکر تساوي را هم نميکنم
باربارا استرايسلند

(‌ اين جمله رو اگر اشتباه نکنم يکبار هم دخترک شيطان در يکي از مطالب وبلاگش گفته بود)


مصاحبه آن يارو خيلي احمقانه بود. در حاليکه سعي ميکرد با نمک باشد به من گفت:‌ احمقانه ترين سئوالي که تا به حال از شما پرسيده اند چه بوده؟» براي لحظه اي فکر کرد و گفتم:« همين»
جيمز کان

مانده ام که مردم چطور اين پرت و پلا ها را درباره ما ميخوانند- بخصوص در مورد من
جک پالاس